جنبش دانشجویی و چراغ راه آینده

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

دولت احمدی نژاد در چارچوب برنامه ی گسترده و همه جانبه ای که برای برخورد با نهادهای مدنی ایران در ‏غالب اتهام هایی چون “براندازی نرم” دارد، این بار نوک حمله ی خویش را متوجه ی اصلی ترین نهاد صنفی ‏جنبش دانشجویی ایران، “اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های سراسر کشور” (دفتر تحکیم ‏وحدت)، کرده است.‏

‏ این حملات در پی برخوردهای اداری- قضایی سه چهار سال گذشته با احزاب و گروه های سیاسی، سندیکاها ‏و انجمن های کارگری، سازمان های غیردولتی و موسسات مردم نهاد، و فعالان سیاسی و کنشگران جامعه ی ‏مدنی، اکنون در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 در جهت مسدود کردن هر چه بیشتر فضای ‏سیاسی کشور و اعمال رعب و وحشت در جامعه، ابعاد گسترده تری گرفته است.‏

‏ چهار سال پیش در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری زمانی که مشخص شده بود حزب پادگانی خواب های ‏بدی برای ایران دیده است، هشدار داده شد که اگر هشیار نباشیم و خواسته یا ناخواسته مسیر انتخابات را در ‏مجرای خاصی بیندازیم که پیامدش این باشد که مردم نسبت به مسائل سیاسی کشور و روند دمکراسی از ‏طریق سازوکارهای قانونی بی تفاوت شده و با “خانه نشینی” در روزی سرنوشت ساز، صندوق های رای را ‏به دیگران واگذار کنند، دیر یا زود شاهد طنین انداختن “صدای پای فاشیزم”‌ خواهیم بود. آن زمان این دغدغه ‏آن چنان که باید جدی گرفته نشد و حتی در برابرش این شعار مطرح شد که “همه ی نامزدها سر و ته یک ‏کرباسند”، “دولت اصلاح طلب” تفاوتی با “دولت اقتدارگرا” نخواهد داشت و چون در عمل یک نفر است که ‏بر کشور فرمان می راند و حکم حکومتی صادر می کند، تا قانون اساسی تغییر نکند و ساختار حقیقی وحقوقی ‏قدرت متحول نشود، مشارکت در هر کاری عملی عبث و بیهوده است.‏

‏ روی کار آمدن دولت احمدی نژاد خیلی زود بر این نظریه و ساده انگاری در امور سیاسی خط بطلان کشید و ‏در این میان شاید غیرمنصفانه نباشد اگر بگوئیم به طراحان و نظریه پردازان این بحث - به جز آنان که در ‏فردای روز انتخابات راهی خارج شدند- بیش از همه صدمه زد و آنان را روز به روز بیشتر به حاشیه راند. ‏درپی “کودتای مخملین حزب پادگانی” روزی نبود که صدای پوتین از کوچه ها و خیابان ها شنیده نشود و به ‏بهانه ای بگیر و ببند راه نیفتد تا خسروان نشان دهند که در غیبت مردم و نمایندگان واقعی آنان “صلاح مملکت ‏خویش” را “خوب می دانند”؛ منتهی از طریق ایجاد فضای امنیتی- اطلاعاتی - نظامی در کشور و به زندان و ‏بازداشتگاه ها فرستادن زن و بچه ی مردم!‏

حاکمیت نه تنها فضای سیاسی را هر چه بیشتر بست، احزاب و گروه های پرسابقه و صاحب نفوذ را ‏غیرقانونی اعلام کرد یا اگر زورش نرسید ارگان های مطبوعاتی آنان را تعطیل ساخت، بلکه به نهادهای مدنی ‏و کنشگران آن نیز رحم نکرد. سندیکاها و انجمن های صنفی و کارگری را تعطیل و رهبرانشان را دستگیر ‏کرد؛ جلوی فعالیت روزنامه نگاران مستقل را گرفت، مطبوعات آزاد را توقیف کرد یا به سانسور و ‏خودسانسوری مجبورشان ساخت؛ فعالان جنبش های زنان و دانشجویی را هر روز به بهانه ای به دادگاه ها ‏کشاند یا به اوین فرستاد. در این میان مردم عادی نیز از تیغ تیز حاکمان در امان نماندند و هر روز به بهانه ‏ای در چارچوب طرح امنیت اجتماعی در کوچه و خیابان مورد اذیت و آزار یا ضرب و شتم قرار گرفتند.‏

