فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
امیر عزتی

هفته گذشته را می توان هفته سینمای اروپا نام داد. سینمای فرانسه و ایتالیا با عرضه فیلم های متعددی در بازارهای ‏جهانی موفق شدند رتبه نخست را در میان کشورهای اروپایی به خود اختصاص دهند. سینمای آمریکا نیز با عرضه ‏اکشن پر خرج ولی کم جان مکس پین به راه خود رفت. اما سینمای انگلستان با عرضه درام ‏Boy A‏ شگفتی آفرین آغاز ‏فصل بود که مانند همتای ایتالیایی خود گومورا از بزهکاری جوانان سخن می گفت. پدیده ای نامیمون که رو به گسترش ‏است….‏

معرفی فیلم های روز سینمای جهان

‏ ‏

maxrayan.jpg


مکس پین‎‎‏ ‏Max Payne

کارگردان: جان مور. فیلمنامه: بو تورن بر اساس بازی ویدیویی سام لیک. موسیقی: مارکو بلترامی، باک سندرز. مدیر ‏فیلمبرداری: جاناتان سلا. تدوین: دن زیمرمن. طراح صحنه: دانیل تی. دورنس. بازیگران: مارک والبرگ[مکس پین]، ‏بو بریجز[بی. بی. هنسلی]، میلا کونیس[مونا ساکس]، کریس بریجز[جیم براوورا]، کریس اودانل[جیسون کالوین]، نلی ‏فورتادو[کریستا بالدر]، کیت برتون[نیکول هورن]، دونال لاگ[الکس بالدر]، آموری نولاسکو[جک لوپینو]، اولگا ‏کوریلنکو[ناتاشا ساکس]، ماریانتی اوانز[میشل پین]. 100 دقیقه. محصول 2007 روسیه. ‏

نیویورک.‏‎ ‎کارآگاه مکس پین که در بخش پرونده های راکد اداره پلیس خدمت می کند، تنها یک هدف دارد: یافتن قاتل ‏همسر و دخترش. مکس بعد از دریافت اطلاعاتی به درد نخور از خبرچین خود، زمانی که دوباره به سر وقت وی می ‏رود با دو خواهر به نام های ناتاشا و مونا ساکس آشنا می شود. ناتاشا بعد از ملاقات با مکس کشته می شود و زمانی که ‏کیف پول وی نزد جسد یافت می شود، همه علیه مکس موضع می گیرند. مکس برای رفع شبهه و یافتن قاتل از همکار ‏قدیمی خود کمک می گیرد، اما کشته شدن وی ماجرا را بیش از پیش پیچیده می کند. تنها کسی که در این میان به کمک ‏او برمی خیزد بی.بی. هنسلی یک دوست قدیمی خانوادگی و مردی با نفوذ است که به نظر می رسد از بسیاری چیزها ‏باخبر است. مکس که تنها سرنخش خالکوبی روی بدن ناتاشا است، بعد از یافتن نام آخرین فردی که ناتاشا قبل از مرگ ‏با او تماس گرفته، به راه می افتد. در حالی که افسر امور داخلی و دیگر همکارانش در اداره پلیس در صدد شکار او ‏هستند و مونا ساکس نیز قصد دارد او را به انتقام مرگ خواهر از میان بردارد….‏

چرا باید دید؟

جان مور متولد 1970 داندلک، ایرلند است. بعد از تحصیل در کالج فنی به آموز فیلمسازی پرداخت و شروع به ساختن ‏فیلم های کوتاه از جمله دوچرخه جک(1990) کرد که با استقبال هم روبرو شد. مور سپس به ساختن فیلم های تبلیغاتی ‏پرداخت و در این زمینه نیز به موفقیت هایی دست یافت تا اینکه کمپانی فاکس به وی پیشنهاد ساخت فیلم پشت خطوط ‏دشمن(2001) را داد. یک اکشن 40 میلیون دلاری با شرکت جین هکمن که توفیق تجاری آن ادامه کار مور در هالیوود ‏را تضمین کرد. اما بازسازی پرواز فونیکس توسط او در سه سال بعد نتوانست توفیق فیلم نخست را تکرار کند. دو سال ‏بعد بازسازی طالع نحس از راه رسید که توانست بودجه 25 میلیونی خود را در قالب فروشی 50 میلیونی بازگرداند اما ‏نامزدی فیلم در مراسم تمشک طلایی و برخورد منفی منتقدان نشان داد که نمی توان روی کارنامه مور به عنوان ‏فیلمسازی جدی حساب باز کرد. با چنین پیشینه ای و با توجه به پس زمینه داستان فیلم که از یک بازی ویدیویی پر ‏طرفدار اقتباس شده، نباید توقع زیادی از مکس پین داشت. ‏

