۱۲ ماه ، ۱۲ فیلم
سینما؛ سرزمین عجایب جمهوریاسلامی
کاری که شهرهای بازی و سرزمینهای عجایب با برنامهریزی قبلی و برای جذب مشتری انجام میدهند، سینما در ایران به لطف مدیریت پیچیده و پر از تناقض ارشاد و زیر مجموعهاش معاونت سینمایی عرضه میکند. سینمایی که در یک سال هم فیلمی با نگاهی به داستان جیمز جویس را اکران میکند، هم فیلمی با الهام از نوشتههای روزنامه کیهان درباره “فتنه سال ۸۸”! فیلمهایی بدون پروانه ساخت جلو دوربین میروند و در جشنوارههای جهانی شرکت میکنند و از سوی دیگر سازندگان فیلمی که توسط نهاد رسمی فارابی ساخته شده، به دادگاه فراخوانده میشوند. در سرزمین عجایب سینمای جمهوریاسلامی همهچیز درهم است. فیلمهای حکومتی با سر و صدا روی پرده میروند، فیلمهای مستقل در پستو سانسور و ممیزی میمانند و فیلمهای هنری در مدتی کم و کوتاه اکران میشوند. فیلمفارسی هم که حیات خود را دارد. گاهی پرهوادار مثل کلاه قرمزی و گاهی شکست خورده مثل محصولات موسسه پویا فیلم به مدیریت حسین فرحبخش.
فروردین: پذیرایی ساده
فیلم مانی حقیقی که با آیهای از سوره بقره آغاز میشود و با داستان پول پخش کردن یک زن و مرد در روستاهای فقیر ادامه پیدا میکند، بیشتر از یک فیلم خاص یا روشنفکرانه حاشیه داشت. خبرگزاریهای دولتی، به پیش قراولی مسعود فراستی فیلم را توهین به مردم دانستند و قسمت کردن پول در مناطق محروم را با سفرهای استانی محمود احمدینژاد مقایسه کردند. حتی کار رسید به پیش کشیدن نسبت فامیلی مانی حقیقی و ابراهیم گلستان و نگاه کارگردان اربابگونه و با تفرعن ارزیابی شد. رجا نیوز را پا را فراتر گذاشت و این فیلم را حاصل خشم حقیقی از رای مردم در انتخابات به احمدینژاد دانست! البته مانی حقیقی هم بیتریبون نبود. او از بلندگوی برنامه هفت تا نشست برگزار شده در “لانه جاسوسی” از فیلمش دفاع و به مدیران حوزه هنری حمله کرد که اجازه اکران گسترده را از پذیرایی ساده گرفتهاند. فیلم مانی حقیقی در نهایت با کشتن یک قاطر زخمی که به شکل معجزهگونهای نجات پیدا کرده است تمام میشود تا راه برای بیرون رفتن زوج دست و دلباز از میان مستضعفان گرسنه و حریص باز بشود. پذیرایی ساده با اینکه طبق گفته کارگردانش دور از دنیای نشانههاست و تنها داستانش را برای سرگرم کردن مخاطب تعریف میکند، اما با همان پایان نشان میدهد که برای زدن حرفش اتفاقا پا به دنیای نشانهها میگذارد. نشانههایی که البته توسط منتقدان دولتی در حد طعنه به دولت و یارانهها و پخش کردن سیبزمینی برداشت شد.
