گابریل گارسیا مارکز از جمله نویسندگان محبوب نزد ما ایرانی هاست. او با مجموعه آثارش و به خصوص با رمان پرآوازه “صدسال تنهایی” به فارسی زبانها معرفی شد و از این راه، رئالیسم جادویی که با روحیه خیال ورز ایرانیان همخوانی داشت، تاثیری گسترده بر آثار نویسندگان ما گذاشت. شخصیت های ساده، زودباور و روستایی ماکوندو، یادآور منش اخلاقی و شخصیتی توده مردم و خیال ورزی ها و درگیری های آن ها با متافیزیک که اغلب چیزی جز تکنولوژی نیست، آینه ای از دلبستگی های خرافی و دیرینه ما بود. دیکتاتورهای داستان های مارکز، دیکتاتورهای مملکت ما بودند و خفقان سیاسی اجتماعی جاری در داستان های او، فضایی بود و هست که ما در آن نفس کشیده ایم و می کشیم. همین مسائل باعث نفوذ و اقبال بی نظیر مارکز در جامعه ایرانی است و موجب می شود که آثارش با ترجمه های مختلف، در صدر پرفروش ترین کتاب ها قرار بگیرد. برای نمونه کتاب “صد سال تنهایی” به ترجمه “بهمن فرزانه” با وجود ممنوعیت انتشار، به حیات خود ادامه داد و به پرفروش ترین کتاب غیر مجاز تاریخ ادبیات ایران بدل شد، چنان که ترجمه های دیگر این کتاب با این که مجوز نشر هم داشتند هیچ گاه نتوانستند در بین مخاطبان ادبیات داستانی وجهه ای به دست بیاورند.
آثار دیگر مارکز بارها و بارها توسط مترجمان دیگر ترجمه شده است، به شکلی که می توان از هر کتاب او چند ترجمه مختلف پیدا کرد. در این جا به معرفی موفق ترین آثار مارکز در ایران و ترجمه های مختلف آن می پردازیم.
صد سال تنهایی/ مترجم: بهمن فرزانه
صد سال تنهایی پس از انتشارش چون بمبی جهان ادبیات را تکان داد و به سرعت در سرتاسر دنیا و به زبان های مختلف ترجمه شد. نخستین ترجمه موفق و ماندگار این شاهکار بزرگ را بهمن فرزانه انجام داده است. کتابی که از جانب اداره سانسور مجوز انتشارش لغو شد.
مارکز با نوشتن از کولی ها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آن ها می پردازد و شگفتی های مربوط به حضور آن ها در ماکوندو را در خلال داستان کش و قوس می دهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ می دهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید. فرود آمدن گل های زرد از آسمان، تولد فرزند دم دار در اثر ازدواج فامیلی، زنده شدن ارواح و گشت و گذار مردگان در خانه، بوی رمدیوس خوشگله و فرستادن مردها به کام مرگ توسط او و عروج او یه عرش اعلی، وجود پروانه های زرد رنگ بالای سر مائوریسیا بابیلونیا که همراه او همه جا می روند، مردن پرندگان در اثر آمدن هیولا به دهکده و فاحشه خانه ای خیالی که همه حوادث در آن غیر واقعی است بخش های جادویی این رمان بزرگ را تشکیل می دهند.
از ترجمه های دیگر صد سال تنهایی می توان به این نمونه ها اشاره کرد:
صد سال تنهایی / محمدرضا راه ور / شیرین/ 1382
صد سال تنهایی / محسن محیط/ محیط/ 1374
صد سال تنهایی / کیومرث پارسای/ آریابان/ 1382
صد سال تنهایی / حبیب گوهری راد/ رادمهر/ 1388
صد سال تنهایی / مژگان فامیلی/ لیدا/ 1391
صد سال تنهایی / رضا دادویی/ آدورا / 1391
صد سال تنهایی / محمدرضا سحابی/ مصدق 1393
صد سال تنهایی / زهره روشنفکر/ مجید 1388
صد سال تنهایی / محمدصادق سبط الشیخ/ تلاش/ 1390
صد سال تنهایی / مترجم ناصر جوادخانی/ باران 1390
و…
چشم های سگ آبی رنگ/ مترجم: بهمن فرزانه
چشم های سگ آبی رنگ، ده داستان دارد. داستان هایی درباره مرگ و اندوه و بی قراری. جنس داستان های این مجموعه به گونه ای خاص تصویر شده؛ با همان ترفند هایی که از تلفیق واقعیت و جادو، تخیل، خرافات و اسطوره و افسانه در سایر آثار مارکز خوانده اید. مرگی که در داستان ها به آن اشاره شده است قرار نیست تنها یک بار اتفاق بیافتد و قرار نیست شما محکوم به آن باشید. این نکات به همراه فضا سازی های جذاب، مجموعه را خواندنی کرده است.
