احمدی نژاد در برابر آیت الله

نویسنده

» مقاله نشنال از رویارویی در قدرت سیاسی

عباس میلانی

آحمدی نژاد و یارانش چند ماهی است که دایره برایشان تنگ شده است. آیت الله حمله به آنهایی را که “انتخاب” شده اند شروع کرده است. چند ماه است که اتهامات جادو و جنبل دولتی ها را هدف گرفته است و به نزدیک ترین متحدین رئیس جمهور رسیده است. اتهامات فساد مالی و انواع دیگر انحراف هم چاشنی این اتهامات شده است. رئیس جمهور کسی است که آیت الله خامنه ای افکار او را “نزدیک ترین به خود” توصیف کرده بود.

چندی پیش بیش از 100 نماینده مجلس ایران خواستار تحقیق و تفحص در زمینه تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 و روشن شدن مساله خریدن 9 میلیون رای توسط دولت حاکم شدند.

حیرت انگیز است که ورق چگونه بر می گردد.

درست مثل آن رئیس پلیس کازابلانکا، این نمایندگان مخافظه کار مجلس از امکان تقلب در انتخابات “شوکه” شده اند. بگذریم از اینکه میر حسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد و مهدی کروبی و همسرش فاطمه درست به جرم گفتن همین مطلب ماههاست که در حبس خانگی هستند. هزاران ایرانی زندانی شدند، و صدها نفر از وزرای سابق رژیم و معاونین و مدیران دولتی سابق، به اتهام صحبت از تقلب در انتخابات به دادگاه های استالینی فراخوانده شدند. صدها زن و مرد جوان شکنجه شدند، دهها نفر مورد تجاوز قرار گرفتند و هزاران نفر مجبور به مهاجرت به خارج از کشور شدند، فقط برای اینکه به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 اعتراض داشتند. به گفته خامنه ای همه اینها توطئه آمریکا برای “انقلاب مخملی” در ایران بود.

 اکنون گفته می شود که آمریکا و صهیونیست ها در اطرافیان احمدی نژاد هم نفوذ کرده اند و مشغول توطئه هستند.

کشمکش میان احمدی نژاد و رژیم ایران سراسر فصل بهار ادامه یافت. در اوائل ماه مه یک فرمانده  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت “جریان انحرافی” (یاد آور برچسب های استالین و مائوئیست ها به مخالفین) اکنون در برابر رژیم قرار گرفته و تهدیدی به مراتب بزرگتر از آنچه او «فتنه» پس از انتخابات نامید به شمار می آید. فرمانده دیگری در سپاه سال جاری را “سالی خونین” نامید.

 رئیس جمهور از سوی تمام ماشین تبلیغاتی رژیم مورد انتقاد قرار گرفته است. مصباح یزدی معتقد است او حتما طلسم شده است.

با پایان بهار فشار ها بیشتر شد. چند گزینه در برابر احمدی نژاد وجود دارد. او به عنوان عقب نشینی موقت، در تلویزیون دولتی ظاهر شد و به مردم اطمینان داد که سرباز وظیفه شناس رهبر انقلاب است. حتی این هم کمکی به آتش بس از سوی حریف نکرد. به زودی نزدیکان خامنه ای به او یاد آوری کردند که رابطه او با رهبر انقلاب، نه آن طور که او گفته بود، “پدر و فرزندی”، بلکه رابطه مرید و مرشد است.

پس از آن بسیاری از اعضای حلقه نزدیک به احمدی نژاد دستگیر شدند و یکی از امامان نماز جمعه اعلام کرد تمام دستگیری ها با دستور مستقیم خامنه ای صورت گرفته است. چند ساعت بعد از این اعلام، دفتر رهبری اعلام کرد که کلیه خبر های مربوط به خامنه ای باید از دفتر ایشان گرفته شود؛ این دفتر سخنان پیش نماز جمعه را رد نکرد. علی رغم همه این اعلامیه ها، بعید است نزدیک ترین متحد احمدی نژاد بدون تائید خامنه ای انجام شده باشد. شایعاتی هم مبنی بر اعتراف دستگیر شدگان به ارتباط داشتن با نیروهای شیطانی پخش شده است.