اردیبهشت: بیخود و بیجهت
فیلم کاهانی هم جزو مغضوبان حوزه هنری بود و در سینماهای تحت اختیار این نهاد اکران نشد. گرچه گفته میشد شورای نظارت دستور حذف یکی از شخصیتهای فیلم را داده است اما عاقبت بیخود و بیجهت بدون تفاوت با نسخه نمایش داده شده در جشنواره روی پرده رفت. شخصیتی که گویا شورای نظارت با آن مشکل داشتهاند مربوط میشد به زنی چادری و به اصطلاح مجلسی که دخترش سبک زندگی دیگری را برای خودش انتخاب کرده است. با مردی اهل هنر ازدواج میکند، تلویحا مشخص میشود قبل از ازدواج رسمی حامله شده و در خانهاش ماهواره دارد و به خاطر تمام این تفاوتها توسط مادرش تهدید به طرد میشود. فیلم داستان ساده اثاثکشی دو خانواده را نشان میدهد و لوکیشن محدودی هم دارد و براساس شخصیتها شکل میگیرد. برای همین بعضی از منتقدان آن را نمونه یک سینمای دمدستی دانستند و حتی در برنامه هفت و در غیبت کاهانی، فراستی فیلم را “ماقبل نقد” خطاب کرد. اما بیخود و بیجهت در پشت ظاهر سادهاش که شاید در نگاه اول شبیه به فیلمهای تلویزیونی باشد، با ساختن شخصیتهای متفاوت و کنار هم گذاشتن تضادهایشان تصویری از جامعه متناقض ایران را به نمایش میگذارد. کاهانی برعکس حقیقی حاضر به حضور در مقابل دوربینها و تریبونهای دولتی نشد و بعد از چند مصاحبه با رسانههای مستقلتر داخل ایران، کشور را به مقصد فرانسه ترک کرد. مهاجرتی که گفته میشود برای ساخت فیلم تازهاش صورت گرفته است.
خرداد: میگرن
اولین ساخته مانلی شجاعیفر بیشتر از هر چیزی به نظر میرسد که دیر ساخته شده است. شخصیتها، داستان و فضای فیلم بیشتر به فیلمهای اجتماعی دهه هفتاد که توسط کسانی مثل رخشان بنیاعتماد ساخته میشد، شبیه است. شاید برای همین کمتر در مرکز توجه قرار گرفت. نه منتقدان سینمایی، نه تماشاگران و نه سایتهای دولتی کمتر به آن پرداختند. هر چند طبق معمول همیشه ائتلاف فارس و رجا فیلم را تحت عنوان سیاهنمایی مورد انتقاد قرار دادند. فیلم به صورت اپیزودیک داستان شخصیتهای مختلفی از طیفهای متفاوت اجتماعی را تعریف میکند. از مردی که برای کار به خارج کشور میرود تا مترجمی که درگیر یک رابطه احساسی میشود. شاید فضای سنگین نظارت و سانسور باعث شده باشد که فیلم وارد موضوعها و فضاهای ملتهبتر نشود. کارگردان فیلم هم در مصاحبهای گفته بود که سکانسهایی از فیلم که یکی از شخصیتهای زن مورد تجاوز قرار میگرفته را خودش از فیلم درآورده تا به در بسته توقیف نخورد. با این همه میگرن داستان غمانگیز مردم شهریست که پیرزنش نمیتواند جلوی ادرارش را بگیرد، مرد میانسالش برای کار گل به کشوری دیگر میرود، زن جوانش مورد تجاوز قرار میگیرد و کودکش از شنیدن روایت جهنم در مدرسه شبها کابوس میبیند.
تیر: پله آخر
دومین فیلم علی مصفا انگار در این زمان و برای این دوران ساخته نشده است. وقتی حتی داریوش مهرجویی که در اواخر دهه شصت و اویل دهه هفتاد به سراغ شخصیتهای فلسفهزده و فضاهای پیچیده میرفت، حالا در سادهگیری و خوشباشی غوطه میخورد و دیالوگ هامون را در دهان یک عکاس مطبوعاتی که رفتگر شده گذاشته و آخر هم با آمدن شهردار تهران در صحنه تمام مشکلات شخصیتهایش را حل میکند، شاید دیگر نباید توقع داشت فیلمی با شخصیتهای خاص و پیچیده و با تعریف قصهای دشوار ساخته بشود. اما مصفا با الهام قرار دادن داستانی از جویس، به هم ریختن وحدت زمانی و استفاده از ایده فیلم در فیلم، تماشاگر را با دنیایی پیچیده و سختفهم روبرو میکند. فیلم با همه این چیزها اما در اکران محدودش موفق شد تماشاگران خودش را پیدا بکند و مورد توجه بخشی از منتقدان نخبه هم قرار بگیرد. این در حالی بود که تلویزیون و برنامه هفت به عنوان تنها برنامه سینمایی موجود ترجیح دادن به جای پرداختن به فیلم مصفا، به بررسی یک فیلمفارسی به نام “دزدان خیابان جردن” بپردازند.
مرداد: گیرنده
ژانر احمدینژادی!