‏ آثار و نتایج این دوران اگرچه با بازشدن مشت دولت و جریان پادگانی روشن و روشن تر شده است، اما ‏اکنون زمان گشودن پرونده ی آن نیست. اگر اشاره ای هم رفت تنها با این نیت بود که آگاه باشیم که اگر ‏‏”گذشته چراغ راه آینده” نباشد، فردای مان بهتر از امروز نخواهد بود. اگر باز بازی دوره ی گذشته را - هر ‏چند بدون نام بردن از تحریم - پیش بگیریم و علامت های غلط بدهیم تا مردم “راه صندوق ها را گم کنند” و ‏اقتدارگرایان و چهره ی شاخص آنان برای چهار سال دیگر بر مسند قدرت نشینند، پس از انتخابات 22خرداد ‏‏88، “صدای پای فاشیزم” را در ابعادی گسترده تر و همه جانبه تر خواهیم شنید.‏

‏ این امر بار سنگینی را بر دوش تک تک آحاد مردم، از انتخاب شوندگان گرفته تا انتخاب کنندگان، گذارده و ‏می گذارد. از سید محمد خاتمی گرفته که دیگر چاره ای جز آمدن و اعلام نامزدی در این روزهای دهه ی ‏انقلاب ندارد، تا رای دهندگانی که برای جلوگیری از تکرار و تشدید این شرایط محتوم چاره ای جز ایستادن ‏در صفی واحد برای برکناری احمدی نژاد یا هم رده ها و هم ردیف هایش نخواهند داشت. درنتیجه، همه ‏مجبوریم تا رسیدن به زمان انتخابات، به ویژه در روز رای گیری، در حد توان خویش به وظیفه ی ملی - ‏میهنی یا دینی - شرعی خود عمل کنیم. این امر بزرگ و کوچک، مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی، فارس ‏و کرد و عرب و بلوچ و آذری و… هم نمی شناسد، همانگونه که زن و مرد، پیر و جوان یا استاد و دانشجو ‏و…‏

در این میان شاید وظیفه ی گروهی که در انتخابات گذشته صلاح بر آن دیدند که به پای صندوق های رای ‏نروند و حتی دیگران را تشویق به رای ندادن کردند، سنگین تر از همه باشد. آنان، از جمله فعالان جنبش ‏دانشجویی، به ویژه اعضای دفتر تحکیم وحدت که زندگی در ایران را در برابر جلای وطن برگزیده اند، در ‏فرصتی که باقی است باید کلاه خود را قاضی کنند و ببینند که آیا رفتن “این دولت” و آمدن “آن دولت” واقعا ‏بی تاثیر است؟ جا به جا شدن دولت اصلاح طلب و تحول خواه با دولت محافظه کار و اقتدارگرا بلاموضوع ‏است؟ از جمله، رفتن وزیرعلوم و معاونان کنونی و آمدن جمعی نستبا هم دل و هم فکر، در زندگی و ‏سرنوشت آنان- از چگونگی پذیرفته شدن در کنکور گرفته تا ادامه ی تحصیل و فعالیت در نهادهای دانشجویی ‏‏- آثار و پیامدهای یک سان دارد؟ اگر به عنوان مثال مصطفی معین رئیس دولت بود وضع دانشگاه ها همین ‏بود که اکنون در دوران زمامداری احمدی نژاد شاهد آن هستیم؟ آیا “دفتر تحکیم وحدت” باز اعلامیه و ‏اطلاعیه می داد و نسبت به “اقدام غیرقانونی هیات نظارت دانشگاه ها” به همین شدت اعتراض می کرد؟ ‏تصور نمی کنم که ناظر مستقل و عقل سلیمی وجود داشته باشد که با قاطعیت رای به “عدم تفاوت” یدهد- هر ‏چند که طبیعی است که میزان و چگونگی این تفاوت رای ها می تواند یک سان نباشد.‏

باز می گویم که این اشارات نه منظور گشودن پرونده های گذشته، بلکه تنها با این هدف است که ارزش این ‏کلام را که به دلیل میزان و گستردگی کاربردش تبدیل به یک ضرب المثل معروف شده است بدانیم و بیشتر ‏آویزه ی گوشش قرار دهیم: “گذشته چراغ راه آینده است”.‏