البته مور و فیلمنامه نویس اش کوشیده اند با ایجاد تفاوت هایی میان فیلم و بازی ویدیویی و افزودن مایه های مردانه به ‏آن ضریب جذب بیننده را افزایش دهند و اندکی نیز در این کار موفق شده اند. فروش 17 میلیون فیلم در هفته اول موید ‏این مدعاست، اما برخوردهای متفی اغلب منتقدان نشان می دهد که خیلی هم نمی توان روی طناب موباریک موفقیت ‏بازی های ویدیویی قدم برداشت. اکثریت بازی های ویدیویی که تا امروز به فیلم برگردانده شده اند، به دلیل پس زمینه ‏داستانی نه چندان قدرتمند خود نتوانسته اند موفقیتی همپای منبع اقتباس خود پیدا کنند. چون داستان های این بازی ها دو ‏بعدی است و فقط به عنوان بهانه ای برای عبور بازیکن از مرحله ای به مرحله ای دیگر و فعال نگه داشتن او طراحی ‏شده است. همین قصه وقتی به فیلمی چون مکس پین تبدیل می شود ضعف های خود را به رخ می کشد. ‏

داستان بازی مکس پین نیز مانند بسیاری از همین بازی ها سهل و ساده و حتی به شدت کلیشه ای است. یک قصه ‏معمولی از انتقام فردی-و فاقد منطق- که خیلی راحت فراموش می شود. پس تبدیل آن به فیلم به خودی خود موضوع ‏مهیجی نیست، می ماند عوامل اجرایی که قرار است عنصر پولساز فیلم را نیز تشکیل دهند. چون صحبت از ژانر و ‏ویژگی های ژانری خنده دار است. اکثریت بازیگران نقش خود را به شکلی تخت ایفا کرده اند و در نتیجه همذات ‏پنداری میان تماشاگر و شخصیت ها به وجود نمی آید. مارک والبرگ نیز چیزی به نقش اضافه نمی کند و بقیه بازیگران ‏از جمله اولگا کوریلنکو زیبارو در حد زینت المجالس باقی می مانند. تلاش های مور نیز برای افزودن حال و هوای فیلم ‏نوآری و حتی ویژگی های بصری از نوع قصه های گرافیکی نیز چاره ساز نیست. فقط حال وهوای برفی فیلم آن را ‏اندکی از همتایان خود متمایز می کند. هر چند همین مقدار نیز می تواند دوستداران بازی اصلی را شاد و طرفداران ‏اکشن های ساده را راضی کند. ولی شما می توانید خیلی راحت از کنار آخرین دست پخت کارگردان بیهوده ترین ‏بازسازی تاریخ سینما(طالع نحس) بگذرید و به آن اعتنایی نکنید!‏

ژانر: جنایی، درام، مهیج. ‏

paragaph.jpg

پاراگراف 78‏‎‎‏ ‏Параграф 78‎

نویسنده و کارگردان: میخاییل خلبورودوف. موسیقی: توبیاس انهوس. مدیر فیلمبرداری: سرگئی کوزلوف. طراح صحنه: ‏کنستانین ملینکوف، ماکسیم فسیون. بازیگران: یوری کوتسنکو[گودوین]، ولادیمیر ودویچنکو[اسکیف]، آناستاسیا ‏سلانوسکایا[لیزا]، گریگوری سیاتویندا[فستیوال]، استانیسلاو دوژنیکوف[لیوبا]، آزیس بیشینالیف[پای]، آناتولی ‏بلیج[اسپم]، یوسوپ باکشی یف[دکتر]، میخاییل یفرموف[رئیس زندان]، الکساندر تیوتین[ژنرال]. قسمت اول: 95 و ‏قسمت دوم: 90 دقیقه. محصول 2007 روسیه. نام دیگر: ‏Paragraf 78, Punkt 1‎‏-‏‎ Paragraf 78, Punkt 2‎، ‏

