یک بستر و دو کابوس

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

خبر اول: آخرین وضعیت پرونده سعید مرتضوی اعلام شد.

خبر دوم: قرار است متهم پرونده ستار بهشتی به دادگاه برود.

 

صحنه اول: سعید مرتضوی

صحنه اول: سعید مرتضوی با یک گروه محافظ و با یک کیف پر از اسناد و ۲۴ وکیل مدافع وارد اتاق دادگاه می شود.

رئیس دادگاه: سلام، بفرمائید بنشینید.

مرتضوی: سلام و زهرمار، از جات بلند شو.

رئیس دادگاه( از جایش بلند می شود): امیدوارم سلامت باشید.

مرتضوی: باشم یا نباشم به تو مربوط نیست، بشین سرجات.

رئیس دادگاه( می نشیند): می خواستم به استحضار برسونم….

مرتضوی: خودم می دونم، من متهم هستم که ۳۰۰ روزنامه رو تعطیل کردم، مشکلی داری؟

رئیس دادگاه: نه قربان، واقعا لطف کردید، اون که چیزی نبود، زحمت کشیدید، واقعا تشکر می کنم. اگر شما نبودید ما چه می کردیم؟

مرتضوی: بیخودی اینقدر چاپلوسی نکن، من متهم هستم که ۱۲۴ نفر رو بدون دلیل زندانی کردم، شکایتی دارید؟ مشکلیه؟

رئیس دادگاه: نه قربان، اصلا حاج آقا، اتفاقا من خیلی فکر می کردم اگر ۱۲۵ نفر زندانی کرده بودید چقدر خوب می شد که هم قابل تقسیم به پنج باشه هم خیلی عدد قشنگیه…

مرتضوی: فرصت نشد، حالا بعدا، من متهم هستم که در پرونده سئوالات کنکور دخالت داشتم، مشکلی دارید؟ بگو تا جواب بدم؟

رئیس دادگاه: ای آقا! دو تا سئوال که این حرفها رو نداره، فدای سرتون، شاکی ها رو زندانی کردیم، اگر بفرمائید دیگه کلا کنکور هم برگزار نمی کنیم. امر بفرمائید….

مرتضوی: من متهم شدم که زهرا کاظمی رو با شیئی سخت به قتل رسوندم، شکایتی هست؟

رئیس دادگاه: شکایتی که نیست، یعنی پیشنهادی هست.می خواستیم پیشنهاد کنیم از این به بعد از شیئی نرم استفاده کنید، چند مورد هم به صورت آماده پیشنهاد شده که در یک پاکت برادران نوشتند که خدمت تون تقدیم می کنیم. فقط مسئله سفارت کاناداست که کلا می خواهید رابطه مون قطع باشه یا تیره، هر جور امر بفرمائید.

مرتضوی: مهم نیست، هر کار خواستید بکنید. من متهم شدم که به روسای مجلس و قوه قضائیه اهانت کردم، می خوای محاکمه ام کنی یا صبر می کنی خودشون رضایت بدن؟

رئیس دادگاه: من می گم یه دو سالی صبر کنیم، یادشون بره و بعدا خودشون شکایت رو پس می گیرن.

مرتضوی: من متهم هستم که سه نفر رو در کهریزک کشتم، می خوای منو محاکمه کنی، یا خودم کسانی که این شکایت رو کردن محاکمه کنم.

رئیس دادگاه: حالا شما عصبانی نشو، من با شاکی صحبت می کنم که رضایت بده، اگر نداد زندانی اش می کنم، وگرنه هر جور دستور می فرمائید. دیگه امری ندارین؟

مرتضوی: من دارم سه ماه می رم مرخصی، سه ماه بعدش هم می خوام برم روسیه شاید اونجا تا اون موقع کار دادگاههای مطبوعاتشون راه افتاد، تا شیش ماه دیگه برام وقت دادگاه نزن.