در این میان شاید نکته ای که باید به آن توجه ی ویژه داشت این است که آگاه باشیم در کشورهای در حال گذار ‏به مردمسالاری و دموکراسی، چون ایران، به آن راحتی که در صفحات کتب سیاسی- اجتماعی و در نوشته و ‏سخن نظریه پردازان علوم انسانی بین عرصه ی سیاست و صحنه ی جامعه یا بین فعالیت سیاسی و کنش ‏اجتماعی، استقلال و تفکیک دیده می شود، جدا کردن این از آن نه ممکن است و نه ثمربخش. تجربه ی سال ‏های اخیر در ایران دست کم نشان می دهد که بین این دو عرصه ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد و کنشی ‏متقابل. این گونه نیست که در صحنه ی عمل بتوان یکی را رها و تنها به دیگری بسنده کرد و از پیامدهای مفید ‏یا زیان بخش آن بهره نبرد یا زیان ندید.‏

این امری نیست که تنها به دانشجویان و کنشگران نهادهای مدنی بازگردد، بلکه درگیرنده ی احزاب و گروه ‏های سیاسی اصلاح طلب نیز هست. آنان نیز اگر تنها سر خویش را به فعالیت های سیاسی- آن هم تنها از نوع ‏معرفی نامزد و مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات- گرم کنند، بدیهی است که در روز مبادا تک و تنها ‏خواهند ماند و سرنوشت شان آن گونه رقم خورد که در انتخابات های گوناگون گذشته، از جمله انتخابات ‏ریاست جمهوری سال 84، شاهدش بودند و هزینه هایی گزافش ش را نیز پرداختند.‏

این گونه نباید باشد که خدای نکرده انتقادها و دلخوری های گذشته ما را به نقطه ای رسانده باشد که چشم خود ‏را در برابر قانون شکنی ها ببندیم و در سکوتی کامل و مطلق شاهد ضربات پیگیر و حساب شده ی دولت ‏احمدی نژاد بر بدنه ی جنبش دانشجویی و تنها نهاد قانونی آن، دفتر تحکیم وحدت باشیم که حاکمیت با “طیف ‏علامه” خواندن آن سعی در تضعیف و تخفیف و در نهایت حذف این جریان از عرصه ی سیاست و اجتماع ‏دارد. ‏

تا در بر این پاشنه می چرخد، این بازی هم ادامه خواهد داشت. این شتری است که روزی در خانه ی ما هم ‏خواهد خوابید. سکوت دیروز در برابر غیرقانونی اعلام کردن سندیکاهای کارگری و انجمن های صنفی و ‏سازمان های غیردولتی اثرگذار و دستگیری فعالان آن ها، اکنون راه را برای تعطیل کردن اصلی ترین نهاد ‏دانشجویی کشور هموار کرده است. سکوت امروز نیز می تواند در فرداهای دیگر درهای جدیدی را برای ‏برخورد با احزاب و گروه های سیاسی و دیگر نهادهای مدنی که از حاشیه ی امن تری برخوردارند، بگشاید.‏
‏ در این میان دل بستن به اعتراض ها و اعلامیه ها یا لابی های پشت پرده نیز چنانچه تا کنون شاهد آن بوده ‏ایم چندان چاره ی کار نیست. حمیت صنفی و همبستگی گروهی تنها ابزاری است که تا حدی کاربرد داشته و ‏دولت را در مواردی به عقب نشینی واداشته یا مانع پیشروی بیشتر آن شده است. شاید بیان یک نمونه بتواند راه ‏گشای جنبش دانشجویی کشور باشد و اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان و به ویژه دست اندرکاران دفتر ‏تحکیم وحدت.‏