تنها نشانه آرام گرفتن این اتهامات افسانه گونه اظهارات رئیس مجلس ایران بود که گفته می شود از سوی خامنه ای سخن می گوید؛ او گفت رهبر انقلاب می خواهند به احمدی نژاد اجازه بدهند تا پایان دوره قانونی ریاست جمهوری در مقام خود باقی بماند. احمدی نژاد دو سال دیگر تا پایان دوره خود فاصله دارد. با وضعیت فعلی به نظر نمی رسد او بتواند تا آن تاریخ بر سر کار بماند. حتی اگر هم در این مقام باقی بماند به ظرفی خالی از محتوا بدل خواهد شد.

واقعا در ایران چه خبر است؟ آیا این دعوایی ساده بر سر پول نفت و قدرت است یا موضوعی ساختاری تر و شاید هم تاریخی در پس ظهور این اختلافات نهفته است؟

نوعی تضاد ذاتی در جمهوری اسلامی میان شیوه مدرن جمهوریت مبتنی بر انتخابات و مشارکت سیاسی از یک سو و اصول قرون وسطایی ولایت فقیه و استبداد فردی دینی از سوی دیگر وجود دارد. ازدواج اجباری این دو در انقلاب 1979 صورت گرفت. این انقلاب که ماهیتی دموکراتیک داشت دچار ضعف رهبری بود؛ خصیصه ای که خود محصول حکومت استبدادی پادشاهی بود. از میانه قرن نوزدهم به بعد تمام پادشاهان یا در تبعید مردند یا به ضرب گلوله از پای درآمدند.

انقلاب سال 1979 بالاخره نظام پادشاهی را سرنگون کرد.

ولی این انقلاب توسط آیت الله روح الله خمینی ربوده شد که زیرکانه از آن برای استقرار نظریه عجیب و غریب حاکمیت روحانیون استفاده کرد. آن زمان هم، مانند حالا، گروهی از روحانیون با این ایده مخالف بودند و استدلال می کردند که تنها در صورت ظهور امام دوازدهم شیعیان می توان سخن از حکومت اسلامی به میان آورد.

خمینی بر عکس معتقد بود روحانیون هر زمان می توانند قدرت را دردست بگیرند. در نتیجه در قانون اساسی جدید اختیارات بی حسابی به رهبر غیر انتخابی کشور داده شد. در عین حال، با پیروی از ماهیت دموکراتیک انقلاب، رئیس جمهوری هم برای کشور درنظر گرفته شد که مسئول اجرایی است و با رای مستقیم مردم انتخاب می شود. تقسیم قدرت سیاسی به صورتی که ذکر شده در تضاد آشکار با قول های خمینی به مردم ایران در سال 1978 بود که می گفت حکومت مورد نظر او یک جمهوری کامل است که روحانیون و خود او هیچ نقشی در آن نخواهند داشت.

آیت الله بلافاصله نماینده خود را به هر نهاد، هر شهر و هر استان و هر شاخه نظامی و امنیتی گسیل کرد و «نمایندگان امام» سر از تمام نهاد ها بر آوردند؛ نمایندگانی که در واقع مراجع اصلی قدرت محسوب می شوند. خامنه ای نیز همین روش را ادامه داد با این تفاوت که این افراد اکنون «نماینده رهبری» خوانده می شوند. امامان جمعه نیز در این میان به نمایندگان خمینی در شهرها و روستاها بدل شدند.

این  امامان هر هفته موضوعاتی را که باید در نماز جمعه مطرح کنند از دفتررهبری دریافت می کنند و می باید خطبه های خود را براساس آن تدوین کنند. این امر به رهبر این امکان را می دهد تا علاوه بر کنترل رادیو و تلویزیون بر جریانات فکری کشور هم تسلط داشته باشد. حملات سازماندهی شده و منظم علیه احمدی نژاد، آخرین نمونه از این قدرت مرکزی در ایران است.