در آینده ای نه چندان دور، گروهی از کماندوهای سابق برای انجام ماموریتی محرمانه گرد هم می آیند. این ماموریت ‏فرصتی است تا همرزمان سابق گرد هم آیند، اما وجود یک زن در گروه و رقابت دو مرد بر سر وی در کنار اختلاف ‏های قدیمی می تواند سرنوشت ماموریت را به خطر اندازد. ماموریت آنها ورود به یک مرکز مخفی تولید سلاح های ‏بیولوژیک است. پس از ورود به آزمایشگاه و مشاهده افرادی که کشته شده اند، به نظر می رسد چیزی یا کسی برای ‏نجات باقی نمانده است. بنابر این فرمانده گروه تصمیم به بازگشت می گیرد، اما دکتری که همراه گروه است از آلوده ‏شدن افراد و امکان ضعیف نجات سخن گفته و مانع خروج آنان می شود. با اعلام این وضعیت آتش اختلاف های کهنه ‏نیز شعله ور شده و معلوم می شود خطر کشته شدن افراد به دست یکدیگر کمتر از ویروس کشنده نیست. چیزی که به ‏زودی به زندگی تک تک آنها خاتمه خواهد داد… ‏

چرا باید دید؟

میخاییل خلبورودوف نامی تازه در سینمای امروز روسیه است که با اولین فیلمش پاراگراف 78 قرار است رونقی ‏تجاری به سینمای کشورش بدهد. فیلمی که برای استفاده مادی بیشتر طولانی تر شده و در دو بخش به نمایش در آمده ‏است. در حالی که فیلم قرار بوده در یک قسمت دو ساعته به نمایش درآید. وقتی نمایش قسمت اول با نقدهای منفی ‏روبرو شد و تهیه کنندها تصمیم گرفتند از تاکتیک های تازه ای برای نمایش قسمت دوم استفاده کنند. فیلم برای منتقدان ‏نمایش داده نشد وتنها به شکل مخفیانه برای بعضی بلاگرها اکران شد تا یادداشت هایی دوستانه درباره فیلم نوشته و آن ‏را سر زبان ها بیندازند. ‏

البته ترفند کاراتر دیگری هم وجود داشت و آن دعوت به همکاری از استانیسلاو اف. روستوتسکی مورخ سینما و ‏متخصص فیلم های ترسناک برای کشیدن دستی به سر و گوش فیلمنامه بود که نتیجه آن افزوده شدن ارجاعات و شباهت ‏هایی به بیگانه ها و نابودگر است. ‏

پاراگراف 78 یک فیلم 8 میلیون دلاری و گران قیمت برای سینمای روسیه است، اما از بازیگران محدودی سود برده و ‏تنها ویژگی آن داشتن لوکیشنی واقعاً بزرگ است. همین لوکیشن نقش اصلی را در فیلم بازی می کند و بعد از آغاز ‏کلیشه ای فیلم بار اصلی قصه را به دوش می کشد. البته به عنوان یک اکشن مردانه و سرشار از تستوسترون می توان ‏پاراگراف 78 را اثری قابل قبول به شمار آورد. اما پیچش های داستانی، شخصیت پردازی کلیشه ای و اطناب بیش از ‏حد به آن ضرر زده و تماشاگر را فراری می دهد. تنها نکته تازه و شاید نه خیلی جذاب حضور افرادی با مذاهب و ‏نژادهای مختلف از جمهوری های شوروی سابق در فیلم است که فقط برای دقایقی شما را سرگرم خواهد کرد. شکی ‏نیست که سینمای روسیه امروز و شوروی سابق سعی در الگوبرداری از فیلم های موفق هالیوودی داشته و دارد. اما هر ‏گاه توانسته خود را به داستان هایی اصیل چون نگهبان شب مجهز کند، توانسته دروازهای بازارهای جهانی را به روی ‏سینمای خود بگشاید. پاراگراف 78 نیز موفق شده روی دی وی دی به دست بینندگان غیر روس برسد، اما بعید است ‏بتواند مایه ارضای خاطرشان را فراهم کند. توصیه من به شما دیدن نسخه کوتاه شده آن در یک قسمت است.‏

