آزادی برای زنان ایرانی

نویسنده

‏‏azadizanan674.jpg

پیتر بیومنت ‏

روی دیوار کافه نادری در خیابان جمهوری که پاتوق جوان هاست، این عبارت دیده می شود: “از مشتریان ‏محترم صمیمانه درخواست می شود حجاب شان را رعایت کنند.“‏

شهره بیک، دختر 27 ساله ای است که به همراه دوست پسرش مهدی در کافه نشسته است. شال زیبای پشمی ‏ساخت ونیز که مهدی به عنوان هدیه والنتاین برایش خریده، مرتب از روی موهایی که تا روی شانه هایش با ‏مدل زیبایی کوتاه شده، لیز می خورد. او دوباره روسری را بالا می کشد اما لیز خوردن ها همچنان ادامه پیدا ‏می کند. ‏

مساله این است که او دوست دارد روسری را تا جاییکه می شود عقب تر ببندد تا هر چه بیشتر از موهایش ‏معلوم شود.‏

از نظر مردانی که بر ماشین های سبز و سفید “گشت ارشاد” سوارند و کارشان نظارت بر لباس هایی است ‏که زنها در خیابان می پوشند، لباس او در این کافه به همراه لباس خیلی های دیگر از مظاهر “بد حجابی” ‏است. ‏

اما ارشاد اینجا نیست زیرا ترجیح می دهند زنان را در خیابان ها بازداشت کنند و در مورد آرایش و وضع ‏ظاهری شان به پند و موعظه مشغول شوند: ساق پوتین ها خیلی بلند است، شلوارها خیلی کوتاه هستند، موها ‏به اندازه کافی پوشانده نشده اند.‏

قواعد مربوط به کافی شاپ ها در مقایسه با خیابان، بازتابی از مرزبندی های بنیادی در ایران است. این از ‏نوع تقسیم بندی میان “اصلاح طلب ها” و “اصولگراها”ی محمود احمدی نژاد نیست که روز جمعه در ‏انتخابات مجلس با هم رقابت کردند. از نظر خیلی از جوان ها، از جمله مهدی و شهره، آن انتخابات نشاندهنده ‏هیچ تغییری در سیستم رو حانیون نیست و فقط یکی را به جای دیگری می گذارد. درواقع مرزبندی میان ‏چیزی است که ایرانی ها در خلوت انجام می دهند با آنچه که مجبور به انجام یا گفتن آن در ملاء عام هستند.‏

کشمکش اجنتاب ناپذیر میان این دو، محدوده جنگ میان فرهنگ ها در کشور را تعریف می کند. در اینجا و ‏نه پای صندوق های رای است که رقابت اساسی در حال وقوع است: و آن تعریف حد آزادی های قابل قبول ‏است. این نزاعی است برای گسترده کردن مرزهای آزادی در ایران.‏

در تهران، این را می توان در دخترهایی دید که روسری خود را تا جاییکه می شود عقب می کشند، پشت ‏موها را بیرون می گذارند، صورت ها را آرایش غلیظ می کنند، ژاکت های تنگ کشیده شده تا زانو می ‏پوشنند تا سیستم را به مبارزه بطلبند.‏

حتی آنهایی که در تلاش برای گسترش آزادی ها هستند نیز اصرار دارند، علیرغم چهره ای که از ایران در ‏غرب و خصوصاً به عنوان یک رژیم خودکامه تصویر شده، ایرانی ها بیش از آنچه به آنها داده شده از آزادی ‏استفاده می کنند. دو تن از این ها سهراب مهدوی- سردبیر وب سایت تهران اونیو- و دوستش رامین صادقی- ‏موسیقی دان و مدیر تولید و ضبط- هستند. آنها درگیر پروژه ای هستند تا بتوانند موسیقی را بیشتر به اماکن ‏عمومی بیاورند.‏

