سرهنگ قذافی واقعاً اعتقاد دارد که بدون او لیبی حتی برای ساعتی سرپا نخواهد ماند و نبودن او اگر نقصانی جبران ناپذیر برای جهان اسالم و جهان عرب نباشد بی تردید شمال آفریقا بدون او بی عزت و افتخار خواهد بود. اگر مردم شهرهای طرابلس و بنغازی طی دو سه روز گذشته با آتش خمپاره نظامیان مواجه شدند یا تظاهرات آنان بمباران یا توپ باران شد برای آن است که لیبیایی ها بفهمند دنیا بدون قذافی جهنمی است که حوادث دردناک چند روز گذشته فقط مقدمه آن است. بسیاری از اداره کنندگان کشورها خود را رهبر یا رئیس جمهور مینامند، اما نامی که قذافی برای پست خود در اداره لیبی انتخاب کرده چنان طویل و پرطمطراق است که بر اساس آن میتوان به بحرانها و بیماریهای روحی او پی برد که بعضاً اکابر ملل به آن دچار میشوند. دوایر رسمی لیبی او را »رهبر انقلاب عظیم اول سپتامبر جمهوری عربی سوسیالیستی لیبی« مینامند. این عنوان به قدری طولانی است که تمام نیازها و کمبودهای قذافی را میپوشاند. او یک بار تصمیم گرفت ایالات متحده آفریقا را بنا گذارد. مدتی خود را پادشاه آفریقا خواند. در اجلاس سران عرب در سال 2009 خود را پادشاه پادشاهان آفریقا نامید. مدتی ادعای امامت مسلمین را داشت و این اواخر برای رقابت با ملک عبدالله عربستان اصرار داشت که رهبر رهبران عرب است. بر همین اساس است که درافتادن با رهبر انقلاب عظیم اول سپتامبر 1969 بی عواقب نخواهد بود و احتمالاً می شد حدس زد اگر در دیگر نقاط دنیا تظاهرات و شورشهای مردمی با پلیس یا باتوم سرکوب میشود پاسخ تظاهرات مردم در لیبی بمباران و به رگبار بسته شدن آنها توسط هواپیماهای جنگنده باشد. تغییر نظام سیاسی در لیبی یا فاجعه ای که لیبیایی ها بالاجبار باید آن را بیازمایند گویی تکرار فیلم سقوط رژیم سی و چند ساله صدام حسین بود که البته با سرعت زیاد طی چند روز پخش میشود و احتمالاً به پایان میرسد.
باز خدا را شکر که نهادهای بین المللی با کمک ناظران آژانس بین المللی انرژی اتمی کلیه تاسیسات میکروبی شیمیایی و اتمی تحت نظارت این آقای انقلاب عظیم اول سپتامبر را پیاده کرده سوار کشتی کردند و به یغما بردند. در غیر این صورت بی تردید میشد انتظار داشت که فاجعه سال 1988 حلبچه کردستان عراق در لیبی تکرار شود و صدها هزار نفر از مردم لیبی فقط به این اتهام که دیگر سرهنگ قذافی را نمیخواهند بمباران شیمیایی و میکروبی شوند و شاید هم سرهنگ قذافی در صورتی که خلع سلاح نشده بود امروز شاهد هیروشیمای دیگری در بنغازی بودیم و یک فاجعه بشری دیگر. مروری اجمالی بر سوابق این افسر جوان بسیار ساده پوش 40 سال پیش و نیز مطالعه رفتار او که از منتهی الیه چپ به آخرین نقطه راست نوسان کرد ملغمه ای استثنایی از عجیب ترین رفتارهای سیاسی و اجتماعی را ارائه میدهد که بعید به نظر میرسد در هیچ جای دیگری از دنیا امکان تکرار داشته باشد.
همین آقایی که طی دو روز گذشته به قدری از نادانی و کج اندیشی مردم لیبی عصبانی شد که دستور بمباران تظاهرات کنندگان را صادر کرد ابتدا قرار بود چه گوارای خاورمیانه و جهان عرب باشد. طی 30 سال اول حکومت قذافی، به قول خودش امپریالیسم و جهان سرمایه داری از دست او عاصی شده بودند. تقریباً افراطی ترین گروهها و طیف های چپ در دهه های 60 و 70 هر یک به نحوی به سرهنگ قذافی متصل شده و کمک هایی از او دریافت کرده اند. گروه فلسطینی سپتامبر سیاه، خمرهای سرخ و بادرماینهوف هر یک در مقاطعی از حمایت های سخاوتمندانه مالی و لجستیکی قذافی بهره برده اند. او با طرفداری از جمال عبدالناصر در صف مقدم پان عربیست ها قرار گرفت و تا آنجا پیش رفت که خواهان اتحاد سه کشور لیبی، مصر و سوریه شد. هنگامی که تنور اسلام گرایی نیز گرم شد اسلام گراها را نیز از حمایت خود محروم نساخت. حمایت بی دریغ از سازمان آزادیبخش فلسطین بخشی از مهمترین صفحات سابقه سیاسی قذافی است. اما نهایتاً تکلیف خود را با آنان روشن و 300 هزار فلسطینی را اخراج کرد. جبهه آزادیبخش پولیساریو، ارتش آزادیخواه ایرلند، کنگره ملی آفریقا به رهبری نلسون ماندلا و بسیاری دیگر از شاخصهای سیاسی جهان سوم همگی در لیستی قرار دارند که سالیان سال در حمایت تشکیلات امنیتی و مالی دولت لیبی و درآمدهای نفتی بی حساب وی بوده اند.