ژانر : اکشن، علمی تخیلی، مهیج. ‏

‏ ‏

mr73.jpg

ام آر 73‏‎‎‏ ‏MR 73‎

نویسنده و کارگردان: الیویه مارشال. موسیقی: برونو کولایس. مدیر فیلمبرداری: دنی رودن. تدوین: رافائل اورتن. ‏طراح صحنه: آمبره فرناندز. بازیگران: دانیل اوتوی[اشنایدر]، الیویا بونامی[ژوستین]، کاترین مارشال[ماری آنژلی]، ‏فرانسیس رنو[کووالسکی]، ژرالد لاروش[ماتئو]، گای لکلوز[ژومبو]، فیلیپ ناهون[شارل سوبرا]، کلمان میشو[امیل ‏مکسنس]، موسی ماسکری[رینگوالد]. 125 دقیقه. محصول 2008 فرانسه. نام دیگر: ‏RmR-73‎‏. ‏

کارآگاه اشنایدر بعد از پاشیده شدن خانواده اش به الکل پناه برده و سابقه کاریش نیز رو به تباه شدن گذاشته است. او که ‏سرگرم کار روی پرونده قتل های سریالی است، بعد از گروگان گرفتن یک اتوبوس هنگام مستی به واحدی دیگر منتقل ‏و پرونده از دستان وی خارج می شود. اشنایدر اعتقاد دارد که به یافتن قاتل نزدیک شده و مسئول جدید پرونده بدون ‏کمک او موفق به حل آن نخواهد شد. همزمان سوبرا یکی از قاتلین بدنامی که در گذشته توسط اشنایدر دستگیر و زندانی ‏شده بود، پس از گذراندن سال هایی طولانی در زندان تقاضای عفو می کند. چیزی که از نظر یکی از قربانیان او به نام ‏ژوستین یک کابوس و تهدیدی تازه است. اشنایدر با وجود یکی از حمایت یکی از همکارانش لحظه به لحظه به سقوط ‏کامل نزدیک می شود. تا اینکه سرنخ هایش او را به قاتل می رساند. اشنایدر و نزدیک ترین دوستش به سراغ قاتل می ‏روند. در این حمله دوست اشنایدر کشته می شود و قاتل نیز بعد از دستگیر شدن چون فرزند یک پلیس است، با امحای ‏مدارک از سوی دیگران آزاد می شود. این ماجرا و رهایی سوبرا باعث می شود تا اشنایدر بعد از درخواست کمک از ‏سوی ژوستین، تصمیمی هولناک بگیرد…‏

چرا باید دید؟

الیویه مارشال متولد 1958 است. ابتدا افسر پلیس بود و سپس وارد کلاس های بازیگری شد. کار بازیگری را از ‏تلویزیون آغاز کرد و سپس با نوشتن فیلمنامه سریال های کارآگاهی ادامه داد. وقتی ایو رنیه در 1989 دست به ‏بازسازی سریال کمیسر مولن زد، مارشال را به عنوان همکار فیلمنامه نویس و مشاور مجموعه برگزید. در سال 2000 ‏مارشال نقش رئیس پلیس پی یر ریویه را در سریال خود به نام حوزه پلیس بر اساس نوشته هیوز پاگان-افسر پلیس ‏سابق- بازی کرد. مارشال در 1999 با ساختن یک پلیس خوب شروع به کارگردانی کرد و با دومین فیلمش گنگسترها ‏توانست اعتباری قابل توجه در این زمینه نیز کسب کند. اما شهرت جهانی با سومین فیلم- شماره 36 خیابان که دز ‏اُرفوره- به سراغش آمد. موفقیت تجاری فیلم سبب شد تا کمپانی پارامونت حقوق پخش و بازسازی آن را خریداری کند.‏

