از بدو پیروزی محمود احمدی نژاد، موضوع مذاکره با آمریکا وسیله ای بوده که رئیس جمهورایران درسخنرانی های خود به آن پرداخته است. احمدی نژاد تا آن مرحله پیش رفت که درآغازین ماههای حکومت خود، نامه ای به جورج بوش رئیس جمهورآمریکا فرستاد؛ نامه هم ظاهراً محرمانه تلقی شد. نامه ای که توسط وسایل ارتباط جمعی - عمدتاً دولتی یا همسو با دولت نهم درایران ـ فاش و ظاهراً نوعی مذاکره تلقی شد.
من نمی دانم این نامه چرا و چگونه از پرده استتاردرآمد و قبل از رسیدن به کاخ سفید، همگان از متن آن باخبرشدند. درآن زمان علت برملا شدن متن نامه را، نگارش آن به زبان فارسی و سپس ترجمه آن به زبان انگلیسی می دانستند که حد فاصل ترجمه، متن آن برملا شد. هرچند شیوه نامه نگاری دردیپلماسی براین رویه است که باید به زبان کشورارسال کننده باشد اما لابد نامه ای مهم یا حداقل ازمنظرتاریخی مهم، که توسط رئیس دولت کشوری که بیست و هفت سال مورد هجمه و هجوم تبلیغاتی قرار داشته و حوادث چندی براین دو کشور گذشته باید چنین باشد؛ اما در هر حال باید اولین نامه نگاری رئیس جمهور جدید ایران برای آمریکائیان واقعه مهمی باشد، خصوصاً که ماشین جنگی آمریکا در دو طرف مرزهای ایران – عراق و افغانستان – به حمایت یا حداقل بی طرفی ایران به شدت نیازمند بوده و هست.
اما چرا این نامه بی پاسخ ماند؟ محمود احمدی نژاد طی سه سال ریاست جمهوری خود، هرساله در شورای امنیت سازمان ملل شرکت کرده و از تریبون این شورا به ترویج عقاید و شیوه نگرش خود برنحوه حکومت و حتی چگونگی اداره جهان پرداخته و ابائی نداشته و ندارد که به هردعوت سازمانها و نهادها اعم از خصوصی، عمومی یا دولتی آمریکا پاسخ دهد تا بعنوان سخنران به بسط دیدگاههای خود بپردازد.او درداخل هم همیشه اعلام کرده که حاضر است در هرکجا و هرتاریخ با مسئولین آمریکائی مذاکره کند. با این وصف چرا آمریکائیان به این درخواستها روی خوش نشان نمی دهند و حتی وقتی نهادهای غیرحکومتی مانند دانشگاه، از رئیس جمهور ایران دعوت به عمل می آورند دست های پوشیده و پنهان به نحوی عمل می کنند که جلسه سخنرانی به نوعی برگزار شود که اگر فرد دیگری غیر از احمدی نژاد بود به یقین جلسه را با توجه به نحوه برخورد اهانت آمیز ترک می کرد. اما محمود احمدی نژاد نه تنها جلسه ای همانند جلسه دانشگاه کلمبیا را ترک نکرد بلکه ازآن جلسه بعنوان موفقیت خود یاد کرد. آن هم د ر شرایطی که آمریکا دردوره دمکرات ها درهمین شورای امنیت از سید محمد خاتمی آنگونه استقبال کردند که رئیس جمهورآمریکا و هیأت آمریکائی شرکت کننده درشورای امنیت تا پایان سخنرانی سیدمحمدخاتمی مشتاقانه به سخنرانی ایشان گوش دادند اما وقتی رمز حروف الفبا کارخود را کرد تا خاتمی را در عکس یادگاری که هرساله درشورای امنیت از جلسه سران گرفته می شود، کنار رئیس جمهورآمریکا قراردهد، خاتمی به جهت جلوگیری از ایرادات مخالفین داخلی آنقدر عکاسان را منتظرگذاشت تا آن فلاش تاریخی زده نشود و حتی عکسی به یادگار نیز گرفته نشود. آن هم در حالیکه در آن زمان آمریکا کاملاً عقب نشینی و مادلین آلبرایت وزیر امورخارجه آمریکا صریحاً از زخم کهنه ایرانیان که درسال 32 به وسیله آمریکائیان برپیکره حکومت ملی دکتر محمدمصدق وارد آم، یاد کرده بود. نوعی عذرخواهی دیپلماتیک.
عاقبت با رفتن دمکرات ها و آمدن جمهوری خواهان و حضور جورج بوش نئو محافظه کار درکاخ سفید، پرونده مفتوح شده ایران به عذرخواهی، بسته شد و ایران محور شرارت نام گرفت. جورج بوش سه دولت عراق، کره شمالی و ایران را محورشرارت نامید.طرفه اینکه جورج بوش جنگ طلب برای ایران این صفت را قائل شد.
به هر روی از سه دولتی که محورشرارت بودند عراق اشغال شد و کره شمالی هم با گرفتن دلارهائی ازآمریکا و کره جنوبی برنامه اتمی خود را تعطیل کرد. امااز سه دولتی که جورج بوش آنها را محورشرارت نامید، ایران هنوز روابط خود را با آمریکا تغییر نداده است. چرا سومین دولت، یعنی ایران برغم نامه نگاری رئیس جمهورایران و حضور درشورای امنیت و سخنرانی دردانشگاه کلمبیا و تکرار ترجیع بند مذاکره با آمریکا، نتوانسته است علیرغم برگ برنده غنی سازی اورانیوم باب مذاکره را بازکند؟ این به باورمن به تلقی رئیس جمهورایران ازمذاکره برمی گردد.