رئیس دادگاه: می خواین سر راست بکنمش شش ماه رو پنج سال که یه وقت دلتون خواست زبان روسی هم بخونین؟

مرتضوی: نه، بکنش یک سال، می ترسم پشتم باد بخوره. زودزود بیام برم بهتره.

 

صحنه دوم: گوهر عشقی

صحنه دوم: مادر ستار بهشتی در حالی که عکس پسرش در دستش است، وارد سالن دادگاه می شود، قاتل( متهم) با کت و شلوار و کیف نشسته است، وکیل ستار بهشتی را راه نمی دهند.

رئیس دادگاه: اسمتون رو بگید و اگر می خواهید رضایت بدید سریع رضایت بدین و وقت دادگاه رو نگیرید و دقیقا توضیح بدید با شخص موسوم به کاترین اشتون چه حرف هایی زدید و چرا این عکس همراه تون بود و الآن اینجا چکار دارید؟ برو خونه ات دیگه حالا هی هیچی بهش نمی گم.

گوهر عشقی: اسمم گوهر عشقی مادر ستار بهشتی، این آقا(قاتل را نشان می دهد) پسر من رو کشته و من می خوام محاکمه انجام بشه و داد پسر بیگناه من گرفته بشه.

رئیس دادگاه: من به شما اخطار می کنم، شما حق اتهام زدن ندارید، بخاطر زدن اتهام قتل به آقای…. اسم نامعلوم…. من می تونم شما رو بین یک روز تا هفتصد سال زندانی کنم.

قاتل: حاج آقا! من اعتراف کردم، این حاج خانوم راست می گه، من پسرش رو کشتم.

گوهر عشقی: بله، ایشون اعتراف کرده. شاکی منم.

رئیس دادگاه: شما نوبت ات نیست. ضمنا قیافه ات به شاکی نمی خوره، من تعیین می کنم کی شاکیه کی متهم.

قاتل: حاج آقا! من اعتراف کردم و متهم هستم. من پسر ایشون رو کشتم.

رئیس دادگاه: با توجه به اینکه شما تحت فشار اعتراف کردی، بگو به چه دلیل بیگناهی و چرا ما باید تو رو تبرئه کنیم؟

قاتل: من پسر ایشون رو شکنجه دادم و زیر شکنجه کشته شد، من اعتراف می کنم که قاتل هستم.

گوهر عشقی: بله، خودش هم قبول داره.

رئیس دادگاه: متهم ساکت باشه، اینکه خودش قبول کنه، از نظر دادگاه باید مورد بررسی قرار بگیره، پسر شما حق نداشته با چند تا ضربه که بخاطر مقاومت در برابر مامور قانون بوده بمیره. قانون که الکی نیست، دلیل نمی شه که اگر کسی رو نیم ساعت شکنجه دادند، فورا بمیره و نظام رو با مشکل مواجه کنه.

قاتل: حاج آقا! نیم ساعت نبود، سه ساعت بود. منم زیاده روی کردم.

رئیس دادگاه: بخاطر همین حرفی که زدی و بیان حقیقت توسط حاج آقای بدون اسم، ما با سه درجه تخفیف شما رو فعلا محاکمه نمی کنیم. ضمنا باید روشن بشه که شخص مقتول، به چه قصدی شما رو عصبانی کرده و همون اول اعتراف نکرده و شما مجبور شدی یک ساعت شکنجه اش بدی.

قاتل: یک ساعت نبود، سه ساعت بود. مقاومت هم نکرد، من خیلی کتکش زدم.

گوهر عشقی: حالا که خودش اعتراف کرده، حکم رو صادر کنید.

رئیس دادگاه: متهم ساکت باشه، باید الآن معلوم بشه چه کسانی در این ماجرا همدست بودند که این اتفاق افتاده؟

قاتل: کسی همدست نبود، جناب سرهنگ به من گفت اینو مقر بیار، منم زدمش، وسطش کشته شد. کسی هم با من همدست نبود، وگرنه می گفتم.

