تقدیم به دانشجویان زندانی
دانشگاه خسته است. زیر مشت و لگد سرکوبهای سالهای اخیر کمرش خم شده، اما هنوز سنگربان آزادی است. پس از ۱۶ آذر ۸۸ بسیاری از فعالان جنبش دانشجویی بازداشت و انجمن های دانشجویی همگی با فشار و توقیف مواجه شدند. دانشجویان و استادان بسیاری به زندان افتادند و زندان به معنای واقعی کلمه دانشگاه شد. موج مهاجرت اجباری بخش بزرگی از کنشگران دانشجویی هم که موتور محرک تحرکات و اعتراضات دانشگاهها بودند، بیش از پیش دانشگاهها را در سکوت فرو برد. این تحولات باعث شد تا دانشگاه که در هفتاد سال گذشته بحق عنوان “سنگر آزادی” را یدک می کشد، در سالهای اخیر کمتر بتواند مجال بروز اعتراضات آزادی خواهانه باشد. اما همه می دانند که این سکوت و سکون تنها آتشی زیرخاکستر است و همیشه دانشجویان اصلی ترین حامیان و حاملان دغدغه های تحول خواهانه و اعتراض علیه وضع موجود بوده و هستند. حال این پرسش مطرح است که در چنین شرایطی دانشجویان برای زنده نگه داشتن روحیه تغییرخواهی چه رویکردی را می توانند به کار گیرند؟
دانشجویان می توانند رویکرد “مطالبه محوری” را بکار گیرند. مطالبه محوری الزاما نیاز به “سیاسی بودن” ندارد، بلکه نیاز به “مدنی بودن” دارد. انسان مدنی برای خود در جامعه حقوقی قائل است. این حقوق باید توسط هر حکومتی مورد احترام قرار بگیرد و تحقق یابد. دانشجو باید مطالباتش را از مقامات و مسئولان دانشگاه بخواهد. اینکه بسیاری از این مسئولان مشروعیت و مقبولیت جایگاهی که در آن قرار گرفته اند را ندارند، دلیل بر این نمی شود که دانشجو از آنها حقوقش را مطالبه نکند. پس باید مطالبات را خواست و پیگیری کرد تا مسئولان مجبور به پاسخگویی شوند. در صورت عدم پاسخگویی، کناره گیری مقام مسئول خود به یک مطالبه تبدیل میشود.
مطالبات دانشجویی فقط مطالبات سیاسی و آزادیخواهانه، آن هم از نوع حداکثری، مانند دموکراسی و انتخابات آزاد نیستند. اینها هم یقینا جزو مطالبات دانشجویی است اما اگر امکان تحقق آنها بدلیل شرایط بسته و خفقان حاکم در دانشگاه وجود ندارد، دلیلی نمی شود که پیگیر تحقق دیگر مطالبات نبود. اتفاقا مطالبات روزمره و اولیه عموم دانشجویان معمولا از جنس دیگری است. دانشجو حق داشتن غذای سالم، امکانات مناسب خوابگاه، امکانات تحصیلی، امکانات ورزشی، عدم تبعیض جنسیتی، داشتن تشکل و گردهم آیی، انتخاب پوشش، اعتراض به عدم صلاحیت اساتید و دهها حق دیگر را دارد که باید آنها را مطالبه کند. اینکه شرایط دانشگاه بسیار امنیتی است و امکان فعالیتها و تحرکات سیاسی را نمی دهد دلیلی نیست که دانشجویان در دانشگاه اقدامات جمعی دیگری را در پیگیری مطالبات خود انجام ندهند.