و حالا شش سال بعد گنگسترها و چهار سال بعد از شماره 36… الیویه مارشال با فیلم پلیسی دیگری بازگشته است. ‏فیلمی که قرار است چیزی بیش از اندازه های قسمتی از سریال کمیسر ناوارو باشد. ‏

تماشاگر ایرانی که این سریال را دنبال کرده، از پیچیدگی های فیلمنامه هر قسمت این سریال آگاه بوده و می داند که نقش ‏اساسی در موفقیت آن به عهده شخصیت پردازی کم نظیر آن است. مارشال به خوبی از عهده این کار برمی آید. شروع ‏درخشان فیلم و سپس کار روی جزئیات رابطه او با همکاران و اطرافیانش نوید بخش یک فیلم پلیسی بالغ را به ببینده ‏می دهد، اما باید گفت در قیاس با شماره 37 نباید انتظار زیادی داشته باشید. در خوش بینانه ترین حالت مارشال پس ‏نرفته و درجا زده است. ‏

فیلم که مانند پیشینیان برجسته ای چون پلیس پیتون 357 نام خود را از یک اسلحه کمری گرفته، فیلمی به غایت مردانه ‏و در ستایش دوستی های مردانه است. اما عشق اشنایدر به همسر علیل خود را از چشم دور نگاه نمی دارد. اشنایدر ‏قهرمانی قابل قبول از نوع سامورایی است. او آخرین ماموریت را که حکم خودکشی نیز دارد، برای دادن معنایی به ‏زندگی و حتی مرگش انجام می دهد و با وجود غیر عقلانی بودن رفتارش همذات پنداری بیننده را می خرد. بازی دانیل ‏اوتوی در نقش اشنایدر یکی از عوامل موفقیت فیلم است، اما نباید کارگردانی و فیلمبرداری-به خصوص در صحنه حمله ‏برای دستگیری قاتل که زیر باران انجام می شود- آن را فراموش کرد. اگر مدت هاست فیلم پلیسی بالغی ندیده اید، ‏مارشال این فرصت را برای شما فراهم کرده است!‏

ژانر: جنایی. ‏

boy1.jpg

پسر الف‎‎‏ ‏Boy A

کارگردان: جان کراولی. فیلمنامه: جاناتان تریگل بر اساس رمانی از مارک اوروو. موسیقی: پدی کیونین. مدیر ‏فیلمبرداری: راب هاردی. تدوین: لوسیا زوچتی. طراح صحنه: جان هنسون. بازیگران: اندرو گارفیلد[جک بوریج]، ‏الفی اوئن[اریک ویلسون]، کیتی لیونز[میشل]، پیتر مولان[تری]، تیلور دوهرتی[فیلیپ کریگ]، شاون اوانز[کریس]، ‏آنتونی لویس[استیو]، سیوبان فینران[کلی]، جیمز یانگ[زب]. 100 دقیقه. محصول 2007 انگلستان. برنده جایزه ‏بهترین بازیگر/اندرو گارفیلد-بهترین کارگردان-بهترین تدوین-بهترین فیلمبرداری و نامزد 3 جایزه دیگر از مراسم بافتا، ‏برنده جایزه کلیسای جهانی از جشنواره برلین، نامزد جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه از مراسم فیلم های ‏سینمایی و تلویزیونی ایرلندی، نامزد جایزه بهترین بازیگر و بهترین درام از انجمن سلطنتی تلویزیون انگلستان. ‏