بعد از کشف ژانری به نام “معناگرا” توسط اولین گروه مدیران فرهنگی دوران احمدینژاد، گونه دیگری آرامآرام و مطرح شد به نام ژانر “احمدینژادی”! فیلمهایی که قصهشان به نوعی مربوط به دولت خدمتگزار و خادم مردم میشود و با گرفتن بودجه دولتی، فیلمهای تبلیغاتی و پروپاگاندا میسازند. اولین فیلم مهرداد غفارزاده هم در این گونه ساخته شده است. فیلمی که درباره نامههای نوشته شده توسط مردم برای رئیسجمهور است که باید توسط رانندهای عامی به آدرس خیابان پاستور برسد اما سرمایهداران بانفوذ شهر قصد دارند به هر شکلی شده از رسیدن این نامهها جلوگیری کنند. مرد کارخانهدار با بازی شریفینیا که سعی شده به نوعی یادآور هاشمیرفسنجانی باشد، تمام عواملش را بسیج میکند تا نامهها را از راننده وظیفهشناس بدزدند و معدوم کنند. جالب اینکه در فیلم با شخصیت جوانی مواجه هستیم که آرزویش این است به تهران سفر کند و در وزارت کشور شاغل بشود. اگر در زمانهای گذشته شغلهایی نظیر آوازخوانی و بازیگری محبوب جوانان بود، گویا در دوران احمدینژادیسم استقرار در وزارت کشور و مشارکت در تقلب هواخواهان بیشتری دارد. کارگردان سعی کرده با گذاشتن کاراکتر یک روزنامهنگار متعهد قطعات پازلش را تکمیل کند. روزنامهنگاری که دختری با ظاهر امروزیست اما دلسپرده به دولت خدمتگزار و سعی دارد از روند رساندن نامهها به رئیسجمهور و دستاندازهای پیش رویش گزارش جنجالی تهیه کند. در آخر بخش عمدهای از نامهها در رودخانه ریخته میشود و این در حالی است که هلکوپتر دولتی به کمک راننده سمج و متعهد آمده است.
شهریور: قلادههای طلا
حتی وقتی نیروی مخلص و سرسپرده ولایت یعنی ابوالقاسم طالبی پشت دوربین باشد، برای راضی کردن باقی عوامل و حضورشان در پروژههای تبلیغاتی، باج دادن تنها راه است. امین حیایی که بازیگر نقش اول و اطلاعاتی زبده فیلم قلادههای طلا بود این روزها با بودجهای عجیب و طبق گفته وزیر ارشاد با سفارشات لازم اولین حضورش در صحنه تئاتر را به عنوان کارگردان در تالار وحدت تجربه میکند. قلادههای طلا با اینکه برای افشای رابطه معترضان به نتایج انتخابات و سرویسهای اطلاعاتی غربی ساخته شده، اما هرچه جلوتر میرویم پشت پرده ساخت چنین اثری است که افشا میشود. فیلمی که هیچکدام از عواملش به آن اعتقادی نداشتهاند و تنها به خاطر قراردادهای میلیونی و باجهای دیگر حاضر شدهاند مقابل دوربین ولایتمدار ابوالقاسم طالبی بایستند. طالبی برای پاک کردن ننگ تقلب و کودتا از دامن ولایت اما در فیلمنامهاش به هر ترفندی متوسل شده است. از درجهدارهای نیروی انتظامی تا معاون وزارت اطلاعات را به غرب منتسب کرده و همه را همکار سرویسهای جاسوسی معرفی کرده تا اعتراضات خیابانی را نه مربوط به مخالفت مردم با حکومت که حاصل یک برنامهریزی دقیق از طرف انگلیس و آمریکا نشان بدهد. قلادههای طلا با اینکه صحنههای مربوط به درگیریهای بعد از انتخابات را نعل به نعل شبیهسازی کرده است اما در شخصیتسازی و داستانپردازی اصطلاحا روی دست بازجویان اطلاعات و سپاه بلند شده و مواردی را کشف کرده که حتی همکاران مصلحی و طائب هم موفق به کشفش نشدهاند. خانه تیمی سلطنتطلبها و بهاییها و مجاهدین از یکسو و نفوذ تا بالاترین رده نیروهای انتظامی و اطلاعاتی مواردی است که فقط در فیلم طالبی قابل رویت است.