دولت احمدی نژاد چندی پیش در چارچوب برنامه ای مشابه قصد کم اثر کردن، به محاق کشاندن و در نهایت ‏تعطیل کردن”انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران” را داشت. در ابتدا نیز تا حدی به این هدف نزدیک شد و ‏حتی زمینه سازی کرد تا به محض بسته شدن این نهاد صنفی حرفه ای، جمعی مطیع و دست آموز را در ‏شرایط اختلاف و پراکندگی روزنامه نگاران جایگزین آن کند. اما از آن جا که اگر خدا بخواهد گاه عدو سبب ‏خیر می شود، این اقدام همبستگی صنفی روزنامه نگاران ایران را چنان تقویت کرد که با حضوری تاریخی، ‏برگزاری انتخاباتی بی نظیر را رقم زدند و نمایندگان واقعی خویش را به گونه ای با قاطعیت و یک پارچگی ‏برگزیدند که دولت در برابر آنان مجبور به عقب نشینی شد.‏

وزارت کار و امور اجتماعی در ان جا صحنه گردان ماجرا بود و تلاش داشت با غیرقانونی اعلام کردن ‏انتخابات گذشته انجمن صنفی روزنامه نگاران و متهم کردن اصلی ترین نهاد حرفه ای روزنامه نگاری کشور ‏به فعالیت سیاسی، بدنه ی روزنامه نگاران را از آن جدا کند. ‏

اکنون وزارت علوم و فناوری در پی آن است که با ادعایی چون غیرقانونی بودن اصلی ترین نهاد دانشجویی ‏کشور- اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های سراسر کشور (دفتر تحکیم وحدت)- از سال ‏‏1381، همان برنامه را نعل به نعل اجرا کند و با حذف دفتر تحکیم، جمعی مطیع و دست آموز را بر ‏سرنوشت محیطه های دانشگاهی و دانشجویی حاکم نماید. در این میان، دانشجویان، به ویژه اعضای دفتر ‏تحکیم وحدت، به دلیل ماهیت انتقادی شان در برابر قدرت و حاکمیت با همان اتهام های نخ نما، حتی در دایره ‏ای وسیع تر چون “ارتباط با گروهای تروریستی”، “براندازی نرم” و… مواجهند و هدف اصلی این است که ‏در فضای بگیر و ببند، رعب و وحشت، اختلاف و چند دستگی- در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری آینده ـ ‏از آب گل آلود ماهی مراد صید کنند.‏

در این میان “ شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت” چون گذشته باید بر ادامه ی فعالیت های قانونی و رسمی ‏خود تاکید کند و با ارائه ی مستندات لازم، دائربر کذب بودن سخنان و اظهارنظرهای مسئولان وزارت علوم و ‏غیرقانونی بودن اقدام های مسئولان آن، بر حقانیت خویش پافشاری نماید و در صورت نیاز در محاکم داخلی ‏و بین المللی به احقاق حق خویش بپردازد. ‏

‏ همانگونه که انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران تنها زمانی توانست شاهد پیروز را به آغوش بگیرد که ‏بیشترین میزان روزنامه نگاران با توجه به حساسیت ماجرا، اختلاف های داخلی را کنار گذارده و پشت هیات ‏مدیره ی انجمن صف کشیدند، شرط پیروزی دفتر تحکیم وحدت نیز این است که طیف های گسترده تری از ‏دانشجویان را به صورت مستقیم و غیرمستقیم برای دفاع از حقوق قانونی و فعالیت صنفی بر حق خویش به ‏صحنه آورد.‏

‏ البته این مهم زمانی به دست خواهد آمد که فعالان سیاسی و کنشگران جامعه مدنی نیز یک صدا در کنار جنبش ‏دانشجویی ایران قرار گیرند، همان گونه که دانشجویان نیز غالبا در اوضاع حساس، جریان های اصلاح ‏طلبان و تحول خواه را تنها نگذاشتند و با دادن هزینه های مادی و معنوی فراوان در کنار آنان بودند و هستند.‏

‏ در نهایت، دفتر تحکیم وحدت همان گونه که خود با بازبینی عملکرد گذشته اش قهر با سیاست ورزی و تنها ‏بسنده کردن به فعالیت در عرصه ی اجتماع را بی حاصل یافته است، باید این چند ماه سخت پیش رو را نیز ‏به کمک فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی به گونه ای سپری کند و در عینحال در جریان انتخابات ریاست ‏جمهوری نقشی فعال ایفا نماید، تا با تغییر دادن دولت، در جایگاهی بالاتر و با حق و حقوقی بیشتر به حیات ‏پربار خود در جامعه -هر چند با پرداختن هزینه های کم یا زیاد- ادامه دهد.‏