از زمانی که اولین رئیس جمهور ایران به سرعت از خمینی فاصله گرفت و با ورود تعداد زیادی از ملی گرایان و دموکرات ها به مجلس، روحانیت  بر آن شد  تا مفهوم نظارت استصوابی را مطرح کند و حق بیشتری برای خود در انتخاب افرادی که می توانند وارد مجلس شوند یا رئیس جمهور شوند، ایجاد کنند.

یکی دیگر از عوامل محدود ساختن وجه جمهوری گرایش رهبری به استفاده از اختیاراتی است که قانون برای رئیس جمهور قائل شده است.

این نوع دخالت ها را که نام حکم حکومتی بر آن نهاده اند در ورای تمام قوانین و مصوبات قرار دارد. اجرای این احکام، مانند حکم پاپ واتیکان، بر تمام قوانین حقوقی و اجرایی مملکت ارجحیت دارد و باید توسط همه رعایت شود.

انحصار قدرت سیاسی و ساختن یک حکومت استبدادی دینی در کشوری که برای آزادی های سیاسی وجمهوریت انقلاب کرد، ذاتا تنش هایی را درخود می پروراند. در سطح مردم: آنها همواره از هرفرصتی برای اعتراض به نقض حقوق خود استفاده کره اند. قدرتی که اکنون در دست رهبر متمرکز شده است به مراتب بیشتر از قدرت شاه است؛ که دقیقا به دلیل همین تمرکز سرنگون شد.

 بسیاری از روحانیون دیگر با این روش سیاسی موافقتی ندارند و اتحادی که در زمان روی کار آوردن این رژیم میان آنها وجود داشت دیگر مشاهده نمی شود. بسیاری از آنان علنا به تلاش خامنه ای برای نابود کردن استقلال تاریخی حوزه های علمیه، با دادن پول های کلان به این حوزه ها، اعتراض کرده اند.

تنش میان رئیس جمهور انتخابی و رهبر غیر انتخابی سی دو سال است که در ایران وجود دارد.

از شش رئیس جهمور ایران اولی استیضاح شد؛ دومی به قتل رسید؛ سومی (خامنه ای) ازیک سوء قصد جان به در برد؛ چهارمی و پنجمی، هاشمی رفسنجانی و خاتمی، هر یک دو دوره ریئس جهور بودند و هر دو در موارد بسیاری با خامنه ای درگیر شدند و امروزه هر دو به عنوان دشمنان حاکمیت معرفی می شوند. احمدی نژاد هم اکنون در معرض استیضاح و یا پایانی ناخوشایند قرار گرفته است.

 انتخابات مجلس و انتخابات ریاست جمهوری در پیش است؛ فرصتی برای نمایش. احمدی نژاد با حمایت خامنه ای و بخشی از سپاه که برای انتخابات او هزینه کرد، به سر کار آمد؛ ولی گویا خودش هم عظمت خودش را باور کرد. اسطوره محبوبیت و قدرت. اعتقادات او  به امام زمان هم تضمینی بود برای اینکه عده بیشتری را در حول خود گرد آورد. این نکته که در طول شش سال ریاست جمهوری احمدی نژاد معادل نیمی از در آمدهای تمام دوران از کشف نفت تا به امروز، یعنی 500 میلیارد دلار نصیب ایران شده است، باعث شده تا طعمه دندانگیری برای صاحبان قدرت بوجود آید.

انتقاد های حامیان خامنه  ای از احمدی نژاد ادامه دارد. او را به ناسیونالسم هم متهم کرده اند، چیزی که به مزاق روحانیت، که امت را بر ملت ارجح می داند، خوش نیامده است. او را به خاطر بزرگداشت کورش، که در انجیل از او به عنوان آزاد کننده یهودیان نام می برند، مورد انتقاد قرار دادند.

او همچنین به دلیل دفاع از جشن های نوروزی مورد انتقاد شخصی خامنه ای هم قرار گرفته است. برخی احمدی نژاد را به مذاکره سری با آمریکا و قدرت های اروپایی هم متهم کرده اند و حتی گفته اند که او و متحدانش در فکر براندازی خامنه ای هستند.