جک که مدتی طولانی را در زندان گذرانده، در سن 24 سالگی به صورت مشروط آزاد می شود. او و دوستش فیلیپ ‏در کودکی مرتکب قتل دخترکی شده و زندانی گشته اند. فیلیپ در زندان خودکشی کرده، اما جک اعتقاد دارد که توسط ‏دیگر زندانی ها کشته شده است. سرنوشتی که می تواند در صورت افشای هویت واقعی اش در انتظار وی نیز باشد. ‏جک تحت راهنمایی تری با هویتی تازه خانه ای اجاره کرده و شغلی نیز برای خود دست و پا می کند. در محل کار نیز ‏با دختری به نام میشل دوست و عاشق وی می شود. در حالی که روزنامه ها از آزادی وی خبر می دهند و فضای ‏عمومی جامعه را علیه او تحریک می کنند. جک بعد از واقعه نجات دخترکی در یک سانحه اتومبیل تبدیل به قهرمان ‏محلی شده و در میان همکاران نیز چهره ای محبوب می شود. اما حسادت پسر تری و در نتیجه افشای هویت واقعی ‏جک سبب می شود تا میشل بی خبر او را ترک کند. ناپدیدشدن میشل نیز بر حجم شایعات مبنی بر بروز قتلی تازه توسط ‏وی می افزاید و در حالی که جک زندگی تازه ای را بنیان نهاده بود، چاره ای جز خودکشی برایش باقی نمی ماند…‏

چرا باید دید؟

جو کراولی را با فیلم وقفه/‏Intermission‏ شناختیم. یک کمدی جنایی به شدت تکان دهنده که شروعی درخشان برای ‏یک کارگردان محسوب می شد. اما چهار سال فاصله میان آن فیلم و پسر الف برای وی با ساخت یک فیلم تلویزیونی ‏گذشت که شاید نشان از وسواس او داشته باشد. چیزی که از هر نمای فیلم فعلی پیداست، در حالی که کراولی از سال ‏‏2000 با کار در تلویزیون وارد عرصه فیلمسازی شده و پیش از آن سابقه ای مثبت و طولانی در تئاتر داشته است. ‏

پسر الف که بر اساس کتابی از جاناتان تریگل ساخته شده، نام خود را از اصلاحی حقوقی گرفته و به متهم خردسالی ‏اطلاق می شود که قرار است هویتش مخفی نگاه داشته شود. کتاب در سال 2004 منتشر شد و به سرعت به زبان های ‏فرانسه، هلندی، روسی و اسپانیولی ترجمه شد. جوایزی هم دریافت کرد که بر شهرت آن افزود و قرائن و شواهدی در ‏دست است که بر اساس ماجرای واقعی پرونده ساکاکیبارا سیتو در ژاپن و پرونده مری بل ساخته شده است.‏

فیلم یک درام اجتماعی/جنایی درخشان است و هدف آن زیر سوال بردن طرفداران سر سخت نظم و قانون که نسبیت را ‏فراموش می کنند. و از سوی دیگر متهم کردن مردم به اسارت در چنگ پیشداروی های مهلکی که به مرگ شخصیت ‏اول منتهی می شود. کسی که به استناد تصاویر فیلم شاید نقش اساسی در جنایت محوری قصه هم نداشته است. اما بهتر ‏است فیلم را تحقیقی همه جانبه و گسترده درباره وابستگی ها انسانی بدانیم. کسانی که چیزی را تا حد شیفتگی تبدیل به ‏کار و مشغله اصلی خود می کنند. مانند تری که جک را بزرگ ترین دستاورد زندگی خود می داند و همین امر خشم ‏پسرش را برمی انگیزد، چون خود را برخوردار از محبت وی در اندازه ای یکسان نمی بیند. کراولی رسانه های را نیز ‏سوال می برد چون زندگی انسان ها را به سادگی ملعبه دست خود قرار می دهند و با هدایت افکار عمومی به پیشداوری ‏شان دامن می زنند. پیشداوری هایی که گاه سرانجامی خونین می یابد.‏

کراولی با پسر الف نشان می دهد که درام را بسیار خوب می شناسد و قادر است از حوادثی ریز و کوچک، قصه ای ‏تاثیرگذار و تکان دهنده خلق کند. قصه ای که می تواند حکم پادزهری کارا در برابر قانون گرایان متعصب داشته باشد و ‏آینه ای در برابر همه ما بگذارد تا مسمومیت های عاطفی مان را نیز کشف کرده و بزداییم. پسر الف یکی از بهترین فیلم ‏های فصل و آثار قابل ستایش سینمای انگلستان است. از دست ندهید!‏