مهدوی می گوید: “نکته اساسی که باید از ایران دانست این است که ما آزادی داریم. مساله مهم جدا کردن ‏فضای خصوصی و عمومی در زندگی ایرانی است. از زمان انقلاب، مکان های عمومی به شدت کنترل شده ‏اند (توسط مقامات مذهبی)، بنابراین مردم “فضای عمومی” خاص خودشان را در خفا بوجود آورده اند. یک ‏نتیجه هم این شده که چیزی که در خفا پذیرفته شده، در حال باز کردن راه خود برای نفوذ به جاهای عمومی ‏است.“‏

صادقی می گوید: “باید این را به خاطر داشته باشید که جمعیت در اینجا چقدر جوان است. از بسیاری جهات ‏آنها ثمره همین سیستم هستند. اما آنها مسیر مخالف را طی می کنند. هیچ حرکت اجتماعی از سوی آنها بوجود ‏نیامده است و من فکر می کنم این چیز خوبی برای آینده ایران است- اما چیزی که در حال رخ دادن است، این ‏است که مردم دور هم جمع شده اند تا گروه های کوچکی با منافع خاص خود را بسازند.“‏

در غروب تهران، و در یک آپارتمان کوچکی در طبقه زیر همکف در مرکز تهران هستم. چهار زن ‏تحصیلکرده و دوست، برای صرف چای و شیرینی دور هم جمع شده اند. آنها قبول دارند که گاهی سیستم را ‏به چالش کشیده اند، مثل بقیه ایرانی ها، اما می گویند برایشان راحت نیست اینکار را جلوی یک خبرنگار ‏خارجی بکنند.‏

با وارد شدن به این آپارتمان امن و فضای خصوصی به دور از هیاهوی شهر، اولین مرز ایرانی واضحاً از ‏سر راه برداشته شد. وقتی داخل شدند، سه زن جوان سریعاً روسری ها و مانتوهایشان را کنار گذاشتند.‏

البته معنی اش لزوماً این نبود که آنها با پوشیدن روسری در محیط بیرون مخالف اند. اما اصرار آنها بر این ‏بود که باید بتوانند این کار را در چهارچوب اعتقادات خودشان انجام بدهند و نه اینکه روحانیون به آنها بگویند ‏چطور باید رفتار کرد.‏

مساله پیچیده تر، دیدگاه زنان جوان در خیابان های تهران با “حجاب نامناسب” و صورت های آرایش شده ای ‏است که علناعلیه قوانین پوشش اسلامی به مخالفت برخواسته اند. یکی از این چهار دوست گفت: “دخترهای ‏جوان واقعاً بر ضد حجاب هستند. می توانید این را در آرایشی که می کنند ببینید.“‏

ندا، یک مترجم فنی، با لحن خسته ای گفت: “قضیه دخترهای جوان همینطور است. آنها با روش دیگری ‏مشغول رویارویی هستند.” او با ابراز همدردی بلافاصله اضافه کرد: “البته پسرها هم همینطور هستند، ‏صدای موزیک را بلند می کنند. این تنها راهی است که می توانند خودشان را ابراز کنند.“‏

بحث به انتخابات و سرخوردگی خیلی از ایرانی ها از سیستم سیاسی کشور کشید. آنها فکر می کنند مایوس ‏شده اند. در این میان، مهرنوش که دانشجو است بیش از همه دل خونی از رییس جمهور کشور و سیستم ‏روحانی دولت دارد. او می گوید: “آنها برای خودشان حکومت می کنند” و سپس ادامه می دهد: “ما هم برای ‏خودمان زندگی می کنیم.“‏

زنها بین خودشان به بحث ادامه می دهند. منصوره می گوید: “سیاست شرم آور است.” مهرنوش با صدای ‏گرمی پاسخ می دهد: “ اما ما نمی توانیم مایوس شویم.“‏

درنهایت بحث به آزادی بیان کشید که از نظر آنها مشکل اصلی است. مهرنوش گفت: “به نظر من به فرد ‏بستگی دارد، به اینکه چقدر منتقد باشی. من احساس می کنم می توانم کاری را که می خواهم، انجام بدهم. آدم ‏های زیادی را می شناسم که نمی توانند چیزی را که به آن فکر می کنند، به زبان بیاورند. همکلاسی های من ‏در دانشگاه، انگیزه ای برای ابراز عقایدشان ندارند.“‏

