برخی از بازیگران وحشت زده از انقلاب پنجاه و هفت، برای اثبات برادری و خواهری خودشان در فیلمهای انقلابی حضور پیدا کردند و سیمای مذهبی بخود گرفتند.
ظهور پدیده “ الهام چرخنده” که از بازیگری شکسته خورده، سیمای یک معتقد افراطی به مذهب و رهبری سیاسی- دینی را به نمایش می گذاشت ومقتل خوانی حامد بهداد، بهزاد فراهانی، فرزاد حسنی، رسول نجفیان، دانیال حکیمی و بهاره رهنما و جنجالی که بعد ازمصاحبه این بازیگر فعال در جنبش سبزاین پرسش را بار دیگر در برابر می گذارد که
اکنون گروهی ترسیده دیگری روبروئیم- که هراسان از بیکاری و یا پشیمان از حضور در فعالیت های اجتماعی- در نقش های ویژه مذهبی حاضر شده اند؟
این رفتارهای متناقض و متضاد، ریشه در دو گانگی زندگی و اعتقادات شخصی با آنچه خکومت از شهروند خود میخواهد، دارد. گرچه شاید هیچ فشاری از نوع تهدید و داغ و درفش در کار نباشد، اما رسم بودن در بازی، حضور در موقعیتهای خوب شغلی، که مدتهاست فقط به تخصص و توانایی مربوط نمیشود و احتیاج به نوعی نمایش غیرواقعی یا آوردن مسائل و اعتقادات شخصی روی صحنهای مثلا در بلندای برج میلاد دارد؛ جایی که همه تماشاگر اعتقادی باشند که در جهت تکمیل و تکریم حکومت است. نمایش مذهبی در دل پایتختی که سایه حکومتی مذهبی را بر سر دارد.
بررسی بالا و پائین شدن موقعیت هنرمند، ما را فقط با شکست و موفقیت در جذب و جلب نظر مردم روبهرو نمیکند. بازیگری که بیشتر از نقشهای دوم و سوم نمیتواند جلو برود، مهاجرت میکند اما در سرزمین دیگری هم نمیتواند موقعیتی کسب کند، ناچار با حضور در یک نمایش امتحان پس داده، تبدیل به چهره یک سایتها و شبکهها و رسانههای رسمی میشود و از او به عنوان هنرمند ارزشی و متعهد یاد میشود که دیگر مورد اعتماد و وثوق مدیران است و میشود بودجهها و موقعیتهای ویژه را در اختیارش گذاشت؛ که اگر حتی در کیفیت هنری سربلند بیرون نیاید، لااقل محتوایش با خواسته مدیران یکی و همطراز خواهد بود.
مقتلخوانی که شرح و ذکر مصیبت کشتهشدهگان مذهبی است، در برج میلاد، چیزی بیشتر از یک شو و نمایش نیست. سنتی اسلامی که پیش از این توسط شخصیتهای مذهبی سیاسی در حد رهبر جمهوری اسلامی، به جا آورده میشد؛ اینک فرش سرخش را رو به هنرمندانی گسترده که به لطف رسانههای عمومی به شهرت رسیدهاند و برای نگه داشتن موقعیت و خاصتر کردن جایگاهشان ترجیح میدهند در چنین نمایشی حضور داشته باشند. حتی اگر تخصصش را نداشته باشند و اعتقادی قلبیای در کار نباشد. در چنین مراسمی با هیچ هنرمند معتبر و نامآوری روبهرو نیستید. کلمه “متوسط” بهترین توضیح و توصیف برای هنرمندان حاضر در چنین نمایشهایی است. هنرمندانی با شهرت “متوسط”، موقعیت “متوسط” و استعداد “متوسط”، تن به این بازی میدهند تا شاید چاپ کتابشان، حضورشان روی آنتن تلویزیون یا رفتنشان روی صحنههای تئاتر با امدادهای نامرئی سهلتر و آسانتر صورت بگیرد.
برج میلاد که در یک رقابت پنهان با برج میدان آزادی(شهیاد) خود را به عنوان نماد پیشرفت تهران مدرن معرفی میکند، پر از خیمههای مذهب و سنت میشود تا نمایشی در کنار باقی جاذبههای این برج نظیر رستوران گردون آغاز بشود و اینطور که در معرفی این برنامه آمده شهروندان تهرانی و توریستها، با فرهنگ مذهبی ایران اسلامی آشنا بشوند
. شاید نفس اجرای چنین برنامهای، که جدید نیست و تازهگی ندارد، نه نگاه انتقادآمیزی باید به همراه داشته باشد و نه میتواند باعث حساسیت عمومی بشود. اما وقتی به شکل و نوع برگزاری و تبلیغات برنامه توجه بشود، انگار که با یک اینترتیمنت-سرگرمی- مذهبی روبهرو هستید که براساس یک سرمایهگذاری دو جانبه بنا شده؛ بازیگرها با شهرت عمومیشان تماشاگر میآورند و در سوی دیگر، برای حضور در این تبلیغ مذهبی، در آینده میتوانند فرصتهای شغلی بیشتری داشته باشند. مذهبی که میتواند سلوک و مناسک خصوصی باشد، در نماد توریستی تهران، برج میلاد، تبدیل به یک شو و تجارت پر سر و صدا شده که منفعت شخصی حرف اول و آخرش را میزند.
شاید این هم یکی از همان کنسرتهای پاپ است که در ماههای عزاداری امکان برگزاری ندارند و حالا با تم و مضمونی مذهبی، مردم را به صحنهای پر زرق و برق دعوت میکند تا با هنرمندان محبوب خود دیدار بکنند و آنطور که در خبرهای مربوط به این برنامه آمده، در پایان نمایش با بازیگرها عکس یادگاری بگیرند. نمایشی که درهم و متناقض به اجرا در میآید و از یکسو مذهبی که مردم از آن گریزان شدهاند را با روکش بازیگرهای کم و بیش شناخته شده، جذاب میکند و دیگر سو بازیگرها هم با حضور در یک مراسم حکومتپسند موقعیت مستحکمتری پیدا میکنند و از سوی دیگر با ربط دادن مظلومیت طفلان کربلا با کودکان زخم دیده ایرانی از به دست آوردن دل مردم هم غافل نمیشود.
امامزادهها، قدمگاهها و حرمها مکانهایی هستند برای دخیل بستن و حاجت گرفتن. دخیلی که توسط کسانی بسته میشود که تمام راهها را برای رسیدن به خواستهشان امتحان کردهاند و جواب نگرفتهاند. نمایشهای مذهبی در حقیقت امامزادههای حکومت هستند برای حاجت دادن به هنرمندانی که با تلاش و استعداد خودشان نتوانستهاند به جایی که میخواهند برسند و برای همین دوگانهگی زندهگی خصوصی و عمومی را میپذیرند و با خزیدن زیر سایه حکومت، امنیت شغلیای را در آغوش میگیرند که در شرایط عادی و بدون حامی، نمیتوانند داشته باشند.