جامعه محوری و دولت روحانی

تقی رحمانی
تقی رحمانی

روحانی را یک دید و دو اولویت است: -نگاه به مقام رهبری در آینده و دو اولویت - رشد و رونق اقتصادی وایجاد فضای کسب و کار ـ نه الزاما توسعه اقتصادی ـ و-ثبات داخلی و منطقه ای وادامه تنش زدایی با غرب.

این سه هدف تبعاتی مثبت و منفی برای جامعه دارد که باید بررسی شود، آن را به خوبی شناخت و ارزیابی کرد.

نتایج این سه هدف در وهله اول ادامه ماه عسل با مقام رهبری است؛ رهبری که تا حدی تلاش می کند نرمش قهرمانانه خود را ادامه دهد بخصوص در رابطه با غرب و منطقه؛ که ایران دارای نفوذ است وتوان بده و بستان منطقه ای هم دارد.

مهم ترین نتایج این سیاست روحانی چیست؟

۱: جذب اقشاروسیعی از جامعه که ثبات و رونق اقتصادی می خواهند؛ این جذب برای روحانی تاثیر انتخاباتی خواهد داشت. روحانی سایه تحریم و جنگ را از کشور دور کرده، در نتیجه اقشاری از مردم از مجلس هم سو با وی حمایت می کنند.

۲: روحانی حمایت جهانی را در آستین خود خواهد داشت؛این حمایت به رونق اقتصادی یاری می رساند و می تواند تمایل غرب در توجه به حقوق بشر در ایران را تحت تاثیر قرار دهد. چرا که اولویت غرب، ثبات منطقه ای است که روحانی طرفدار آن است.

به این ترتیب شرایط به سمتی جلو می رود که بعد از قطعی شدن توافق هسته ای، روحانی می تواند با امکانات سپاه پاسداران در منطقه مانور قدرت دهد و معامله کند، یعنی روند نادرست نظامی سپاه را متوقف کند اما در عوض نفوذ سپاه را که با حمایت رهبری نظام بوده، به نفع سیاست خود به خدمت بگیرد؛ این روش و سیاست مورد موافقت غرب هم هست.

 به همین دلیل است که جریان راست افراطی و نظامیان از وی احساس خطر می کنند.

۳: توجه به رونق کسب کار، می تواند جدایی یا فراموشی موقت میان توسعه سیاسی و رونق اقتصادی را در جامعه هم تا حدودی توجیه کند. همچنین می تواند دوری از جامعه مدنی و کنش گری سیاسی را هم در پی داشته باشد. روحانی نمی تواند برای ادامه موفقیت توسعه سیاسی را در اولویت قرار دهد. چرا که هم رهبری و سپاه در مقابل این توسعه حساسیت نشان می دهند. پس روحانی روی رونق و کسب کار مانور می دهد؛ عملی که باعث رضایت مردم می شود اما اولویت توسعه سیاسی را برای مردمی که مسئله شان رونق کسب و کارست، از اهمیت و اولویت جامعه مدنی خارج کند. در این جا است که دموکراسی خواهان و طرفداران فضای باز مدنی باید توجه کنند که چه رویه ای در برابر سیاست های دولت روحانی در پیش بگیرند که دچار افراط و تفریط نشوند.

 

جامعه مدنی؛ کنترل حکومت و دولت

بی گمان دولت و حکومتی که ناجی و فرشته نجات باشد و در نقش و توان رستم دستان که بر هفتاد خوان استبداد فایق آید، در جامعه ما شکل نمی گیرد. در منطقه ما هم یافت نمی شود بخصوص اگر این حکومت رانتی و نفتی باشد که در ایران چنین است. این نوع حکومت دو کار می کند: اول اینکه-با پول نفت مردمی را نان خور خود می کند و دوم-حکومت ها غربی نسبت به خود را در منطقه ملاحظه کار می کند.

