افشای اختلاس های ادواری دولت قبل و نیز پیگیری پرونده اتمی، تنها دو وعده حسن روحانی ریِس جمهور بودند که جدا پبگیری شدند . اما نکته ای که در ارتباط با اختلاس ها کمتر توجهی را به خود جلب کرد این بود که آیا باند احمدی نژاد به تنهایی سبب این حجم از فساد بود یا اینکه زمینه هایی در کشور فراهم بود که باعث شد فساد سیستماتیک تیم احمدی نژاد به بار بنشیند و میوه انبوه بدهد؟ به عبارتی اگر بگوییم احمدی نژاد بحران فساد در ایران را فقط به نقطه جوش رساند بیجا نگفته ایم . با وجودی که افشای این همه پرونده فساد مالی برای صد سال رسیدگی یک قوه قضاییه سالم کافی است اما چون خود قوه قضاییه یک سر ماجرای فساد هاست و زمینه های فساد از بین نرفته است بعید به نظر می رسد نه اختلاس های سیستماتیک متئوقف شود و نه کسانی که همین الان درگیر اختلاس اموال مردم هستند خمی به ابرو بیاورند.
فساد های بزرگ دولتی نتیجه کارکرد نظامی است که از همان روز اول پایه گذاری بیش از دیگر نظام های انقلابی بر موهومات ، کلی گویی سیاسی ، پرگویی مذهبی و نیز دو پهلوگویی تکیه کرد و از حرف حساب زدن و به قاعده سخن گفتن فاصله گرفت. در واقع این قانون اداره همه نظام هایی است که انقلابیون پس از هرج و مرج های پس از انقلاب بنا می گذارند. از آنجا که بی تردید جمهوری اسلامی بزرگترین رکورد فساد های دولتی را در میان کشورهای در حال توسعه از خود به جا گذاشته است اثر این فساد را در جزییات همه نهادهای ایرانی می توان مشاهده کرد. بخصوص که روحانیون یا اداره کنندگان بعدی کشور شغل مولد و دانش و تحصیلات مدرن نداشتند.
به علت بی دانشی پایه گذاران جمهوری اسلامی ، فرمول و قاعده به مدارج عالی رسیدن در ایران چاپلوسی ، دو پهلو گویی ، شفاف سخن نگفتن و کلی گویی شد که منطقا منجر به گفتن دروغ نرم ( مصلحت ) یا حتی دروغ سخت یعنی وارونه جلوه دادن وقایع هم شد. در چنین چهارچوبی در اوج تعلق به نظام ( مانند تجربه احمدی نژاد ) به نام دین حتی می توان دروغ های بزرگ گفت و با صراحت گفته های تمام کسانی را که راست می گفته اند را زیر سوال برد. .
شاید ریشه بخش مهمی از معضل کلی گویی سیاسی و ضدیت سیستماتیک با شفاف سخن گفتن مسئولان ایرانی را باید در تعریفی که از شغل طبقه حاکم در ایران داریم جستجو کرد ، یعنی روضه خوانی و نوحه خوانی که ریشه های مفصلی در فرهنگ مذهبی ایران دارد. اساسا روضه خواندن دلالت بر سخن گفتن از اموری دارد که نیازی به سند آوردن ندارد و فضای آن نیز فارغ از استدلال و منطق است و البته مستمعان روضه خوانی ها نیز مردمانی اند که نه هیچگاه سوال می پرسند نه زیاد فکر می کنند. به رغم فاجعه ای که اداره امور یک کشور از سوی نظام ارزشی مبتنی بر روضه خوانی به بار آورد، همین شغل سنتی روضه خوانی امروزه درگیر رقابت با طیف نوحه خوان هاست. شواهدی نیز حاکی از فاجعه مغلوب شدن طیف روضه خوان ها به دست طیف مداحان است که هم کم سوادترند و هم هر چه می گذرد ارتباط آنها با باندهای مافیایی چماقدار و قمه کش های فصل های مذهبی آشکار تر می شود.
قدرت جریان محافظه کاران ایران در اداره امور کلیدی کشور همواره به قدری زیاد بوده است که توانسته اند فرهنگ رفتاری خود را در کلی گویی و دو پهلو سخن گفتن و شفاف سخن نگفتن، حتی به جریان و مدیران اصلاح طلب نیز تسری دهند یا حتی تحمیل کنند. کما اینکه شاهد هستیم که مدیران اصلی جریان اصلاح طلبی در ایران مانند سید محمد خاتمی و به طور نسبی حسن روحانی همواره در سخنرانی ها از ضمایر مبهم استفاده می کنند و بقدری کلی سخن می گویند که فقط آشنایی دقیق شنوندگان با مسایل جاری است که این امکان را فراهم می کند تا فهمیده شود منظور آنان چیست.
مهندس میر حسین موسوی نخست وزیر دوران جنگ وقتی پس از 20 سال از محاق سکوت درآمد تنها کسی بود که در ایران حقوق مردم و نیز احترام شنوندگان را رعایت کرد و در هیچ جلسه سخنرانی دوپهلو و گنگ و با استفاده از ضمایر نامشخص صحبت نکرد. او دقیقا پیرامون همان اموری سخن گفت که مردم، به مفهوم روشنفکران و تحصیل کرده ها و فهمیده های اجتماعی با آن درگیر بودند. هر چند میر حسین هزینه صریح و شفاف صحبت کردن با مردم ایران را با چهار سال و اندی حبس خانگی پرداخت کرد، اینکه جنبش و جریان اصلاح طلبی در هیچ مراسمی یاد ونام و درخواست آزادی او را فراموش نمی کند استنادی است که نشان می دهد مردم ایران تا چه حد تشنه و نیازمند صراحت و شفافیت هستند .
در ادبیات سنتی ایرانیان خداوند به کلمه و کلام و قلم سوگند خورده است که سندی است بر اینکه خدا دشمن سرسخت دوپهلو گویی مبهم گویی و شفاف سخن نگفتن است ، چه رسد به اطلاع رسانی دروغ پیرامون مسایل مبتلا به شهروندان و پوشاندن بلایایی که مردم ایران سالهاست به آن مبتلا هستند و راه برون رفت می جویند. در ادبیات مدرن حقوقی نیز که به آن حقوق اساسی می گویند مردم کشورها صاحب اختیار همه منابع و مناصب ، و نیز قاضی نهایی برای قضاوت پیرامون همه امور مورد اختلاف هستند. یعنی وقتی با طمانینه و آرامش سکوت می کنند و امید به اصلاح امور دارند، حق با آنان است و نیز وقتی برمی آشوبند و انتظار ندارند وزیر خارجه فهیم کشور شان خود را تا سطح منوچهر متکی وزیر خارجه احمدی نژاد یا سعید جلیلی پایین بیاورد ، و از آن پرت و پلاهایی بگوید که در شان جواد اردشیر لاریجانی معاون حقوق بشر قوه قضاییه است، باز هم در اعتراض فیس بوکی حق با مردم است.
در مجموع به رغم همه مقالاتی که در حمایت از محمد جواد ظریف و عملکرد او نوشته ام ، معتقدم دستآورد عظیم این هجوم فیس بوکی به او تازیانه تکامل دردناکی بود که از هزار دکترای افتخاری همه دانشگاه های معتبر جهان برای او با ارزش تر بود. با درس سنگینی که وزیر خارجه از قضاوت افکار عمومی گرفت شاید بتوان گفت جواد ظریف تازه فارغ التحصیل شده است.