سال 1375 بحرانی ترین سال سیاست خارجی ایران در دوران ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی بود. با افزایش فشار بر ایران و اتهامات متعدد امریکا که به نقش احتمالی حکومت ایران در برخی عملیاتهای تروریستی مربوط میشد دولت امریکا که در آن زمان در دست دموکراتها بود محدودیتهای جدیدی علیه ایران وضع کرد.
تصویب قانون «داماتو» برای فشار آوردن به شرکتهای خارج از آمریکا که در صنایع نفت و گاز ایران و لیبی سرمایه گذاری میکردند، در چنین وضعیتی توسط رئیس جمهور وقت آمریکا - بیل کلینتون – تصویب شد. این قانون که اعترا ض اتحادیه اروپا را نیز به دنبال داشت چراکه اقدام امریکا را سیاستی یکجانبه میدانستند که میتواند به منافع اقتصادی دیگر کشورها- از جمله اروپا- نیز لطمه وغارد کند. قاطعترین مواضع اروپاییها در مقابل این قانون را نیز دولت وقت آلمان گرفت، و به نزدیکترین متحد ایران در غرب مبدل شد. وزیر خارجه آ لمان در آن روزها اعلام کرد رهبری اروپا در مقابل اقدام واشنگتن را که منجر به زیانهای مالی زیادی برای شرکتهای اروپایی خواهد شد را آلمان بر عهده خواهد گرفت.
به دنبال گسترش فشارهای بینالمللی علیه ایران، رئیس مجلس سنای نمایندگان آمریکا که عضو حزب جمهوریخواه بود، رسماً خواستار حمله نظامی به ایران شد و حتی ویلیام پری، وزیر جنگ وقت امریکا وعده داد: «جمهوری اسلامی ایران یعنی متهم اصلی انفجار ظهران عربستان، از هیچ گونه عمل تلافیجویانه قوی در امان نخواهد بود.» در همان زمان چند فروند هواپیمای جنگنده امریکایی وارد حریم هوایی بوشهر شده و دیوار صوتی آن را شکستند و به این ترتیب بحران بوجود آمده ابعاد تازهتری بهخود گرفت.
ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، که نماینده چپهای مذهبی رادیکال نزدیک به روحانیت در دهه شصت و چندی بعد بخشی از رفورمیستهای اطراف خاتمی هستند، در اوایل اسفندماه 75 طی تحلیلی نوشت: « مدتی است که شایعه حمله نظامی امریکا به جمهوری اسلامی ایران در برخی محافل به طور جدی مطرح شده است. این شایعه که پس از انفجار مقر نظامیان آمریکایی در ظهران عربستان در تاریخ 5 تیرماه گذشته و انتساب این اقدام از سوی منابع امریکایی به ایران انتشار یافت، طی دو هفته گذشته قوت بیشتری پیدا کرده است. » [هفتهنامه عصر ما – یکم اسفند1375] این نشریه چند هفته بعد در یادداشتی دیگر تأکید کرد : «ما همچنانکه در شماره های پیشین « عصر ما» توضیح داده ایم، احتما ل حمله نظامی امریکا را به ایران منتفی نمی دانیم و به همین علت لزوم آمادگی همه جانبه در مقابل تهدیدهای نظامی آمریکا و چگونگی مقابله با تحرکات خصمانه واشنگتن را جدی تلقی میکنیم.» [هفتهنامه عصر ما – شانزدهم اسفند 1375] البته فشار بر ایران تنها به اتهامات مشارکت در برخی عملیات تروریستی محدود نبود. فرضا امریکاییها مدعی بودند که دولت ایران مجازاتهای سازمان ملل علیه عراق را نادیده میگیرد.