ژانر: جنایی، درام، عاشقانه. ‏

chrysalis.jpg

کرایسالیس‎‎‏ ‏Chrysalis

کارگردان: ژولین لکلرک. فیلمنامه: ژولین لکلرک، نیکلا پیوفیلی، فرانک فیلیپون، اوده پای. موسیقی: آنتونن دووراک، ‏ژان ژاک هرتز، فرانسواز روی. مدیر فیلمبرداری: توماس هاردمیه یر. تدوین: تیه ری هاس. طراح صحنه: ژآن فیلیپ ‏مورو. بازیگران: آلبر دوپونتل[داوید هافمن]، ماری گیلار[ماری بکر]، مارت کلر[پروفسور بروگن]، کلود ‏پرون[میلر]، ملانی تیه ری[مانون بروگن]، آلن فیگلارز[دیمیتری نیکولوف/دنی نیکولوف]، سمدی ولفمن[سارا]، ‏پاتریک بوشو[شارل بکر]. 94 و 91 دقیقه. محصول 2007 فرانسه. نام دیگر: ‏Avatar‏. ‏

پاریس، سال 2020. پروفسور بروگن، جراجی برجسته و دخترش مانون دچار سانحه وحشتناک اتومبیل می شوند. ‏پروفسور سالم می ماند، اما دخترش به کما فرو می رود و تصمیم می گیرد تا حافظه مانون را به کالبد دختری دیگر ‏منتقل کند. همزمان پلیسی کهنه کار به نام داوید هافمن در تعقیب جنایتکاری به نام نیکولوف همسر و همکار خود را از ‏دست می دهد. بعد از این واقعه افسری مونث به نام ماری برای همکاری وی برگزیده می شود. آن دو ماموریت دارند تا ‏پرونده قتل چند دختر را که اجساد آنها به تازگی یافته شده، حل کنند. به زودی سرنخ های یافته شده توسط هافمن آن دو ‏را به موسسه پروفسور بروگن می رساند، ولی تحقیقات آنها با به دام افتادن هافمن توسط نیکولوف دچار وقفه می شود. ‏وقتی هافمن یافته می شود، حافظه اش پاک شده و هیچ چیز را به یاد نمی آورد. اما ماری قصد ندارد تسلیم شود، چون ‏ردپای عموی متنفذ خود-وابسته به سازمان اطلاعات- را نیز به وضوح در این ماجرا می بیند…‏

چرا باید دید؟

کرایسالیس که نام خود از دستگاهی به همین نام در فیلم گرفته، اول کار بلند ژولین لکلرک محسوب می شود. اینکه او ‏چگنه توانسته فقط با ساختن یک فیلم کوتاه به نام ترانزیت در سال 2004 نظر مساعد تهیه کننده ها را برا ی دریافت 12 ‏میلیون دلار بودجه جلب کند، قصه دیگری است. اما خود فیلم که در ادامه موج رو به گسترش قصه های سایبرپانک در ‏سینمای فرانسه مانند فناناپذیر [انکی بیلال] یا رنسانس[کریستین ولکمن] ساخته شده، مانند آنها حال و هوایی نوآرگونه ‏دارد و به ادعای سازندگانش در ستایش از فیلم چشمان بدون چهره ژرژ فرانژو ساخته شده است. ‏

اما آنچه کرایسالیس را از چشمان بدون چهره متمایز می کند تاکید او روی عواملی مانند هویت و خاطره است که می ‏توان آن را به نوعی گرتنه برداری از موج چنین فیلم هایی در سینمای مستقل آمریکا دانست. البته نمونه هایی در قصه ‏هایی پلیسی امروز فرانسه نیز وجود دارد- در اکثریت کارهای گرانژه مانند امپراطوری گرگ ها که به فیلم نیز تبدیل ‏شده-، اما ممکن است خیلی ها کرایسالیس را بسیته بندی تازه و پر رنگ و لعاب تری از همان مضمون آمریکایی بدانند. ‏