او هنوز به بزرگترین خواسته مخالفینش، یعنی برکناری اسفندیاررحیم مشایی پاسخ نگفته است. این متحد و دوست احمدی نژاد، که به جادوگری و فساد مالی متهم است، به صورت مهمترین موضوع مناقشه با احمدی نژاد درآمده است.

احمدی نژاد مشایی را جمعا به سیزده شغل حساس گمارده است، که یکی از آنها پست فرهنگی بوده است که صدها میلیون دلار را در اختیار او قرار داده است. او از این پول برای ایجاد یک شبکه وسیع حامیان استفاده کرد.  شایعه شد که زوج احمدی نژاد- مشایی در فکر اجرای تانگویی به شیوه پوتین-مدوودف در ایران هستند.  گروه احمدی نژاد - مشایی با اقرار به محبوب بودن مخالفان، از روحانیت و خامنه ای فاصله گرفتند. پلیس نیز کمتر نسیت به موضوع حجاب زنان سخت گیری می کرد.

همچنین شایع شد که گروه احمدی نژاد - مشایی به آمریکا و اتحادیه اروپا پیام فرستاده اند و طی آن خامنه ای را مقصر سرکوب خشونت بار اعتراضات مردم به انتخابات معرفی کرده اند.

احمدی نژاد یک فرد دیگر متهم به فساد عظیم مالی را هم هنوز در کنار خود حفظ کرده است.

احمدی نژاد، پس از ماجرای خلع وزیر اطلاعات و برگرداندن او توسط خامنه ای و غیبت 11 روزه از جلسات کابینه، که به نشانه اعتراض صورت گرفت، از یک هوادار سینه چاک ولایت فقیه به کسی که دستورات رهبر را اجرا نمی کند تبدیل شد.

حامیان خامنه ای از آن زمان به بعد هر یک در کار توجیه رفتار رهبر یا رئیس جمهور هستند. برخی می گویند رئیس جهمورهای قبلی انتخاب وزیر اطلاعات را به عهده رهبری می گذاشتند در حالیکه احمدی نژاد این کار را نکرد. برخی هم پا را فراتر می گذارند و «توجیه» می کنند که رهبر به هر حال «مشروعیت الهی» دارد و از جانب خدا حرف می زند، درنتیجه باید از او پیروی کرد.

یکی هم در این میان گفت که اساسا انتخاب خامنه ای به رهبری بر اساس رای 86 عضو مجلس خبرگان صورت نگرفته؛ بلکه او «کشف» شده است و اشاره به این داشت او نظر کرده خداست!

به نظر می رسد احمدی نژاد اکنون با فاصله گرفتن از روحانیت سعی دارد خود را به طبقه متوسط نزدیک کند.

در حالیکه مردم کشورهای عربی در حرکتی تاریخی، آگاهانه به سوی دموکراسی پیش می روند، در ایران خامنه ای و متحدانش خشن ترین وظالمانه ترین استبداد دینی کره زمین را به مردم تحمیل می کنند.

همانگونه که صعود خمینی در سال 1979 رادیکالیسم اسلامی را به دنبال آورد، موفقیت پروژه دموکراسی ستیزی خامنه ای می تواند جان تازه ای به رادیکالیسم در حال افول بدهد. بدون ایرانی دموکراتیک، بهار عربی نمی تواند چهره منطقه را عوض کند.

خطرناک تر از همه آنکه هر چه رژیم بیشتر منزوی می شود، بیشتر نیاز دارد تا به عنوان یک نیروی هسته ای شناخته شود و از آن به عنوان عاملی برای حفظ قدرت خود استفاده کند. اعلامیه های اخیر سپاه پاسداران به خوبی این مطلب را نشان می دهد.

هر چند جنگ میان رئیس جهمور و رهبری ممکن است در شرایطی به سر کار آمدن یک سیستم

سیاسی باز تر در ایران منجر شود، ولی به همان اندازه نیز امکان بروز پدیده بناپارتیسم و ایجاد رژیمی نظامی به رهبری سپاه پاسداران را تقویت می کند.

منبع: نشنال اینترست – 21  ژوئن 2011