قضیه احمدی بای بای

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در سه شماره قبلی هی ما قضیه نوشتیم هی شما قضیه خوندین، تا اینجا قضیه انتخابات اول رو گفتیم تا انتخابات دوم، و در سه چهار قسمتی بعدی می رسیم به شرایط فعلی و آخر دولت دهم.

 

نامه های شهرستانی و دادن پول

گفت محمود ما می رویم به هر شهرستان

که ملت فراوانی هست در آن

مردم دنبال ماشین ما می افتند راستکی و دروغکی

ما هم به آنان حال می دهیم به اشکال مختلف و گاهی الکی

نامه آنها فحش است و اینکه دنبال کاریم

ما هم چهل هزار تومان در نامه می گذاریم و به پست می سپاریم

اگر یکی عصبانی شد دهانش را سرویس می کنیم سنگین

تا دیگر نرود دنبال تبلیغات ننگین

اگر هم عصبانی نشد و پولش را گرفت

نامش می شود جزو وفاداران نیکوسرشت

هیچ چیز بهتر نیست از وفادار نیکوسرشت

که این مزرعه را چنین تخمی تا این حد تخمی هیچ کس نکشت

پس رفت به سفر و نفری چهل هزارتومان داد

به تخمش هم نبود که ارزش پول ملی می رود به باد

گفت: ما می خواهیم مملکت به رفاه برسد

نه اینکه ملت به ناله و نفرین و اشک و آه برسد

پس می دهیم از پول نفت

حالا سرمایه گذاری می کنیم یا نه … لق کسی که از دستش رفت

 

بعد از چهار سال

چهارسالی گذشت و مردم سروصدا کردند

خیابانها را گذاشتند سرشان و غوغا بپا کردند

چون که دوباره انتخابات می شد بر قرار

و معلوم می شد این دفعه کی باهاس بیاد سرکار

مردم می گفتن هر خری می خواد بیاد ولی این محمود نباشه

چون چهار سال کافی بود که به بالا تا پائین مون بشاشه

قرار بود مفسدین اقتصادی بشن محاکمه

نه اینکه به جای دو تا دویست تا برن توی هیات حاکمه

میلیونر اومد از دولت بیرون به اسم رفسنجانی

جاش محصولی میلیاردر رفت اونم توی چه مکانی

قرار بود اسرائیل و آمریکا بشن نابود

ولی آخرش همه دنیا شدن دشمن ما و سبیل مون را دادن دود

امیر بحرین هم شد دشمن ممالک راقیه

پادشاه عربستان هم دشمن شد که یه آدم چاقیه

قرار بود مدیریت بکنیم در سراسر جهان

ولی چهار تا قطعنامه دادند که “ اوتور قارداش دمه یالان”

در اینجا چند کلمه ترکی بکار بردیم

و تا مطمئن شیم درسته شونصد بار زنده شدیم و مردیم

از طرفی دولت قرار بود بکنه غنی سازی

تا برق مون بشه اتمی و کلا قطع کنیم امورات نفتی و گازی

برق مون که اتمی نشد زرشک گفتن به مرکز اتمی تهران

که در آن بیست سال اقدامات اتمی پزشکی می نمودیم و از این جور کارهای فلان و فلان

قیمت خونه شد سه برابر و نیم

به نام خداوند رحمان و رحیم

قیمت مواد غذایی هم دو برابر شد تو شش سال

به نام خداوند قادر متعال

از وقتی مسلمونای دنیا رفتن سر کار

سرکار گذاشتن مردم شد یه کار نون و آب دار

 

چی شد که موسوی و کروبی اومدن؟

یکی از بزرگان اهل تمیز

که وقتی بعد از 20 سال از خونه اش بیرون اومد زیادی می گفت چیز

آقایی بود به اسم میرحسین موسوی که نقاش بود

و هشت سال بدون اینکه مردم رو رنگ کنه نخست وزیر بدون بریز و بپاش بود

و یک خانومی داشت که مجسمه می ساخت در یک سبک بینابین

مجسمه از یک قلبی که سولاخ بود

و وقتی آدم یاد مامانش می افتاد وقت گفتن اوخ و آخ بود

دو تا دست داشت، یکی در پولتیک و یکی در مجسمه سازی

برخلاف آقای رهبر که یک دست داشت در شاعرنوازی

” ای شاعران همگی جمع شوید آورین آورین

شعرهایی بگوئید همه سپید و سیاهی نباشد در اشعار این سرزمین

شعرهایی که مثل تفنگ قلب دشمن را سولاخ کند

و وقتی شاعر آن را می خواند رو کم کنی از بتهوون و باخ کند

شعرهایی که در آن آفتاب بلند باشد

و به جبهه دشمنان از نظر ادبی بشاشد

شعرهایی که مثل طناف دشمنان را بپیچد به هم

شعرهایی که مثل زولبیا بامیه شیرین باشد و ببرد غصه و غم

شعرهایی در سبک افغانی و هندی و رابیندرانات تاگور

که در آن اسلام ناب محمدی چپانیده شده باشد به زور

ای آقای قزوه! این شعرها را تنهایی گفتی؟ چقدر روان است؟

آقای علی معلم هم با ما دوهزار سال است دوست جان در جان است.

