سه کتاب قابل بحث در مورد عاشورا در سالهای اخیر نوشته شده که اولی آن شهادت شریعتی است که یکسره اسطوره است: شور، شعور، مسئولیت و توانستن در زمانه ناتوانی و کاری دیگر کردن، به گونه ای که همه تاریخ را در اسطوره شهادت در بند می کند؛ یعنی همان کاری که نگاه اسطوره ای با عاشورا کرده است؛ منتها روایت شریعتی برانگیزانده عا شقانه وایثارگرایانه و انقلابی و مبتنی بر عرفان اجتماعی است.
اما مگر زندگی بدون اسطوره میشود؟ تاریخ بدون اسطوره یعنی چه؟
ولی این همه ماجرا نیست. همه مردم دراسطوره و حماسه نیستند بسیاری به اسطوره نیاز دارند که با آن احساس آرامش کنند و آرام گیرند. از همین روی است که کتاب لهوف چنین می کند؛می گوید که امام شهید شد تا ما آمرزیده شویم.
تلاش مرحوم مطهری این است که این روایت اسطوره ای اما شفاعت طلبانه را تبدیل به روایتی معقول اما بدون بررسی تاریخی کند.
دومین کتاب خواندنی مورد بحث ما در اینجا شکل می گیردکه حماسه حسینی است، که خرافه زدایی از عاشورا است. این روایت را کم بیش مرحوم محمد تقی شریعتی و بازرگان به آن پرداخته اند که حسین سرور آزادگان است و او انسان بزرگی است که تاریخ از او درس گرفته است.
اما سومین کتاب، شهید جاوید است که نگاه تاریخی به عاشورا است. این کار سخت و سترگ است، بی گمان اگر منتظری فقیه شجاعان است، صاحب کتاب شهید جاوید قهرمان محققان است که در زمانه ای هیچ کس در باره حکومت و سیاست در عاشورا نمی اندیشید، او از هدف قیام گفت و صاحب همین کتاب، در زمانه ای که روشنفکران از مذهبی و غیر مذهبی از آرمان شهر رویایی خود می گفتند یا از حسین وارث آدم انقلاب می خواستند، حتی مرحوم مطهری از لزوم خرافه زدایی سخن می گفت. وی درک کرد که قیام فلسفه حکومت دارد و در یافته بود که قیام علاوه بر حکومت، مشروعیت حکومت را هم باید پاسخ دهد.
چنین شد که به تعبیر نگارنده می توان صا حب کتاب شهید جاوید را روشنفکر ترین مرد چند دهه اخیر خواند. چرا که او دانست که قدرت در کجا خواهد بود و صاحبان آن به قدرت ومشروعیت چگونه می نگرند. پس از قم تبعید خود خواسته شد و تهران سکنا گزید.
اما جامعه روشنفکری ما در آرمان شهر خود به دنبال سوسیالیسم بود
و مردم از سر اعتماد به مذهب، از حکومت بعد از انقلاب، عدل علی می خواستند. کتاب شهید جاوید نشان می دهد که اجرای عدل، حکومت یا قدرت می خواهد؛ مبارزه و پیروزی دلیل و امکان عملی می خواهد که باید داشته باشی والا سر کوب می شوی. در این کتاب او ۱۱ اشکال به کتاب شهادت شریعتی وارد میکند که همگی آن درست است. وی به کتاب حماسه حسینی هم نقد جدی وارد میکند که درست و دقیق است.
صالحی نجف آبادی تاریخ مینویسد و نشان میدهد که امام در کجا و چگونه تصمیم گرفته است؛ بدون آنکه بداند سرنوشت کار به کجا کشیده میشود. اما امام میداند که خط قرمزی دارد اصولی و محکم که تا حد امکان بر سر آن میایستد.
اگر کتاب مدرسی طباطبایی یعنی کتاب مکتب در روند تکامل، بحثی مورد اعتنا در باره امامت دارد، امادر قم ۱۳۴۸ه. ش شهید جاوید بسیار زودتر نشان داده که امام به سرنوشت کار خود آگاه نبود، اما ایمان به امر به معروف و نهی از منکر داشت. اما هزار نکته باریک تر از مو این بود که امربه معروف کردن، ابزار می خواهد و آن قدرت است. قدرت الزام و ابزاری لازم دارد که مسئله حکومت و روابط قدرت و مشروعیت قدرت را مورد بررسی قرار داده است؛که امری سترگ برای یک متفکر آن سالهاست.