حملات موشکی امریکا در خاک عراق که در اواخر شهریور 1375 اتفاق ا فتاد، بی ثباتی در منطقه را افزایش داد و شایعاتی مبنی بر آمادگی نیروهای امریکایی برای ورود به خاک ایران نیز منتشر شد. در چنین شرایطی، دولت ایران کوشید تا با سیاست نزدیکتر شدن به اتحادیه اروپا، از فشار امریکا برخود بکاهد. چنانچه در حادثه ای کمسابقه پس از انقلاب و در اوایل پائیز 1375، تعدادی از معاونان وزارتخانه ها، رئیس اطاق بازرگانی و برخی افراد بلندپایه سیاسی ایرا ن به انگلیس سفرکردند، تا سطح روابط دو کشور گسترش یابد. این سیاست که در تمام این سالها اجرا شده است گاهی با نگاه به شرق و گاهی نیز با ادعای همراهی جهان اسلام جایگزین شده است اما معمولا در همهی این سالها نهایتا متحد ظاهری ایران تبدیل به متحد رقیب شده است!
در همان شرایطی که ایران تحت شدیدترین فشارهای غرب بود، امیر امارات متحده عربی طی نطقی، جزایر سه گانه ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را جزء قلمرو امارات عربی متحده دانست و خواستار بازپسگیری آن شد! چندی بعد نیز عصمت عبدا لمجید، دبیر کل اتحادیه عرب در گفتگویی با روزنامه الرای اردن ایران را مورد حمله قرار داده و از دول عرب خواست در برابر مسأله جزایر سه گانه موضع واحدی اتخاذ کنند. او مدعی شد: «ادامه اشغال جزایر سه گانه توسط ایران یکی از عرصه های مبارزه امت عرب به شمار می رود.» پس از آن شورای همکاری خلیج فارس نیز ایران را به اشغال جزایر مذکور متهم کرد و بیانیه ای در اینباره صادر کرد. این سیاست پس از آن سال همواره توسط اتحادیه عرب دنبال شده است و حتی نزدیکترین متحدان عرب ایران نیز با آن ادعا همراهی کردهاند. از جملهی این متحدان دولت سوریه و دولت تشکیل شده توسط حماس – گروه نزدیک به ایران- است که بیانیه اتحادیه عرب مبنی بر عربی بودن جزایر ایران را همواره امضا کردهاند!
از طرفی گروهی جدید با نام طالبان، در افغانستان ظهور کرد که با کمک دولت پاکستان و حمایت قدرتهای فرامنطقهای موفق شد بر همه گروههای رقیب افغان غلبه یافته و به مرور نود در صد خاک افغانستان را تصرف کند. در این زمان هنوز نگرش گروههای درون حاکمیت جمهوری اسلامی ایران به این گروه هماهنگ نبود و حتی بعدها محمد جواد لاریجانی، نایب رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در دورهی پنجم در باره این گروه گفته بود: « به نظر من رهبری این گروه تا کنون از خود لیاقت خوبی نشان داده و این برای آینده افغانستا ن باعث امیدواری است.»! [روزنامه رسالت – نهم مهر 1379] در همان روزها رهبر این گروه، ملا محمد عمر طی سخنانی وعده داده بود: «بعد از یکسره کردن کار دولت ربانی و تسلط بر کل افغانستان نوبت حمله به ایران است.» [روزنامه جمهوری اسلامی – سیزدهم اسفند 1375]
سیاست دولت ایران در افغانستان نیز قابل توجه است. ایران به هر نیرویی در افغانستان توجه کرد بجز نیروهای مردمی آن. گلبدین حکمتیار سالها در ایران ساکن بود و متحد اصلی ایران محسوب میشد و –او حتی پروندههای بزهکاری متعددی داشت که نادیده گرفته میشد- اما نهایتا به ایران پشت کرد و اکنون به متحد القاعده تبدیل شده است. سرنوشت برهانالدین ربانی نیز بهتر از حکمتیار نبوده است. اما دولت ایران هرگز به احمدشاه مسعود نزدیک نشد و اوست که اکنون به قهرمان ملی افغانستان مبدل شده است!