۳۰ نفر از معلولان آسایشگاهی به نام “پدربزرگ” در روستای جیتو پاکدشت، روز یکشنبه پس از خوردن سوپ جویی که برای آنها تهیه شده بود دچار مسمومیت شدید، دلپیچه و اسهال و استفراغ شدهاند. سه نفر از این معلولان پیش از رسیدن اورژانس جان خود را از دست دادند و 27 نفر دیگر تحت درمان قرار گرفتهاند. مجتبی خالدی، سرپرست مرکز هدایت عملیات و بحران اورژانس کشور، عنوان کرده که این سه تن متولد سال های ۳۷، ۳۶ و ۴۵ بودهاند و اجساد آنها برای تحقیقات بیشتر در اختیار پزشکی قانونی قرار گرفته است. او با اشاره به اینکه در این مرکز از ۱۳۲ معلول ذهنی نگهداری میشود، گفته است: “این مرکز در نوبت صبح و عصر، پرستار حضور دارد اما پزشک تنها در نوبت صبح و برای ویزیت بیماران به مرکز مراجعه میکند، که در زمان بروز حادثه طبیعتا در مرکز حضور نداشته و با تشخیص پرستار، این موضوع به اورژانس اطلاع داده شده است.”
عامل مسمومیت، فعلا ناشناخته
پرویز زارعی، مدیرکل بهزیستی شهرستان های استان تهران گفته است که “علت اصلی وقوع این حادثه هنوز برای ما هم روشن نشده است و همچنان منتظر اعلام نظر پزشکی قانونی هستیم که احتمالا تا دو روز آینده نظر کارشناسی خود را اعلام خواهند کرد”. به گفته این مقام مسئول، آسایشگاه معلولان ذهنی “پدربزرگ” واقع در شهرستان پاکدشت، خصوصی و تحتنظر سازمان بهزیستی است.
سرپرست مرکز هدایت عملیات و بحران اورژانس کشور هم از نمونهبرداری مواد غذایی مورد استفاده در آسایشگاه توسط کارشناسان بهداشت محیط وزارت بهداشت خبر داده و افزوده است: “تجربه نشان داده که معمولا علت این حوادث، رعایت نکردن نکات بهداشتی است اما با این وجود عامل مسمومیت همچنان ناشناخته است.”
به گفته او، به آسایشگاه پاکدشت، تذکرات بهداشتی داده شده و یک کارشناس بهداشتی از دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی باید بر بهداشت آنجا نظارت کند.
اما این نخستین بار نیست که اخباری از اهمال در نگهداری افراد بیپناهی که در مراکز متولی خدمترسانی به آنان زندگی میکنند منتشر میشود. چندی پیش پیش رسانههای محلی استان گلستان از مرگ یک سالمند در خانه سالمندانی در شهرستان گرگان خبر دادند؛ مرگی که بر اثر ضرباتی که دو پرستار این آسایشگاه به بدن این فرد وارد کرده بودند، اتفاق افتاد. پس از آن روزنامه شهروند در گزارشی ، جزئیات بیشتری را مطرح کرد: “ماموران در بازبینی دوربینهای مداربسته دیدند وقتی پیرمرد در نیمههای شب احساس ناآرامی میکند و از پرستاران آسایشگاه کمک میخواهد. دو پرستار بالای سر او حاضر میشوند، آنها قصد داشتند او را ساکت کنند به همین خاطر مرد سالمند را کتک میزنند تا اینکه او دیگر نفس نمیکشد.”
ثریا- الف، یکی از کارمندان سابق بهزیستی است که سالها از نزدیک با مرکز نگهداری معلولان در ارتباط بوده است. او در گفتوگو با “روز” شرح میدهد که عدم نظارت کافی، بودجه بسیار پایین و نیروی انسانی محدود باعث حکمفرما شدن شرایط غیراستانداردی درعموم آسایشگاه ها شده است.
او میگوید: “من در مورد آسایشگاهی که این اتفاق در آن رخ داده صحبت نمیکنم چون از شرایط آن و جزییات حادثه باخبر نیستم اما همین که گفته میشود دسترسی به پزشک وجود نداشته خودش یک ضعف بزرگ و رایج در آسایشگاههای ماست. عموما حتی پرستار هم به اندازه کافی وجود ندارد و افرادی که تحت عنوان مددکار و بهکار فعالیت میکنند، از کمترین میزان تجربه و آموزش برخوردارند.”
این کارشناس مسائل توانبخشی اضافه میکند: “به کارکنان این مراکز هم نمیتوان ایراد چندانی گرفت. چون آنها با حقوق بسیار پایین در ساعتهای طولانی و شیفت های متوالی کار میکنند و حوصله و توانشان به شدت پایین میآید.”
او همچنین وضعیت آسایشگاههای معلولان، به ویژه معلولان ذهنی را حادتر و ناگوارتر توصیف میکند: “افراد حاضر در این نوع آسایشگاهها به دلیل این که حتی نمیتوانند زبان به شکایت باز کنند و بدرفتاریها و مشکلات موجود را شرح بدهند، وضعیت بسیار بدتری دارند. کتک زدن، بدرفتاری، توهین و تنبیه در این مراکز رایج است. ضمن این که باز به دلایلی که عنوان کردم، وضعیت تغذیه آنها هم شرایط بدتری دارد و گاهی حتی دیده میشود که خوردن این غذاها هم سخت است، چه برسد به این که کیفیت لازم را داشته باشد.”
او توضیح میدهد که معلولان و سالمندان باید حتما به طور مرتب تحت نظارت پزشک بوده و تمام شرایط روحی و جسمی آنها مورد بررسی قرار بگیرد و ثبت شود. غذای ارائه شده در این مراکز هم باید تحت نظارت پزشک و به صورت کاملا بهداشتی و با کیفیت مرغوب تهیه شود.
روزگار ناگوار بستریشدگان در آسایشگاهها
معلولان ایرانی، چه آنهایی که در آسایشگاهها روزگار میگذرانند و چه آنها که در خانهها و در میان شهروندان حضور دارند، عموما از شرایط دشواری برخوردارند و مشکلات بسیاری برای گذران زندگی و دستیابی به حداقلهای لازم سر راه آنان قرار دارد. در این بین معلولان ذهنی از سالها پیش متحمل بیشترین آسیبها و آزارها شدهاند. تصویر آزار این افراد در کوچهها و خیابانها برای بسیاری آشناست و در فیلمها و متون ادبی هم ثبت شده است.
در چنین شرایطی قاعدتا آسایشگاهها باید مامنی مطمئن و مناسب برای این دسته از افراد باشد. اما تاکنون گزارشهای متعددی از کیفیت پایین این مراکز مخابره شده است. حتی آسایشگاههای جانبازان اعصاب و روان هم وضعیت بسیار نامناسبی دارند و حضور این افراد در جنگ ایران و عراق هم نتوانسته در دوران بیماری و ناتوانی، شرایط مناسبی برایشان فراهم کند. از جمله در سال ۱۳۹۰، یک جانباز اعصاب و روان در حین فرار از دیوار آسایشگاه نیایش تهران سقوط کرد و جان باخت. تنبیههای شدید و توهین در این دسته آسایشگاهها هم رایج است و وضعیت بهداشتی و غذایی آنها بسیار نازل است.
عکس آرشیوی است