امروز احمد سلامتیان شصت و هفت ساله شد.
نسل ما مهدی بازرگان را نزیسته و او را جز از خلال کتابها و خاطرات و تصاویر به خاطر نمیآورد. اما هرگاه این روزها بسیار عصبانی میشود از بیشرمی حاکمیت و یا بیحوصله میشود از گامهایی که گاه تند و گاه کُند، به سوی اصلاح یا تغییر برداشته میشوند؛ میشنود که: اشتباه انقلابیون را تکرار نکنید و بازرگان را به یاد آورید!
این روزها آنچه درباره مهدی بازرگان میشنوم در قامت و تفکر مردی میبینم که هر غروب در کتابخانهای در نزدیکی دانشگاه سوربن، در خشت خام میبیند آنچه من و دوستانم در آینه هم نمیبینیم… احمد سلامتیان با چهرهای آرام و لهجهای که پس از سه دهه تبعید از وطن، هنوز هم اصفهانی است.
وقتی 25 بهمن دوباره رمق تازه گرفتیم و پیوند خوردیم با استبدادسوزانِ خاورمیانه، احمد سلامتیان در پاسخ دوستانی که توقع داشتند کاری بکنیم کارستان، به آرامی گفت: “برداشتم این نیست که 25 بهمن، روز نبرد نهایی است اما روز بسیار مهمی خواهد بود در تاریخ حوادث ایران و مبارزه برای آزادی خواهی و ضد استبداد در ایران” و محکم ادامه داد: “اما این مبارزه، مبارزه درازمدتی است و به نفس فراوان و بالا و پایینهای بسیار احتیاج دارد… هرچند حوادث اخیر دنیا و ایران نشان داده که رسیدن به ثمراتش با گامهای استوار، تا سالها و ماههای آینده است نه چندین دهه و چندین قرن…” توصیه به ترکیبی غریب از شکیب و امید، حکمت و شجاعت…
سلامتیان وارث و امانتدار یک تجربه است؛ بازرگان را از سال 1338 یعنی حدود نیم قرن پیش شناخت، با او همبند و سپس همکار شد. به روایت سلامتیان، او “خواستار بهبود وضع موجود بود و نه زیر رو کردن آن، مهندس بازسازی و نوسازی و بهروز کردن خانه سنتی پدری بود و نه تخریب از بیخ و بن آن”.
از نگاه او، استمداد بازرگان از روحانیان هم از آن رو بود که تناسب قوای اجتماعی و سیاسی را علیه استبداد سلطنتی برهم زند و مرجعیت بعنوان ملجاء و پناه مردم در برابر استبداد برخیزد و هرگز نمیخواست و تصور نمیکرد ردای جدید بر قامت همان استبداد کهن بپوشاند.
در این تجربه-قرائت، بازرگان با نیّت احتراز از انقلاب و خونریزی، پارادایم “اصلاحات آری، دیکتاتوری شاه نه” را معرفی کرد؛ شعاری که ذاتا اصلاحی بود و خواستار تغییر رفتار نظام قانونی (مشروطه سلطنتی) بود و نه سرنگونی آن؛ اجرای حقوق و آزادیهای ملت مصرح در قانون اساسی و حتی تغییر برخی از اصول آن را میخواست و نه نابودی تمام آن را.
شاه و ساواک چنان کردند که انقلابیون عصبانی، صدای بازرگان را نشنیدند و پارادایم او را به سخره گرفتند و شاید این روزها که بسیاری از آنها در زندان و حبس و حصرند به حرفهای آن مرد دوراندیش میاندیشند. حالا نزدیک به دو دهه از درگذشت بازرگان میگذرد اما احمد سلامتیان امانتدار تجربهایست که به کار نسل عصبانی ما میآید؛ نسلی که حق دارد خشمگین باشد اما حق ندارد راه رفته انقلابیونِ بیشکیب را دوباره برود. میشود رام نباشیم و چَشم نگوییم اما آرام باشیم و بشنویم تجربههایی را که جز از صاحبان ضمائر روشن و عمیق نمیتوان جست.
شصت و هفتمین سال تولد احمد سلامتیان را گرامی میدارم و وجودش را برای نسل خسته اما استوارمان مغتنم میشمارم. زنده باشد و از زندگی بگوید باز…