دانشجویان باید یاد بگیرند که برای رسیدن به حقوق اولیه و صنفی خود کار و فعالیت جمعی کنند. دانشجویان باید تمرین کنند که برای رسیدن به یک مطالبه که در ظاهر حتی بی ارزش به نظر می آید کار مشترک کنند و تا تحقق آن خواسته کوچک به تلاش خود ادامه دهند. باید تمرین کنش جمعی و مدنی داشت. اگر بخواهم به شکل کاملا مصداقی صحبت کنم، اگر دانشجویان داشتن “ماست” به جای “دوغ” را در وعده غذایی خود ترجیح می دهند و مسئولان به اجبار ـ و البته بدلیل سودهایی که در قراردادهای خود با شرکتها دارند ـ به آنها دوغ می دهند، باید کمپین راه بیاندازند و با جمع آوری امضا بتوانند که ماست را جایگزین دوغ کنند! و این خواسته بسیار کوچک خود را عملی کنند. این مثال اگر چه مضحک بنظر می آید اما آن را از این جهت ذکر کردم که من خود تجربه مطالبه چنین درخواستی را زمانی که در شرکتی دولتی در ایران مشغول به کار بودم، داشته ام و متوجه شدم که مطالبه چنین خواسته کوچک و شاید بی اهمیتی ـ که البته به یک خواسته فراگیر تبدیل شد ـ تا چه حد برای مسئولان گران تمام می شود و البته تا چه اندازه میتواند ایجاد یک روحیه مشارکت جمعی کند و تمامی افرادی را که اکثرا از هر کنش مدنی بیم دارند همراه سازد و انتقاداتشان را علنی کند.
دستیابی به یک مطالبه هر چند کوچک خود گامی به سوی تثبیت فرهنگ حق خواهی و ایستادگی مدنی است. در شرایطی که فضای دانشگاهها بیش از پیش تحت فشار است، “مطالبه محوری” بهترین راهبرد برای حفظ روحیه مشارکت و کنشگری جمعی است. اگر چه که رویکرد مطالبه محوری حتی در فضای باز اجتماعی و سیاسی نیز راهبردی راهگشاست و البته در چنان شرایطی، میتوان مطالبات اساسی و بنیادین را مطرح ساخت.
از سوی دیگر انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است و دوباره مقامات و سیاسیون سراغ دانشگاه می آیند. احتمالا مسئولان بنا به دستور مقامات بالاتر با دانشجویان نرم تر می شوند تا “فضای پرشور انتخاباتی” ایجاد شود. از این فضا باید برای طرح مطالبات استفاده کرد. دانشجویان با هر گرایش، تفکر و سلیقه ای می توانند در جلسات کاندیداها حاضر شوند و مطالبات اساسی خود را مطرح نمانید. باید پرسش کرد. باید دانشجویان بپرسند که چرا این همه دانشجو در زندان است و تعداد بیشتری از تحصیل محروم هستند؟ دانشجو باید بپرسد که چرا برای تحصیل دختران در بسیاری از رشته ها محدودیت ایجاد شده است؟ دانشجو باید بپرسد که “چه تضمینی برای سلامت انتخابات” وجود دارد؟ دانشجو باید بپرسد که چرا اعتراض به نتیجه انتخابات در دوره قبل با سرکوب همراه شد؟ دانشجو باید بپرسد که کاندیداها درباره حقوق زنان چه نظری دارند؟ دانشجو میتواند بپرسد که چرا مردم باید هزینه و فشار سنگین تحریم اقتصادی و خطر جنگ را به خاطر جاه طلبی هسته ای حکومت بپردازند؟ طرح این پرسش ها در عرصه عمومی کاندیداها را مجبور می کند که پاسخ دهند و مواضع خود را در برابر بسیاری از پرسش ها بیان کنند. این پرسشگری فضای سیاسی و اجتماعی کشور را میتواند تغییر دهد. از این فضا میتوان استفاده کرد تا سوالات ممنوعه بار دیگر مطرح شوند.
دانشجویان از تحرک شورمندانه در دوره قبل و فعال بودن در صحنه انتخابات ۸۸ ضربه ای ناجوانمردانه خورده اند و یقینا حاضر نیستند که دوباره گرمابخش فضای سرد انتخاباتی شوند که تضمینی برای سلامتش وجود ندارد؛ اما آنها میتوانند از فضای انتخابات برای مطرح کردن مطالبات، اعتراضات و حرفهای خود استفاده کنند و یک بار دیگر نشان دهند که “دانشگاه زنده است”.