ژنرال در هزارتوی خود/ مترجم: هوشنگ اسدی
داستان این کتاب، به ماههای پایانی زندگی سیمون بولیوار رهبر جنبش استقلالطلبانه در آمریکای جنوبی میپردازد. “بولیوار” فرمانده آزادیخواه و سیاستمدار ونزوئلایی است که رهبری جنبش هایی استقلال طلبانه را در آمریکای جنوبی بر عهده داشت. در این اثر، زندگی شخصیتی به تصویر کشیده می شود که مخاطب در سراسر داستان با او احساس همدردی می کند. بولیوار مردی سالخورده، از نظر جسمانی بیمار و از لحاظ روحی، خسته و افسرده است. این رمان، زندگی او را در پیچ و خمهای زندگی اش، از طریق روایت خاطرات، به خواننده نشان می دهد. دریا، به عنوان نمادی برای زندگی جدید و جهانی تازه، به کار رفته، اما هر چه ژنرال بیشتر به سمت مقصدش، کلمبیا، به پیش می رود، شانس کم تری برای پیش روی و رسیدن به مقصد در برابر خود می بیند.
مارکز در این رمان تنها به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه نمی کند بلکه یکی از درون مایههای اصلی داستان، عشق و تقدیر است. بولیوار چهره ای شناخته شده است و سرنوشتش از ابتدای داستان، مشخص. اما تصویرسازی های مارکز است که به کمک آن ها، زندگی و مرگ بولیوار را، مدام به مخاطب یادآوری می کند. در این رمان، بارها با ساعتهایی روبه رو می شویم که ساعت یک و هفت دقیقه را نشان می دهند؛ یعنی زمان دقیق مرگ بولیوار. مرگی که بولیوار، در داستان، آن را به عنوان تقدیر نهایی اش، در آغوش می کشد.
مارکز با نوشتن خاطرات بولیوار در هفت ماه پایانی زندگی اش، موضوعات زیادی را مطرح کرد. او با نوشتن خاطرات این شخصیت مطرح عقاید سیاسی اش را در قالب یک رمان به خواننده منتقل کرد. او با کمک شخصیت ژنرال، در واقع دیدگاه سیاسی خویش را مطرح کرد. سخنانی که برخی شخصیت های داستان او مطرح می کنند، با سخنرانی های مارکز در زندگی واقعی اش، و از جمله در زمان دریافت جایزه ادبی نوبل، در سال 1982 میلادی، شباهت های زیادی داشت.
از دیگر ترجمه های این اثر می توان به این کتاب ها اشاره کرد:
ژنرال گرفتار در هزارتوی خودساخته/ مترجمان سیدحبیب گوهریراد٬ بهاره پاریاب/ رادمهر/ 1390
ژنرال در لابیرنت/ ترجمه رضا فلسفی/ سروش/ 1369
ژنرال در هزارتوی خودش/ اسماعیل قهرمانی پور/ روزگار/ 1392
ژنرال در هزارتویش/ جمشید نوایی/ توس/ 1369
پاییز پدرسالار/ مترجم: محمدرضا راه ور
شخصیت اصلی پاییز پدرسالار، دیکتاتوری است که در سال های دراز حکومت مستبدانه اش در هاله ای از قداست و جاودانگی مسخ می شود. رئیس جمهوری احمق که مارکز حماقت های او را دستمایه طنز سیاه این رمان قرار داده است؛ دیکتاتوری از کسی پرسید: ساعت چند است؟ و پاسخ شنید: هرچه شما دستور بدهید قربان!