رئیس دادگاه: تو رو نگفتم، خانم گوهر عشقی! در ملاقات با کاترین جاسوس اروپایی چه کسانی با شما همدست بودند و چرا عکس پسرت رو در دست گرفتی و چه رابطه ای با فتنه گران داری و از طریق ارتباط با عوامل فتنه چه طرحی برای براندازی داشتی و چرا پسرت به سرعت مرد تا علیه نظام پرونده سازی بشه؟

گوهر عشقی: من فقط می خوام محاکمه علنی و عادلانه برگزار بشه.

رئیس دادگاه: محاکمه شما عادلانه خواهد بود، چون من خودم عادل هستم، علنی هم خواهد بود، چون من خودم علنی هستم، اسامی همدستانت بجز کاترین اشتون کی بود؟

گوهر عشقی: من که متهم نیستم.

رئیس دادگاه: من با درخواست استمهال برادر باصطلاح متهم مبنی بر اینکه چون الآن فرصت دفاع نداره به مدت هفت سال موافقت می کنم، خانم گوهر عشقی هم به عنوان متهم از فردا برای محاکمه در مورد دادن اطلاعات به بیگانگان روزی هشت ساعت به دادگاه می آد.

قاتل: من چه کنم؟

رئیس دادگاه: شما فعلا برو تا اصل موضوع معلوم بشه، بعدا اگر دوست داشتی احضارت می کنیم.

 

دستگاه خاص

یکی از دلایل پیشرفت صنعتی آمریکایی ها این است که وقتی می بینند که مثلا یک دستگاه خاص مانند “موبایل” یا بقول آمریکایی ها “سلفون” یا بقول آلمانی ها “هندی” یا بقول ایرانی ها “تلفن دستی” یا بقول فرانسوی ها “پرتابل” چیز مفیدی است، فورا حافظه آن را اضافه می کنند، چند تا بازی روی آن می گذارند، کاری می کنند که با آن بشود به عنوان مکان یاب یا “جی پی اس” آدرس پیدا کرد، کاری می کنند که با آن بشود عکس های خوب گرفت و فیلمبرداری کرد، کاری می کنند که با آن بشود اس ام اس فرستاد و صد تا کار دیگر، بعد می بینی موبایل جای تلفن و لب تاپ و جی پی اس و دفتر یادداشت و نامه عاشقانه و تخته نرد و صد تا چیز دیگر را بگیرد. درست برعکس، ما ایرانی ها وقتی می بینیم که یک دستگاه توانایی کارهای مختلف را دارد، سعی می کنیم که تلاش کنیم تا همان کار اصلی اش را هم نتواند انجام دهد. در مورد آدمها هم همین است، مثلا وقتی می بینیم آدمی مثل احمدی نژاد پرکار و پررو و شجاع است، به جای اینکه او را مامور مبارزه با سرقت بکنیم و به او درجه سرگردی بدهیم، او را به عنوان شهردار، رئیس جمهور، رهبر، منجی بشریت، رابط با خدا، رهبر محرومان جهان و خیلی چیزهای دیگر تعیین می کنیم، بعد که گندش درآمد، همان یک کاری را که بلد است هم نمی گذاریم بکند. من معتقدم اگر احمدی نژاد را بگذاریم در جای خودش، مثلا او را مسئول مبارزه با گروههای جرم و جنایت بکنیم، البته بعد از اینکه افراد مجرم و جنایتکار را از دور و برش حذف کردیم، و به او درجه سرگردی بدهیم، هم خودش کار می کند هم جامعه از او استفاده می کند. به این جمله سلیمی نمین دقت کنید: “دستگاهی خاص در انتخابات ۹۲ به جلیلی خط غلط می داد که او در انتخابات رای می آورد.” خوب! حالا که انتخابات تمام شده، معلوم هم شده که جلیلی اگر خیلی رای می آورد، می شد نفر چهارم، حالا باید آن “ دستگاه خاص” را پرت کنیم توی جوب و از شر آن راحت شویم. در حالی که من مطمئنم که الآن آن “ دستگاه خاص” دارد به مسئولان کشور خط می دهد که اصولگرایان رای دارند، مردم طرفدار رهبر هستند، مردم در برقراری رابطه ایران و آمریکا مخالفند و ده تا چیز دیگر. برادر من! این دستگاهت را بیانداز دور. تمامش کن. کار نمی کند.