اگر در این حکومت ها، نیروی طرفدار آزادی سر برآورد، ماه و خورشید دست به دست هم می دهند تا ستاره آن دولت در حکومت نزول کند؛ نزولی که در دوره مصدق و خاتمی دیدیم و غروب اصلاحات حکومتی را به تلخی مشاهده کردیم. پس دولت ناجی و فرشته نجات در ایران یافت نمی شود، اگر هم یافت شود عمر کوتاه دارد و دیری نمی پاید. مصدق که ازطریق دولت به مردم پل زد، کامیاب نشد که قانون انتخابات را اصلاح کند. او اگر چه نفت را ملی کرد اما نتوانست درد بی درمان استبداد داخلی را کاهش دهد.

 خاتمی هم که از کمند سخت حکومت بیرون آمد در عمل موفق نشد کشتی اصلاح را در دوره ای معین به ساحل آرامش فضای باز سیاسی برساند.

روحانی اما یک دولتمرد بورو کرات در حکومتی است که دموکراسی در آن جایگاه مهمی ندارد. در این حکومت مردم بسیج شده در خیابان ـ نه مردم مدنی شده ـ مورد توجه هستند؛ مردمی که برای تائید اعمال حکومت به میدان حمایت طلبیده می شوند. پس به این ویژگی روحانی هم باید توجه داشت.

 

با این حکومت ها و دولت ها چه می توان کرد؟

جامعه مدنی ایران چاره ای ندارد جز اینکه به اجبار بالغ شود. چرا که در ایران همیشه دولت ناجی و فرشته نجات عمری کوتاه داشته است. دلایل آن هم متعدد است. اما چرا دولت های دموکرات ماب در ایران به میزانی که دموکرات بودند عمرشان کوتاه تر بوده؟

دولت های مشروطه ماننددولت مصدق و بعد امینی و پس از انقلاب بازرگان و بنی صدر و خاتمی، دچار بحران ناکارآمدی اجباری یا فشار برای تحقق برنامه های خود بوده، یا عمر کوتاه داشته و در عمل خنثی شده اند. به عبارتی این دولت ها برای برنامه اعلام شده خود بیلان موفقی نداشته اگر چه دستاورد داشته اند. به عبارتی شکست قهرمانانه یا خروج مظلومانه از قدرت داشته اند، مانند مصدق که در تبعید جان داد و خاتمی که امروز ممنوع تصویر است.

نیروهای غیر دموکرات یا استبدادی در جامعه هم پایگاه نظامی دارند، هم اقتصادی و هم فرهنگی و هم توان سازماندهی بیشتر. برای خنثی سازی این قدرت باید آن را باید شناخت تا مدام دچار شکست قهرمانانه دموکراسی خواهی نشد و کامیابی بد نام پیروزی شاهانه را بر ملت مشاهده نکرد.

با این وصف وصل و رسیدن به آزادی ودموکراسی در جامعه ما چگونه طی می شود؟

۱: آیا تحول از پائین، به مفهوم تغییر حکومت به شکل کنش سیاسی ـ انقلابی یا مسالمت آمیز میسر است؟ انقلاب یا تحولی که تغییراصولی حاکمان را ممکن سازد.

۲: تغییر از طریق اصلاحات از بالا، با کمک مردم امکان پذیر است؛ مانند دوره نهضت ملی کردن نفت و دوره اصلاح طلبی بعد از انقلاب.

۳: تغییر از طریق محوریت جامعه مدنی با نگاه گشایش فضای مدنی سیاسی عملی است.

۴: جامعه ما افتان و خیزان می رود و در فرایند پر درد سر به جایی خواهد رسید که میزان نتایج و دستاورد های آن مشخص نیست.

این چهار نگاه در جامعه ما پیروان خود را دارد، اگر چه برخی می گویند درد ایران و منطقه دراین دوران تاریخی که غرب بر جهان سروری دارد بی دوا است و در تا همیشه بر پاشنه استبداد و هرج و مرج خواهد چرخید.

در این میان در شرایط فعلی به می توان به نگاه سوم توجه کرد و از این منظر راه های دیگر را تحت تاثیر قرار داد. چرا که نگاه سوم که گشایش فضای مدنی و سیاسی را می طلبد و می تواند فتح بابی برای اعمال درست به سوی دموکراسی خواهی شود.