با این وجود، ژنرال در آخرین روز های زندگی اش چیز های زیادی را کشف می کند. زمانی که تنها تر و پیر تر و خسته تر از همیشه است. او در می یابد که: آنچه همواره آرزو داشته، همبستر شدن با زنان نبوده، بلکه عشق بوده است… مرگ در زمانی روی داد که کمتر از همیشه انتظارش را داشت و می خواست. یعنی زمانی که تازه دریافته بود که انسان زندگی نمی کند بلکه عمرش را به انتها می رساند… تازه تصمیم گرفته بود گذشته نفرت انگیز خود را جبران کند، اما مرگ در اتاقش انتظار او را می کشید.
پاییز پدرسالار ترجمه های دیگری نیز دارد:
پاییز پدرسالار / اسدالله امرایی/ ثالث/ 1388
پاییز پدرسالار/ محمد فیروزبخت/ شباهنگ/ 1364
پاییز پدرسالار/ حسین مهری / امیرکبیر/ 1358
گزارش یک آدم ربایی/ مترجم: جاهد جهانشاهی
ماروخا پاچون و خواهر همسرش بئاتریس در یک عملیات نفس گیر که منجر به قتل راننده ماشین آن ها می شود، ربوده می شوند و به مکانی مخفی، آن هم در حالی که چشمانشان را بسته اند منتقل می شوند. شوهر ماروخا به اسم آلبرتو وی یا میزار، از نزدیکان رئیس جمهور، در تلاش 6 ماهه برای آزادی او، هر آن چه را در توان دارد انجام می دهد تا بلکه خواهر و همسرش به قتل نرسند. ربایندگان باندهای مواد مخدر به سر پرستی پابلو اسکوبار هستند که نقشه این آدم ربایی توسط آن ها برای تامین جانی خودشان به اجرا گذاشته شده است. عملیاتی که همزمان باربودن 9 خبرنگار در کلمبیا به اجرا در آمده است. مارکز در مقدمه کتاب می گوید این کتاب برداشتی است از یک ماجرای واقعی که در کلمبیا اتفاق افتاده است.
میرحسین موسوی از رهبران جنبش سبز، اعلام کرد که ماجرای گزارش یک آدم ربایی، داستان اسارت و حصر خانگی اوست. بعد از این اظهار نظر، نه تنها فروش گزارش یک آدم ربایی به شدت بالا رفت، بلکه انتشار و پخش این اثر از جانب حکومت ممنوع اعلام شد.
ترجمه های دیگر این کتاب:
گزارش یک آدم ربایی/ امیرحسین فطانت/ اطلاعات/ 1376
گزارش یک آدم ربایی/ کیومرث پارسای/ علم/ 1386
ملوانی رسته از امواج/ مترجم: حسن نامدار
ملوانی رسته از امواج، در سال 69 به ترجمه حسن نامدار منتشر شد و از آن پس هیچ گاه ترجمه نشد، با این وجود، ترجمه نامدار ترجمه ای است خواندنی و گیرا. ماجرای کتاب، داستان واقعی ملوانی است که بر قایقی کوچک در دریا گم می شود و پس از تحمل روزها سرگردانی و دست و پنجه نرم کردن با مرگ، به ساحل می رسد.
ترجمه دیگر این کتاب:
- سرگذشت یک غریق/ رضا قیصریه/ تهران/ 1378
ساعت شوم / مترجم: ا حمد گلشیری
ساعت شوم، داستان روزمرگی های یک شهر و اهالی آن است که هر دو به اتفاق گرفتار استبداد کشیش و شهردار شهرند. ماجراهای ساده و پیش پا افتاده داستان، اتفاقات بزرگ و غیر قابل تصوری را پیش می آورد.
ساعت شوم ترجمه های دیگری نیز دارد:
ساعت شوم/ کیومرث پارسای/ آریابان/ 1378
ساعت نحس/ علیرضا فرهمند/ محیط/ 1362
از عشق و شیاطین دیگر/ مترجم: جاهد جهانشاهی
مارکز در مقدمه این مجموعه داستان نوشته است:
“معبد تاریخی کلاریسینی ها از صد سال پیش به جای بیمارستان مورد استفاده قرار می گرفت، این معبد باید فروخته می شد تا در محل آن هتلی پنج ستاره بنا شود. اتاق جانبی و ارزشمند عبادتگاه به جهت ریزش سقف آجری آن در اثر مرور زمان تقریبا بدون حفاظ به حال خود رها شده بود. ولی هنوز هم سه نسل از اسقف ها، راهبه ها و سایر برگزیدگان در سرداب های مرموز آن مدفون بودند. اولین گام این بود که گورها را تخلیه، استخوان مردگان ویژه را جدا کنند و به کناری نهند و آن گاه باقی مانده را در گوری دسته جمعی به خاک بسپارند.