درادبیات عادی نه سیاسی، بین مذاکره و مناظره تفاوت است. درمذاکره طرفین به قصد حل و فصل اختلاف دوریک میز می نشینند اما درمناظره طرفین به قصد برکرسی نشاندن سخن یا ایده خود به گفتگو می پردازند. اشکال اساسی دردرخواست های مکرر اما بدون پاسخ محمود احمدی نژاد از دولتمردان آمریکا برای مذاکره درهمین اختلاف مفهوم مذاکره و مناظره نهفته است. محمود احمدی نژاد خود و عملکرد و ایده هایش را حق می داند و قصد آن دارد که پشت میز مذاکره از ایده خود دفاع کند – هرچند ایده درست باشد – اما طرف مقابل از ابتدا بعنوان بازنده، حاضر به دور یک میزنشستن نیست. آمریکا در قضیه عراق نیاز به ایران داشت و ایران هم نیاز به حضورفعال در صفحه شطرنج دیپلماسی عراق و دیدیم که هردو با اشتیاق شرکت کردند و هیچکدام هم به مناظره نپرداختند بلکه مذاکره صورت گرفت؛ مذاکره ای که بهرحال برای اولین بار نفردوم وزارت امورخارجه آمریکا و یا به تعبیری اگررئیس جمهورومعاون او را نفراول سیاسی کشورآمریکا بدانیم، درسیاست خارجی نفردوم، وزیرامورخارجه و نفرسوم معاون وزیرامورخارجه است، نیکلاس برنزسومین مقام سیاسی آمریکا با هیأت ایرانی دربغداد پشت میز مذاکره نشست و ظاهراً طرفین ازاین مذاکره راضی بودند و آثارخیرآن حداقل درتقابل ایران با آمریکا درعراق پیداست و آمریکائیان هم فواید مذاکره با ایران را به عینه لمس کرده اند.
با این وجود چرا درخواست های مکرر محمود احمدی نژاد حتی تا مرز نامه نگاری با رئیس جمهور آمریکا مورد پذیرش قرار نمی گیرد؟ نکته ظریف، تفاوت تعریف مذاکره با مناظره است. همه نامه محمود احمدی نژاد متنی ارشادی برای رئیس جمهور آمریکا بود، متنی که رویه حکومت آمریکا را به چالش می کشید. به این نمی گویند مذاکره. ادبیات سیاسی ازاین دست، درواقع نوعی هم آوردی است که درگذشته در میادین جنگ قبل ازحمله دیده می شد. اگردولت نهم، ملت امریکا را دوست خود می داند، باید باورداشته باشد- دولت – آمریکا برآیند آراء همین ملت است و اگر قصد مذاکره دارد، باید تفاوت مناظره با مذاکره را در ادبیات سیاسی رعایت کند.
وقتی مادلین البرایت از مداخله آمریکا درسال 32 درایران بعنوان نقطه تاریکی در روابط ایران و آمریکا یاد کرد با ادبیات مذاکره وارد شد و سخن گفت، یعنی پذیرفت که در گذشته آمریکا به ایران و حکومت قانونی مردم ایران ستم کرده است. طبیعی بود اگر مذاکره ای هم صورت می گرفت ایران می توانست لیستی ازدیگر عملکردهای آمریکا درایران از سال 32 تا امروز را پشت میزمذاکره ارائه دهد. درنهایت با پذیرش فرمول مذاکره، به جمع بندی قابل قبولی از اقدامات خصمانه آمریکا علیه مردم ایران می رسیدیم که دولت آمریکا باید پاسخگو می بود و این پاسخگوئی در عرف دیپلماتیک تعریف خاص خود را دارد؛ اما متاسفانه ادبیاتی که دولت نهم ازآن استفاده می کند، ادبیات مناظره است نه ادبیات مذاکره.
به همین منوال باید ازدیگر نامه های محمود احمدی نژاد به پاپ یا صدراعظم آلمان یا رئیس جمهورفرانسه یاد کرد. درخواست هائی که یا خوانده نمی شود و یا اگر خوانده شود به لحاظ محتوائی که دارند و به مناظره، آن هم ازنوع ارشادی آن تعبیرمی شوند، بی پاسخ خواهند ماند.
بر این اساس حتی اگر درآمریکا – اوباما – که با کمک گرفتن از واژه تغییر، یعنی دگرگونی روش آمریکائی حکومت، بخواهد با ایران رابطه داشته باشد به یقین با مناظره پرونده ایران را بازنخواهد کرد. باید پذیرفت تیم سیاسی رئیس جمهور که طی این سه سال با ادبیات مناظره در عرصه بین المللی موفق نبوده است باید ادبیات مذاکره را که در عرف بین المللی حاکم بر روابط دولت ها، حتی دولی است که با هم قطع رابطه کرده اند، درنظربگیرد نه ادبیات مناظره که دربعد سیاسی و بین المللی هوادارندارد.