در 100 کیلومتری جنوب تهران و در شهر ارادان، زادگاه محمود احمدی نژاد، بساط فروش تنگ های ماهی ‏قرمز برپاست. مردان در حال خرید پرتقال عید هستند در حالیکه به مشهورترین پسر ارادان نق می زنند.‏

آنها حتی در این منطقه نیز از چیزهایی حرف می زنند که در سراسر ایران به گوش می رسد: تورم ‏مهارگسیخته، بیکاری، کمبود امکانات و نیز درباره رفتار تبعیض آمیز سیستم مذهبی که به منافع خودش فکر ‏می کند.‏

‏ مردی که نخواست نامش را بگوید و با علامت نشان داد اگر بگوید، لبانش را می دوزند، گفت: “هیچ کس ‏نمی تواند از این چیزها حرف بزند. اگر بخواهی از این چیزها بگویی، بهتر است در خفا حرف بزنی. مثلاً در ‏خانه یک نفر، نه اینکه در خیابان صحبت کنی. خیلی کار آسانی نیست.“‏

محمود بهشتی لنگرودی در تهران گفت، بخشی از مشکل این است که آزادی هست- مثل اتحادیه های ‏کارگری- اما خطوط قرمز به شکلی است که سریعاً اعضاء را در برابر سیستم قرار می دهد.‏

او که دو بار به خاطر اعتراضات مربوط به وضع بد معیشتی معلمان، یک بار در زمان اصلاح طلبان و یک ‏بار هم سال گذشته و در زمان احمدی نژاد به زندان افتاده است، درباره ماهیت حدود واقعی آزادی بیان در ‏ایران توضیح می دهد: “مقامات وقتی دست به کار می شوند که احساس کنند چیزی خطر تبدیل شدن به یک ‏حرکت را در خود دارد.“‏

‏”آنها می ترسند هرگونه تظاهراتی یا تحرکی به چیز بزرگی تبدیل شود. برای همین آن را در نطفه خفه می ‏کنند. خطوط قرمز نشان می دهد سیستم احساس نا امنی می کند.“‏

او با ناراحتی ادامه می دهد: “ما عادت نداریم که مرتبط باشیم. هر گروه کوچک مثل یک جزیره با عادت های ‏خاص خودش است. تنها ارتباط واقعی که میان نسل جوان در اینجا وجود دارد از طریق تلویزیون های ‏ماهواره ای بوجود آمده است. و متاسفانه این یک ارتباط کاذب است. این یک تصویر وهم انگیز از نحوه ‏زندگی مردم در خارج از ایران است.“‏

هفته پیش هم گروه کوچکی از هنرمندان و دوستانشان در یکی از جزایر ایران دور هم جمع شدند تا ودکا ‏بنوشند، موزیک گوش کنند و با هم برقصند. یکی از آهنگ هایشان هم “این یک گناه است” نام داشت.‏

آنها شامل رقصنده های حرفه ای اند که نمی توانند در محیط بیرون برقصند. هنرمندان در دوره های ‏خصوصی، هنرشان را به نمایش می گذارند و فعالان تنها به کسانی که برای نهار دعوت شده اند به صحبت ‏می پردازند. یکی از مهمان ها می گوید: “من هفته پیش درباره روز جهانی زن سخنرانی کردم. اما این برای ‏یک گروهی بود که به صرف نهار دعوت شدند. من برخی از کارهای هنری ام را هم به نمایش گذاشته ام. اما ‏این هم یک نمایش خصوصی است.“‏

پشت این درهای بسته که زنها با تاپ های دکلته مشغول رقص هستند و مهمان ها با ولع زیاد به بحث های ‏هنری، سیاسی و موسیقی مشغول هستند، به نظر می رسد ماشین گشت ارشاد فرسخ ها دور باشد. ‏

میزبان مهمانی که یک زن پرانرژی است، می گوید: “مساله خصوصی و عمومی در ایران امروز، تنها ‏واقعیت مورد علاقه است. برای من، محیط بیرون با چهار دیوار محاصره شده است. تنها در این جای ‏خصوصی است که من آزاد هستم.“‏

منبع: گاردین – 16 مارس ‏