مهر: چک
کاظم راستگفتار در این سالها بیش از هرچیز خودش را به عنوان یک فیلمفارسیساز خبره معرفی کرده است. چک هم که براساس فیلم قدیمی جمعه به کارگردانی کامران قدکچیان ساخته شده، در نگاه اول یک فیلمفارسی صرف است که به قصد فتح گیشه جلو دوربین رفته است. اما کارگردان روی داستان نقد کردن یک چک چهل میلیونی توسط چهار نفر که با هم غریبه هستند، لحاف چهلتکهای انداخته است که از هرجایی وصلهای به آن خورده. پیرمردی سلطنتطلبی که با در خانهاش پرچم شیر و خورشید دارد، مرد مذهبی، زن مسافرکش، دانشجویی که فرزند یکی از مسئولان بلندپایه دولتی است، جوانی لات و بسیجیهای مسجدی همه و همه با هم در فیلمی به نام چک جمع شدهاند تا بعد از تعریف یک داستان ظاهرا هیجانانگیز و اخلاقی درباره اعتماد و رفاقت و مال دنیا، تمام این جمع ناهمگون در یک وحدت ولایی با هم به نماز جمعه بروند تا سلطنتطلب عرقخور و پسر امروزی دانشجو و جوان لات همگی تبدیل به یک پیکره واحد بشوند و این وحدت را در نماز جمعه جشن بگیرند. چک از آن محصولات حکومتی بدون سفارش است. کارگردان و فیلمنامهنویس احتمالا بدون سفارش قبلی تصمیم گرفتهاند بر تن زار فیلمفارسی لباسی ارزشی بپوشانند تا بازسازی فیلمنامه فریدون گله برایشان دردسری درست نکند. شاید گونه جدیدی در راه باشد. ژانر فیلمفارسی حکومتی!
آبان: یک سطر واقعیت
شاید اگر این فیلم کمی دیرتر و با برنامهریزی دقیق اکران میشد، حالا علی وزیریان یک فیلمساز مشهور و قابل اعتماد برای نظام بود. فیلمی با موضوع کمک مالی بنیادهای غربی به روزنامهنگاران که در روزهای کشف جدید وزارت اطلاعات و دستگیری روزنامهنگاران به جرم جاسوسی و همکاری با رسانههای غربی میتوانست تبدیل به یک تبلیغات سینماییاطلاعاتی بشود. گرچه وزیریان در مصاحبهاش سعی کرد این ناهماهنگی در اکران فیلم خودش و فیلم وزارت اطلاعات را به مقاومتش مقابل پیشنهادات بیشرمانه نشان بدهد و گفت حوزه هنری پیشنهاد داده بوده که اگر فیلم را به جریان فتنه ربط بدهد مورد حمایت این نهاد حکومتی قرار خواهد گرفته اما کارگردان نپذیرفته تا فیلمش در حد روایت داستان دو روزنامهنگار هنریادبی بماند که نادانسته و به خاطر وسوسه پولدار شدن، کمک مالی یک بنیاد ناشناس غربی را قبول میکنند اما در آخر متوجه میشوند که با یک گروه کلاهبردار طرف بودهاند. یک سطر واقعیت در حقیقت یک فیلم حکومتی نارس است. از یکسو روزنامهنگاران را آدمهایی سادهلوح و سستعنصر معرفی میکند که حاضر هستند با گرفتن کمک مالی از بیرون مرزها خطمشی مجلهشان را تغییر بدهند و از سوی دیگر این منش روزنامهنگاران را فقط به سادهدلیشان ربط میدهد و سناریوی وزارت اطلاعات برای ساختن شخصیتهایی خودفروخته که با قصد قبلی میخواهند به نظام ضربه بزنند را اجرا نمیکند. اما از همه این موارد جالبتر جایی است که کارگردان میخواهد بعد از نعلزنی فراوان یکی هم به میخ بزند و به توقیف مطبوعات هم اعتراض بکند و شگفتانگیز اینکه عنوان میشود یک مجله فرهنگی که روی جلدش را به شاملو اختصاص داده به خاطر پوشش خبری رابطه یک فوتبالیست و بازیگر توقیف شده تا سانسور و توقیف هم به نوعی مباح و حلال و برای پاسداری از حریم شخصی افراد دانسته بشود.