یوسفعلی خان! مدتی است از شما خبری نبود

تا بشنویم از اشعار حماسی که می باشد وری گود

آقای جعفریان! به به! در اشعارتان مثل اینکه کردی انتقاد؟

پس فعلا خفه شو و بگذار بیاد باد.”

رهبر گفت این انتخابات خیلی آژاد اشت.

البته معلوم است که منتخبش احمدی نژاد اشت.

مصرف بالا باعث می شود تا “ ژ” و “ ش” زیاد شود

بخصوص اگر چایی نبات بعد از آن مصرفش حاد شود

محمود آمد به انتخابات با چند تا گونی سیب زمینی

تا با ساندیس و چک پول و بیلبورد بمالد جملگی دشمنان را بینی

مقداری سفرهای استانی کردند

و تبلیغات تلویزیونی هم کنارش آوردند

نفر چهارم هم معروف بود به محسن بی ناموس

که اولش انقلابی بود و آخرش شد مثل یهودا با کمال خلوص

در این وسط شیخ مهدی کروبی کرده بود غوغا

و حرف هایی می زد که آدم خیلی می خورد جا

فقرای اهل حق گفتند این قطب الاقطاب است

کمپین زنان هم گفتند این از شیرینی مثل قطاب است

اهل سنت گفتند رای می دهیم به کروبی بخاطر عایشه

کردها هم گفتند بهش رای می دهیم چون ریاست جمهوری بهترین جایشه

چپ ها از یک طرف و بهائی ها غوغا کردند

با کمک سبزها خیابانهای تهران را مثل فلوریدا کردند

 

راه افتادن جنبش سبز و مناظره کردن درتلویزیون

افلاطون و ارسطو و سقراط سه نفر آقای یونانی بودند

که هی می رفتند توی باغ و با هم مناظره می نمودند

یک بار این می نمود یک دفعه آن یکی نموده می شد

ولی آخر کار نظرات جالبی فرموده می شد.

به همین دلیل است که آقای اسحاق نیوتن

که یک سیب خورد توی سرش و یک ندایی در دلش گفت “ اسی! قانون جاذبه رو درک بکن.”

در یک جمله تاریخی فرمود مناظره بکنید زیاد

تا مجبور نشوید با قمه همدیگر را جر بدهید و در اثر تورم بکنید باد

اسحاق نیوتن که این حرف را فرمود

مثل یک ضربه ای توی سر ضرغامی آمد فرود

با خودش گفت چند مناظره به پا می نمایم

که در آن نقش رسانه ملی را جا می نمایم

مناظراتی که ندیده باشد هیچکس در جهان

حتی در خارج از جمله در لندن و مانهاتان

یک مناظره با یک میز بیضی

که تماشاگران از آن ببرند فیضی

و اسرار ضدانقلاب پدرسوخته گردد آشکار

” چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار”

 

از طرف دیگر در خیابان ها همه چیز جوشیده بود

و هر کس مقداری لباس سبز پوشیده بود

یکی شال سبز پوشیده بود با عکس میرحسین

یکی مچ بند سبز بسته بود تو اون بینابین

انگار رفتی مزرعه خیار

که خیارها داد می زنن که زود باش نامزد ما رو دربیار

تی شرت سبز پوشیده بودند با روسری

اصلا معلوم نبود اون همه پارچه از کجا پیدا شد طبق تحقیقات کمیسری

هر کی دستش عکس میرحسین بود

هر کی هم نبود لابد یک جای دیگه اش عکس رو چپونده بود

یک عده ای هم داشتند زیرابروی سبز و لنز

و خیابون در خیابون مردم انگار اومده بودن مهمونی با ماشین بنز

اصفهان و شیراز و اهواز و مشهد و بقیه شهرها

انگاری جایی نبود که اثری نباشه از این چیزها

همگی گودبای پارتی گرفتن و گفتن آی آی

زودتر بیا برو بسه دیگه احمدی بای بای

 

(ادامه دارد)