 

قطعنامه اتحادیه اروپا

اگر به این جمله حسن روحانی، رئیس جمهور که گفت: “در چهار سال گذشته ۶۰ قطعنامه تندتر از قطعنامه اخیر پارلمان اروپا صادر شد و سروصدایی هم نشد.” توجه کنیم، متوجه می شویم که در سی و پنج سال گذشته تقریبا هیچ سالی نبوده که سازمان ملل یا نماینده اش یا دیده بان حقوق بشر یا اتحادیه اروپا علیه وضع حقوق بشر در ایران قطعنامه صادر نکرده باشند. این قطعنامه ها از یک نظر مثل یک فحش قابل فهم است. مثلا فرض کنید که شما عمویی دارید که کارش “دادن پول با بهره” است. یعنی شغل او نزولخوار است. همین آدم اگر کسی به او بگوید “نزولخور” چنان رگهای گردنش دچار تورم ۳۵ درصد می شود که انگار تا نیم ساعت بعد اقتصادش فروپاشی می کند. یا مثلا خانمی که صبح با سعید، ظهر با امیرعلی، عصر با هوشنگ خان، شب با روح الله می خوابد و از آنها پول می گیرد. اگر خدای ناکرده به این خانم کسی بگوید “فاحشه” چنان عصبانی می شود که می تواند طرف را بکشد. مسئله این است که اگر به این خانم فاحشه بگوئیم چرا با صد تا مرد رابطه جنسی داری، دهها دلیل می آورد که ما می پذیریم که او مجبور است، می فهمی، مجبور است؟

اتحادیه اروپا گفته که در ایران تعداد اعدام ها افزایش یافته، ایران هم که نه تنها از این موضوع ناراحت نیست، بلکه هر هفته تعدادی جمع می شوند و از رئیس جمهور سابق تا دربان وزارت نفت تا روزنامه نگار تا بدحجاب تا قاچاقچی تا درویش تا هر کسی را شامل جمله معترضه “اعدام باید گردد” می کنند. آیا حکومت از اینکه این افراد را اعدام می کند ناراحت است؟ اگر ناراحت است چرا ۷۸ اعدام خیابانی در سال گذشته صورت گرفته؟ اصولا اگر کسی با اعدام مخالف باشد به عنوان مخالف دین و لایحه قصاص کافر شناخته می شود. یا مثلا تعطیل روزنامه؛ آیا حکومت از توقیف روزنامه، زندانی کردن مخالفان، کتک زدن مردم، حمله به دراویش و بهائیان ناراحت است؟ اصلا برای هر کدام اش حکومت ده تا کتاب دلیل دارد.

من اصلا نمی توانم بفهمم که حکومت برای چی از اینکه ناقض حقوق بشر شناخته شود ناراحت است. نقض حقوق بشر بخشی از عقاید حکومت است. یک وقت می خواهیم خودمان را به خریت بزنیم، با عرض شرمندگی از الاغ مذکور، وقتی یکی می پرسد شما همجنسگرایان را می کشید، احمدی نژاد می گوید ما اصلا همجنسگرا در ایران نداریم. از بیخ منکر وجودش می شود. ولی یک وقت خودمان اعلام می کنیم که ما با آزادی زندانیان سیاسی مخالفیم، وقتی که این جمله را گفتیم، نمی توانیم بگوئیم که زندانی سیاسی نداریم. بعد می پرسند “اگر زندانی سیاسی نداری برای چی با آزاد کردنش مخالفی؟” من فکر می کنم شترسواری دولا دولا حتما می شود، ولی به نظرم آدم باید به فکر کمردرد ناشی از آن باشد.