آذر: برف روی کاجها
اولین ساخته پیمان معادی که ابتدا به عنوان فیلمنامهنویس وارد سینما و بعدها با بازی در فیلم اصغر فرهادی، جدایی نادر از سیمین، به عنوان بازیگر مطرح شد، نمونهای است از سرمشقی که فرهادی برای ساخت فیلم اجتماعی در اختیار کارگردانها و فیلمنامهنویسهای نسل جدید گذاشته است. روابط پیچیده زن و مرد، خیانت، دروغ و عدم قطعیت از دنیای ذهنی فرهادی وارد برف روی کاجها هم شده است. زن جوان متوجه میشود شوهرش با یکی از شاگردان نوجوانش رابطه دارد و در تردید و دو دلی رابطه با پسر همسایه قرار میگیرد تا به نوعی خیانت شوهرش را تلافی کرده باشد و زندگی و رابطه جدیدی را آغاز کند. همین مضمون خیانت که حالا به گفته مسئولان سینمای جمهوریاسلامی تابو محسوب میشود و به نبود چنین موضوعی در فیلمهای جشنواره فجر اخیر افتخار کردهاند، باعث توقیف غیررسمی برف روی کاجها شده است. شورای نظارت با فیلمی مواجه است که پروانه ساخت دارد، در جشنواره به نمایش درآمده اما حالا و با تغییر سیاستهایشان نمیخواهند اکرانش کنند. برای همین هر بار به دلیلی اکران فیلم به تاخیر میافتد. فیلم ابتدا قرار بود در بهار امسال روی پرده برود و حالا تهیهکننده و پخشکننده وعده اکران فیلم را در بهار پیشرو دادهاند. اتفاقی که اگر بیفتد بعید نیست دوباره بازی رسانههای دولتی و کفنپوشان معترض جلو وزارت ارشاد از سر گرفته بشود.
دی: یک خانواده محترم
اولین فیلم داستانی مسعود بخشی جمع اضداد سیاستهای سینمایی جمهوریاسلامی است. فیلم با سرمایه و حمایت بنیاد دولتی فارابی ساخته شده است، یکی از منتقدان مورد تایید نظام یعنی اکبر نبوی مشاور فیلمنامهنویس بوده و فیلم ابتدا در میان هلهله و شادی در بخش جنبی جشنواره کن به نمایش درآمد اما خیلی زود خبرگزاری فارس بود که فیلم رسمی جمهوریاسلامی را تبدیل به یک پروژه ضدامنیتی کرد و انگ تبلیغ علیه نظام را بر لباس رسمی سازندگان فیلم چسباند. فیلم که در ایران نمایشی نداشته است گویا به طور خصوصی برای نیروهای ارزشی به نمایش درآمده تا به قول خودشان با عمق فاجعه مواجه بشوند. فیلم اینطور که در رسانهها آمده داستان پسر جوانی است که بعد از سالها به ایران برمیگردد و با خانوادهاش که خانواده شهید هستند روبهرو میشود و در میان ریاکاری و پشتهماندازی این جمع تنها میماند و در آخر تصمیم میگیرد دوباره کشور را ترک کند. بزرگترین اتهام فیلم هم همین توهین به خانواده شهدا است. گرچه سایتهای حکومتی عکسی از فیلم را منتشر کردند که در سکانسی روی دیوار تصویری از آیتالله خمینی میان شعلههای آتش به چشم میخورد و این مورد هم به عنوان توهین به “امام” مطرح شد. گرچه بعدتر سازندگان فیلم توضیح دادند آن تصویر، پوستری بوده رسمی که همان دوران طلایی امام طراحی شده و مورد تقدیر هم قرار گرفته! در هر صورت یک خانواده محترم بدون نمایش در ایران، باعث شد پای سازندگانش به دادگاه باز بشود تا بابت ساخت فیلمی با مجوز رسمی حکومت مورد محاکمه و مواخذه قرار بگیرند. فیلمی که تهیهکنندهاش یکی از مدیر انرسمی سینمای جمهوریاسلامی هادی آفریده و بنیاد حکومتیسینمایی فارابی است.
