هشدار!

نوشابه امیری
نوشابه امیری

گردانندگان نظام امنیتی جمهوری اسلامی سالهاست شیوه یکسانی را در برخورد با مقوله زندان و زندانی به کار می گیرند. این شیوه از فرط تکرار نخ نما شده، اما عجب آنکه هنوز کارآیی خود را از دست نداده است. شیوه ناجوانمردانه ای که با سوءاستفاده از دردها و آلام زندانیان و خانواده آنان، و نیز سوار برموج کوبنده سانسور، یک نقطه را هدف می گیرد:پراکندن جمع متحد زندانیان و خانواده های آنان. در برابر هم قرار دادن زندانی و زندانی؛ تفرقه افکنی میان خانواده زندانیان، میان سران و اعضای ساده، میان جامعه با بخش زندانی… این شیوه ها را اگر نشناسیم و به مقابله با آن برنخیزیم، چیزی نمی گذرد که زخمی و تنها، در میانه رهایمان می کنند و جانی دوباره می گیرند از آتشی که خود افروخته اند و با هیزمی که از جان سوخته ما باقی گذارده اند.

آنچه از داستان های امروز زندان و زندانی می شنویم؛ حکایت تکراری همه سال هاییست که “سربازان گمنام امام زمان”، از یک سو، زندانی را در هم  می شکستند واورا دربرابر یار دیروز قرار می دادندو از سوی دیگر، خانواده های زندانیان را به جان هم می انداختند؛ من ازدهه 60 می گویم؛ شما با امروز قیاس کنید.

در طرح امنیتی آقایان:

 زندانیان باید نسبت به یکدیگر بدگمان شوند. هر زندانی باید در دنیایی که زندانبان برایش می سازد، دست و پا بسته، بی خبر، درد کشیده، زخمی و تنها، در دوستی که تا دیروزدرکنارش  زندگی می کرد، دشمنی ببیندبی اخلاق، یک “مامور”، یک خبرچین. کسی که پیش از این هم مامور بوده، کار می کرده با دستگاه.

زندانی باید باور کند که بالادستی ها به او خیانت کرده اند. باید قبول کند که سران در حال سازش اند و در شرف معامله بر سر همه چیزهایی که او به خاطرش در بندست. بی جهت نیست که زندانی را می زنند و می گویند:چرا حرف نمی زنی وقتی بالاتری ها دارند مثل بلبل اعتراف می کنند. خودشان را کشیده اند کنار. سازش کرده اند. مصاحبه کرده اند؛ توبه؛ از “آقا” طلب عفو کرده اند، آن وقت کتکش را تو می خوری. می دانی چرا فلانی در دادگاه حرف نزد؟ تبانی کرده که در مورد احمدی نژاد حرف نزند، … علت دارد که زندانی را می زنند و می گویند: سران اتاق اختصاصی دارند، با تلویزیون. غذایشان را از خانه می آورند. دیدار حضوری مرتب دارند… کتاب، روزنامه، اینترنت…

همان گونه که از آن سو زندانی بالادست باید به این نتیجه “رسانیده شود” که پایین دستی ها از او بریده اند؛ باورش ندارند، از او اعلام برائت کرده اند، بالا تا پایین اش را گفته اند… شکایت کرده اند، اظهار ندامت، اقرار به فریب خوردگی…

طرح امنیتی آقایان، یک سوی دیگر هم دارد: بیرون زندان.

خانواده زندانی باید در شرایط بی پناهی و بی قانونی، سرنوشت خویش و دیگری را در کنار هم گذاردو دائم از خویش بپرسد:چرا آن یکی آزاد شد؟ وثیقه آن یکی چرا کمترست؟ زندانی من در انفرادیست، زندانی او چرا در عمومی ست؟ زندانی مرا به گوهر دشت و قزل حصار فرستاده اند؛ اینها چرا در کنار زندانیان عادی نیستند؟ ….

خانواده آنکه در شرایط سخت تر مادی ست، مکنت آن دیگری به زیر سئوال می برد؛ وثیقه ای که او دارد برای دادن، و وثیقه ای که اورا توان پرداختش نیست……

 

و عاقبت حرف هایی که از زندان بیرون می آید:آن یکی مامورست؛ مواظب آن دیگری باشید؛ از خانواده فلانی فاصله بگیرید؛ او صدایش از جای گرم برمی خیزد…

و سخنانی همه در این راستا که در خدمت یک طرح است؛ طرحی که طراحانش در فضای سوء ظن، شایعه، دروغ، تفرقه…. و در یک کلام در مردابی که تنها، کرم هایی همانند را می طلبد، به حیات خویش ادامه می دهند. طراحانی که زمین و زمان را به هم می دوزند تا آفتاب حقیقت بر خاستگاه شان نتابد؛ که جهان به تمامی در شب سپری شود؛ که ماه همیشه در پس ابر باشد؛ که کس نداند کی، کیست، چیست.

جهان اگر چنین نماند، آفتاب آزادی اگر بتابد، قانون اگر نرم جای انسانی شود، اینان یک به یک جان می بازند؛ می میرند؛ پایان می یابند. طراحی نمی ماند و طرحی هم.

هشدار که به تابش آفتاب یاری رسانیم، نه به درازای شب. به برآمدن ماه، امید دوزیم نه به ابری که همیشه می ماند؛ به خشکی مرداب هایاری رسانیم؛ نه به تغذیه بهتر کرم ها؛ آفتاب باشیم، نور، روشنایی. جهان، داستان پیروزی نور برتاریکی ست.