شریعتی در کتاب شهادت به دنبال اخلاق مسئولیت در دوره نتوانستن است و اسطوره عاشورا را در خدمت زندگی و انقلاب می گیرد و باز حسین خلق می شود تا در کربلا و کربلا ها شهید شود. چرا که دیکتاتوری پهلوی پذیرای چنین برداشتی از عاشورا بود و بعد هم ادامه یافت.
کتاب حماسه حسینی در صدد تدارک عقلی با نگاه حوزوی از عاشورا بود که در ادامه دید مرحوم بروجردی، اصولی از واقعه عاشورا بود که تلاشی قابل اعتنا بود و چندین محقق دیگر هم حسین را سرور آزادگان دانسته بودند.
شهید جاوید تاریخ عاشورا بود که تلاش کرد نشان دهد که واقعه چه بوده و چگونه رخ داده است اما مهم این بود که این آخری بیشتر از همه در نزد سازمان رسمی دین عکس العمل تند و همراه با نفی داشت که خون بار هم بود. این مقاومت سازمان رسمی دین در دو منظربسیار شدید بود.
1- در باره آگاهی امام از سرنوشت کار خود:صالحی باور داشت امام از انجام کار خود آگاهی نداشت.
2- آنکه مشروعیت امام در گرفتن حکومت خواست مردم کوفه بود نه وراثت امام. بعداز انقلاب عامل دوم خود را نشان داد جالب آن بود که این دو نکته ظریف در مورد عاشورا را صالحی درک کرد و خوب عنوان نمود اما روشن فکران آن را ندانستندو درک نکردند.
اما چرا نگاه صالحی در حال حاضر مسئله راهبردی جامعه ماست و به سیاست و زندگی ما ربط دارد؟ زیرا سازمان رسمی دین در سیا ست وارد شده و عنصر اسطوره و شهادت عاشورا را تحت تاثیر قرار داده و از طرفی فرهنگ عاشورا را در خدمت خود گرفته است. رهبر انقلاب در اوج محبوبیت در سال ۱۳۵۸ ه. ش هم تاکید داشت که عاشورا به شکل سنتی آن برگزار شود و هم تاکید داشت که اختیار امام هم چون انبیاست، در حالیکه صالحی نجف آبادی به لحاظ فقهی با این دو نظر برخورد کردو آن را خلاف یافت و حجت شرعی بر آن اقامه کرد. امروز نگاه صالحی در حوزه هم خریدار دارد.
اگر عاشورا در منظر اسطوره ایثار همیشه و همیشه لازم است اما در اولویت زمانه ما نیست، اگر چه پیروانی دارد و نگارنده در اعماق وجود دل برده چنین روایتی است که در انتها به نگاه مولوی پیوند بخورد که انجام آن می شود کجایید ای شهیدان خدایی و این روایت شریعتی بود.
عاشوراهم به معنی حماسه ی عقلی که در کتاب مرحوم مطهری به آن عنایت شده است، در شرایط حاضرباز روایتی که عاشورا به چالش می کشد، نیست.
عاشورا در حال حاضر دست مایه توجیه قدرت شده است؛ دو عنصر شهادت و فرهنگ آن نیاز به آن دارد که از منظر تاریخی مورد بررسی قرار بگیرد تا دوباره پالایش شود چرا که در ناخود آگاه جامعه ما جا دارد پس عاشورا را با نگاه صالحی نجف آبادی باید کاویدکه چرا این گونه شد و امام شهید شد و دیگر آنکه امام به مشروعیت رای مردم قیام کرد یا به وراثت.
به نظر می رسد دیگاه صالحی نجف آبادی را باید شکافت و تاریخ عاشورا را باید دو باره خواند.
اگر چه عاشورا در سه روایت شهادت، فرهنگ عزا داری و تاریخ و قدرت همه در جامعه ما سخن ها دارند اما در هر زمانه باید وجهی از آن را باز گشود که به رهایی جامعه کمک کند.
پس اگر دوست داشتید این سه کتاب را با نگاهی که مطرح کردم بخوانید.