برخورد سطحی به گورها مرا حیرت زده کرد. کارگران گورها را با تیشه و کلنگ نبش می کردند، تابوت های متعفن را بیرون می کشیدند و همین که حرکت می دادند تاروپودشان از هم می گسیخت و استخوان هایشان از کالبد لباس های گرد گرفته و موهای ژولیده شان جدا می شد. مردگان هر چه والامقام تر بودند، به همان نسبت کار روی آن ها دشوارتر بود، چه می بایست اجساد به جای مانده، بیرون آورده شوند و تا پس از وارسی سنگ های قیمتی، طلا و زینت آلات کشف شوند.
استاد بنا به فواصل معینی تاریخ سنگ نوشته ها را در یک دفترچه مدرسه می نوشت و استخوان ها را به صورت توده های جداگانه و منظم کنار هم قرار می داد و روی هر کدام کاغذی به نام مرده می گذاشت تا اشتباهی رخ ندهد. اولین چیزی که پس از ورود من به معبد جلب نظر می کرد، ردیف طولانی از توده استخوان هایی بود که در اثر آفتاب داغ اکتبر که از حفره های سقف به درون می تابید، دوباره گرم شده بودند. و هویت هر یک از آن ها از یادداشتی شناخته می شد که با مداد بر تکه کاغذی نوشته شده بود. با گذشت نزدیک به نیم قرن شوکی را احساس می کنم که سند تکان دهنده ای از دهلیز ویران زمان در من ایجاد کرده است…”
از عشق و شیاطین دیگر ترجمه های دیگری نیز دارد:
از عشق و دیگر اهریمنان/ احمد گلشیری/ آفرینگان/ 1379
از عشق و شیاطین دیگر/ رضا موسوی/ کمال علم/ 1379
تدفین مادربزرگ/ مترجم: قاسم صنعوی
شخصیت اصلی داستان “تدفین مادربزرگ” زن مسنی است که هیچ کس باور نمی کرد روزی ممکن است از دنیا برود. او مادربزرگی قدرتمند و مالک منطقه ای وسیع است و افراد زیادی زیردست او قرار دارند. قدرت زیاد مادربزرگ او را تبدیل به دیکتاتوری کرده که به نظر می رسد مرگ او با به پایان رسیدن فرمانروایی مصادف می شود و نویسنده با روایت دورهای 14 روزه که بین مرگ تا تدفین او را در برمی گیرد اشاره و نقدی دارد بر استعمار و زورگویی های رهبران جامعه.
در این مجموعه داستان هایی با نام های “خواب نیمروز سه شنبه”، “روزی چون روزهای دیگر”، “در این دهکده دزدی وجود ندارد”، “بعدازظهر شگفت بالتازار”، “بیوه مونتی یل”، “یک روز بعد از شنبه”، “گل های مصنوعی” و “تدفین مادربزرگ” ترجمه شده است.
این کتاب ترجمه دیگری ندارد.
کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد/ مترجم: قهرمان نورانی
داستان مشهور این مجموعه، کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد، ماجرای انتظار بی سرانجام سرهنگ برای دریافت نامه ای است که تا مرگ هم به دستش نمی رسد. مارکز بیهودگی و پوچی زندگی سرهنگ و عذاب هولناک انتظار او را به زیبایی و گیرایی هرچه تمام تر توصیف کرده است.
ترجمه های دیگر این کتاب:
کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد / جهانبخش نورائی/ آریابان/ 1382
سرهنگ کسی را ندارد برایش نامه بنویسد/ نازنین نوذری/ نوروز هنر/ 1389
کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد/ اسماعیل قهرمانی پور/ روزگار/ 1392
کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد/ ن. جهان/ خواجو/ 1361