در شرایطی که سرهنگ قذافی و کشور لیبی در صدر لیست حامیان تروریسم جهانی قرار داشت افشای نقش لیبی در انفجار پرواز TWA به شماره 772 در سال 1990 بر فراز الکربی زمینه های تغییر جهت اساسی سرهنگ قذافی را فراهم کرد. طی 10 سال بعد لیبی به خاطر تخیلات سرهنگ قذافی در معرض تحریم بین المللی، سیاسی و دیپلماتیک قرار گرفت. 9 سال پس از تحریمی که بلندپروازیهای قذافی عامل آن بود با وساطت کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل و نلسون ماندال راه حلی برای خروج لیبی از انزوای بین المللی فراهم شد. سرهنگ قذافی در سال 2003 طی نامه ای به شورای امنیت رسماً مسوولیت تامین خسارات ناشی از انفجار هواپیمای پان آمریکن بر فراز اسکاتلند را پذیرفت و تعهد پرداخت 2⁄7 میلیارد دلار به بازماندگان این سانحه مورد توافق قرار گرفت.
حملات هوایی به لیبی که در سال 1986 به دستور ریگان علیه لیبی انجام شد و ادامه تحریم بین المللی به تدریج قذافی را به زانو در آورد و هنگامی که ادامه تحقیق پیرامون پرونده سلاح های شیمیایی میکروبی و اتمی صدام حسین، کره شمالی و پیگیری رد عبدالقدیر خان پاکستانی منجر به رو شدن فعالیتها و پروژه های اتمی قذافی شد، در نهایت قذافی با جامعه جهانی توافق کرد و همه پرونده های حقوقی علیه لیبی مختومه شد.
سال 2009 که پس از حدود 20 سال امریکا و لیبی دوباره سفیر مبادله کردند عملاً سرهنگ قذافی از هر اتهام بین المللی مبرا شد. اما دنیایی که قذافی تصمیم گرفته است در معادلات سیاسی و امنیتی آن دیگر مداخله نکند با دهه های 60 و 70 که توده های مردم عرب قذافی را »کسی« میپنداشتند کاملاً فرق کرده است. در شرایطی که قذافی خود را آماده میکرد تا از سود تجارت و روابط سودآور با شرکتهای امریکایی بهره مند شود و لیبی را به خیال خودش به موناکوی شمال آفریقا مبدل سازد یک توفان سیاسی بن علی رئیس جمهور کشور همسایه غربی )تونس( و یک انقلاب دیگر حسنی مبارک رئیس جمهور همسایه شرقی این کشور )مصر( را با خود برد.
با بروز تظاهرات خیابانی در شهرهای مختلف لیبی به یکباره آثاری از اپوزیسیون سیاسی علیه قذافی بروز پیدا کرد. پیش از این، قذافی از هر اقدامی علیه مخالفان خود ابا نداشت. بریگادی از مخوفترین نظامیان این کشور طی 30 سال گذشته همه مخالفان قذافی را در خارج ترور کرده است. نظام سیاسی قذافی با چنان فراغ بالی به ترور مخالفان خود در اروپا مشغول بود که حتی یک بار در سال 1975 به مخالفان خود مهلتی چندماهه داد تا به کشور بازگردند و تهدید کرد در غیر این صورت بریگادهای خلقی حساب ملت را با آنها تصفیه خواهد کرد.
به رغم فضای بسته سیاسی لیبی، تاثیر تحولات مصر و تونس بسیار زودتر از آنچه پیش بینی میشد، از شهرهای لیبی سر درآورد و این بار سرهنگ قذافی سیمای واقعی خود را با بمباران تظاهرات کنندگان آشکار کرد.
بی تردید بسیاری از جنبش های رهایی بخش طی 30 سال گذشته از حمایت قذافی برخوردار بوده اند و چنین واقعیتی را نمیتوان از تاریخچه زندگی او پاک کرد. اما مهمتر این است که حامی دیروز انقلابیون و جنبشهای رهایی بخش، امروز به قاتل مردم لیبی تبدیل شده است.
توالی قیامهای مردمی در کشورهای منطقه حاکی از این است که بی تردید عاملی مشترک در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا زمینه ساز بروز استعدادهای سرکوبگر و قتالی همچون صدام حسین و سرهنگ قذافی و نیز ریشه گیری نظامهای دیکتاتوری در این کشورها بوده است. اگر اصرار رهبران در حذف یا حتی تعدیل نظارت بر قدرت سیاسی اداره کنندگان عامل بروز چنین چرخشی در شخصیت رهبران سیاسی نباشد، اگر وفور درآمدهای نفتی حسابرسی نشده عامل قوام یافتن چنین نقیصه ای در این کشورها نباشد، بی تردید اعتماد بی حد و مرز توده های مردم به مسوولان که ریشه های عمیقی در عقب افتادگی فرهنگی و اقتصادی آنان دارد، در تبدیل شدن قذافی به قاتل مردم لیبی بسیار موثر بوده است. جالب اینکه آگاهی رو به فزون مردم منطقه نسبت به آن چیزهایی که تاکنون فاقد آن بوده اند، تاثیر شگرفی در از هم پاشیدن موازنه داخلی این کشورها داشته است
منبع: روزگار ، چهارم اسفند