تازه چه خبر

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

یک سال سینمای سبز

فاصله میان خرداد 88 تا خرداد 89، یک سال سبز برای سینمای ایران بود. موجی از اعتراضات که از نخستین روزهای پس از تقلب در انتخابات برآمده بود خیلی زود توسط سینماگران به آنسوی مرز ها برده شد و صدای معترضین را به رسا ترین و زیبا ترین شکل در مهم ترین رخداد های سینمایی به گوش جهانیان رسید. دوربین های خبری رسانه های معتبر دنیا رنگ سبز را از این محافل هنری به مرمان سراسر دنیا نشان می دادند تا همه از خیزش مردم ایران برای دموکراسی آگاه شوند. این حرکت خود جوش چنان به روند خبر رسانی و زنده نگه داشتن آنچه در ایران در جریان بود کمک می کرد که همه نقشه های حکومت برای عادی نشان دادن اوضاع نقش بر آب می شد و خشم حکومتی ها هربار بیش از پیش برانگیخته می شد.

 

جشنواره های سبز، فیلمسازان سبز

بهمن قبادی و محمد رسول اف در سن سباستین، حنا مخملباف در برلین، جعفر پناهی در مونترال، شیرین نشاط و گروهش در ونیز، سپیده فارسی در لوکارنو و خیلی های دیگر در فستیوال های دیگر،نه تنها سبز قامت بر روی فرش قرمز ظاهر شدند، که هنرمندان غیر ایرانی را نیز در کنار خود و با نشان های سبز خود آراستند و بدین سان همبستگی مردم دنیا با ایران سبز را به رخ حاکمان جمهوری اسلامی کشاندند. پس از سبز شدن تقریبا یک دور کامل از فستیوال های معتبر جهانی در تقویم سالانه جشنواره های سینمایی، زمانی نوبت به جشنواره کن رسید که جعفر پناهی-آغازگر این سنت-  در زندان به سر می برد.

 فستیوال کن 2009 که به فاصله کمتر از یک ماه از وقایع خرداد 88 برپاشده بود،  تنها فستیوال مهمی بود که برای سبز کردنش بایست تقریبا یک سال انتظار کشید. این انتظار طولانی سرانجام با پر رنگ ترین حضور سبز به سر رسید. بهمن قبادی و محسن مخملباف، دو فیلمساز سرشناس ایرانی فقط به قصد یاری رساندن به دوست و همکار در بند شان به کن آمدند و در کنار شخصیت های برجسته سینمای فرانسه پررنگ ترین حضور سبز سینمایی را رقم زدند. عباس کیارستمی نیز با آنکه نشان سبزی با خود نداشت، برای نخستین بار حرف های سبز به زبان آورد و از “زندانی شدن هنر” توسط حکومت ایران سخن گفت.

اهمیت نقش فیلمساز ها در این حضور ها آن بود که به واسطه برگزیده بودن و هنرمند بودنشان، در قامت افراد معتمد قرار می گرفتند و حرف شان برای مردمان دیگر کشور ها “سند” بود نه “ادعا”.

نو آوری در سبز کردن ها هم خودش حکایتی بود که تکرار را بی معنی می کرد. از توزیع دستبند های سبز در میان اعضای هیات داوران لوکارنو توسط سپیده فارسی که خودش هم یکی از داوران بود، تا شال پیچی داوران توسط پناهی و از نوار سبز طولانی به موازات فرش قرمز در سن سباستین که ایرانی ها و غیر ایرانی ها در پشتش جمع می شدند تا یک دست سبز پوشیدن اعضای تیم شیرین نشاط در ونیز، مجموعه ای بی نظیر از جلوه های فردیت در همراهی با جمع و یکصدایی به شیوه های متفاوت را به نمایش می گذاشت که خودش یک رویکرد هنری و یک خلاقیت آنی به شمار می آمد.

همین که محسن مخملباف به سادگی سر بازیگر شاخصی چون ژولیت بینوش را در کسری از ثانیه زیر شال سبز عریض و طویلش می کند تا عکاس ها عکس هایش را به سراسر جهان مخابره کنند، همین که همه می پذیرند به خاطر مردم ایران سبز شوند، مهمترین و خوش طعم ترین و پر پیام ترین بخش کار است که از اعماق وجوه انسانی سبز اندیش ها بر می آید- چه ایرانی و چه غیر ایرانی.

خاموشی بی دلیل

بر خلاف آنچه در خارج از ایران رخ داد، سینماگران داخل ایران را سکوت غریبی در برگرفته بود. هرچند به تعبیر بسیاری، جو خفقان و ارعاب در این سکوت تاثیر زیادی داشت، اما تلاش های فردی از سوی چند کارگردان مطرح ایران ثابت کرد که برای سبز بودن  در داخل ایران فقط کمی شجاعت لازم است. اصغر فرهادی، امیر شهاب رضویان، مازیار میری و چند تن دیگر، با نگارش نامه هایی نسبتا تند و بی باکانه، نسبت به وضعیت موجود در سینمای ایران و دستگیری جعفر پناهی واکنش نشان دادند و صراحتا اعلام کردند که مخالف این روند هستند. این در حالی بود که خیل چند صد نفری سینماگرانی در این حد و اندازه، به جای همراهی و همصدایی با آنها همگی سکوت پیشه کردند. آنهایی که در این راه پیش قدم شدند، با شجاعت شان به بقیه نشان دادند که حرف زدن هوشمندانه لزوما به معنای درگیر شدن با حکومت و آسیب دیدن نیست. مازیار میری و اصغر فرهادی و دیگران حق مطلب را در مورد کارگردان سبز  ادا کردند و جدی ترین حرف ها را هم به زبان آوردند و کسی هم بهشان نگفت بالای چشم شان ابروست.

یک سالی که گذشت گرچه سیاهی های زیادی را بر سینمای ایران تحمیل کرد، اما روح سبز سینماگران بلند همت ایرانی آلودگی ها و تباهی ها را شست و از میان برد. حالا دیگر کسی برای خط و نشان های شمقدری تره هم خرد نمی کند؛ هم او بود که در کن خرد شد و دست از پا دراز تر به خانه برگشت. حالا او می ماند و ترسوها یا فرصت طلب های سینما که چشم به جیره دولتی دوخته اند و کیسه برای مجوز ها و وام های مرحمتی. هر دو طرف هم شایسته یکدیگرند. اما این سبز است که روی به جلو دارد و چشم به آینده. سینما را از این پس به سبزی می شناسند نه به سیاهی. و این مهمترین دستاورد سینمای ایران در سال گذشته است.