بهمن : پرده
آخرین ساخته جعفر پناهی عجیبترین اتفاق سینمایی حکومت فعلی است. به حکم دادگاه حکومت پناهی از فیلم ساختن محروم است، پس کارگردان بدون درخواست پروانه ساخت فیلمش را جلو دوربین میبرد، رسانههای رسمی خبر را منتشر میکنند اما فیلم بدون مشکل به پایان میرسد و برای جشنواره برلین ارسال میشود و در آنجا در غیبت کارگردان ممنوعالخروجش نمایش داده میشود و جایزه هم میگیرد. در بازگشت بازیگران فیلم، مریم مقدم و کامبوزیا پرتوی، پاسپورتشان توقیف میشود تا آنها هم به طور غیررسمی ممنوعالخروج بشوند. پرده داستان فیلمسازی ممنوعالکار است که با سگش در ویلایش پنهان شده و مشغول نوشتن اثر جدیدی است که با ورود دختر و پسر جوان و فراری در خانهاش باعث میشود در موقعیت جدیدی قرار بگیرد. پرده مثل فیلم کوتاه “این یک فیلم نیست” به نوعی حدیث نفس پناهی محسوب میشود که بعد از تلاش برای ساختی فیلمی درباره جنایت صورت گرفته در کهریزک زندانی و محاکمه شد. بعد از نمایش فیلم در برلین، جواد شمقدری مصاحبه کرد و وعده داد که فیلم به زودی برای نیروهای ارزشی به نمایش در خواهد آمد تا عیار جشنواره برلین و جوایزش مشخص بشود! شاید این نمایش خصوصی سرآغاز جدیدی باشد برای حمله به پناهی و پروندهسازیهای دیگر.
اسفند: قصه
فیلم ساختن بدون داشتن پروانه ساخت که تا مدتی پیش عملی چریکی و خطرناک محسوب میشد مثل اینکه کمکم تبدیل به رویهای عادی میشود. رخشان بنیاعتماد به تاکید رسمی مسئولان سینمایی برای فیلم جدیدش قصهها هیچگونه مجوزی از وزارت ارشاد دریافت نکرده است اما با استفاده از بازیگران مطرح و دیگر عوامل فنی معروف سینمای ایران آخرین اثرش را کارگردانی کرده است. قصهها از هفت اپیزود و داستان جداگانه تشکیل شده است که حضور یک مستندساز با دوربینش آنها را به هم مرتبط میکند. فیلم مثل آثار گذشته بنیاعتماد داستان زندگی شخصیتهای اجتماعی عموما فرودست و نادیده گرفته شده را روایت میکند و دوربین مستندساز را تبدیل به یکی از شخصیتهای فیلم میکند که با ضبط کردن مصائب و مشکلات مردم دچار مشکل و توسط ماموران توقیف میشود. قصهها شاید آن روی سکه فیلم پناهی باشد. آنجا کارگردانی ممنوعالکار به خلوتش پناه میبرد و در دنیای واقع هم جایی جز جشنوارههای خارجی برای فیلمش پیدا نمیکند و نقدها و ستایشها هم فقط در رسانههای غیررسمی منتشر میشود و در فیلم بنیاعتماد با مستندسازی مواجه هستیم که وارد اجتماع میشود تا تصویری حقیقی از جامعه امروز ثبت بکند و در دنیای واقع هم فیلم در ایران و البته در جمعهای خصوصی نمایش داده میشود و نقدهای مثبت مربوط به آن هم در روزنامهها و رسانههای رسمی منتشر میشود. انگار که بنیاعتماد و فیلمش در مرحله قبلی پناهی و فیلمش قرار دارند که هنوز برایشان دادگاهی تشکیل و حکم ممنوعیتی صادر نشده است.
اگر به رسم رهبر جمهوریاسلامی بخواهیم برای هر سال نامی انتخاب کنیم، سال سینمایی جمهوریاسلامی را باید سال “عجایب سینمایی در بحر الغرایب حکومت” گذاشت. سالی همراه با جوایز بینالمللی فیلمهای بدون پروانه ساخت، توقیف فیلمهایی که پرونده ساخت داشتند، اعتراض به فیلمهایی که در حال نمایش بودند، نمایش فیلمهایی که بیانات رهبری و بیت را روی پرده منعکس کردند و فیلمهایی که با برچسب توهین به مردم و امت نمایششان محدود شد و مورد حمله رسانههای دولتی قرار گرفتند. معمولا عجایب پس مدتی تبدیل به موارد عادی میشوند. اما اگر حکومت، حکومت ولایت است و مسئولان سینمایی این تیم مدیریتی ارزشی، هر سال میشود منتظر عجایب جدیدی بود که از شبکلاه حکومت نایب امام زمان بیرون میآید.