باید بگویم که هر چند با این نظر موافقم، اما فیلم را به دور از ویژگی های نوع اروپایی آن نمی دانم. طراحی صحنه، ‏شخصیت پردازی و حتی چیدمان حوادث با نمونه های الگویی این نوع تفاوت دارد و کرایسالیس را به یک محصول ‏فرانسوی نزدیک می کند. حال و هوایی که لکلرک برای ترسیم پاریس برگزیده چیزی میان متروپلیس، بلید رانر، پرتقال ‏کوکی و حتی گزارش اقلیت است. سرد و خاکستری و به دور از هر گونه جذابیت که جلوه ای آخر زمانی دارد. اما این ‏امر مانع از آن نیست که لکلرک از پرداخت خوب صحنه های اکشن غافل شود. مخصوصاً صحنه های درگیری ‏خشونت بار سکانس حمام که از طراحی حرکات فوق العادی هم بهره مند است. کرایسالیس برای لکلرک یک شروع ‏خوب است. او توانایی اش در خلق اتمسفر و آشنایی اش به ژانر را به نمایش می گذارد و با کمک بازی یکی از بهترین ‏بازیگران امروز فرانسه در نقش اصلی موفق می شود شما را تا پایان فیلم با خود همراه کند. شکی نیست که این فیلم و ‏همتایان اروپایی آن می توانند اعتبار کم قدر شده ژانر علمی تخیلی در این منطقه را به آن بازگردانند. تماشای فیلم ‏توصیه می شود!‏

ژانر: جنایی، علمی تخیلی، مهیج. ‏

‏ ‏

120.jpg

120‏‎‎

کارگردان: ئوزهان ارن، مورات ساراچ اوغلو. فیلمنامه: ئوزهان ارن. موسیقی: ئوزهان ارن. مدیر فیلمبرداری: مصطفا ‏کوشچو. تدوین: علی ئوستونداغ. بازیگران: ئوزگه ئوزبرک[منیره]، جانسلالچین[ستوان سلیمان]، بوراک سرگن[سرمت ‏بی]، امین اولجای[جمال]، اویتون ئوزتامور[محمت]، یاشار آبراوایا[سعید]، ملیح آتالای[دکتره، کمال اوزان ‏چلیک[آگوپ]، ئوزجان جم دور[مصطفا]، دنیز گونگورن[فریت]، ملزا بورجو اینجه[ریحان]، دمیر کاراهان[کامیل ‏پاشا]، مصطفا کاراکویون[عبدالله]، حالیل کومووا[درو]، ایبراهیم اونر[علی رضا]. 114 دقیقه. محصول 2007 ترکیه. ‏

وان، ژانویه 1915. اولین ماه های جنگ جهانی اول است. قوای عثمانی در آستانه ورود به جنگ با روسیه است و این ‏امر باعث طغیان داشناک های ارمنی ساکن وان و دیگر شهرهای نزدیک به مرز روسیه شده است. بعضی از ارامنه که ‏با رفتار خشونت آمیز داشناک ها احساس قرابت نمی کنند، تصمیم به مهاجرت می گیرند. اما داشناک ها تصمیم به ماندن ‏و ضربه ضردن به نیروهای عثمانی در برابر ارتش روسیه دارند. بعد از آغاز جنگ میان روسیه و عثمانی کلیه ‏نیروهای نظامی مستقر در وان به سوی سرحدات اعزام می شوند. مدتی کوتاه بعد، خبر می رسد نظامیان مستقر در ‏سرحدات به باقیمانده مهمات خود در وان نیاز دارند، اما دیگر کسی برای رساندن این مهمات نمانده است. پس ناچار ‏والی شهر از نوجوانان 12 تا 17 ساله پسر شهر می خواهد تا با حمایت چند سرباز باقیمانده، داوطلبانه مهمات را بر ‏پشت خود به سرحدات حمل کنند. 120 نوجوان برگزیده و راهی ماموریت می شوند. اما داشناک ها نیز سر راه شان ‏کمین کرده و قصد جلوگیری از آنها را دارند. حمله داشناک ها با از راه رسیدن سربازها ناموفق می ماند. اما 120 ‏نوجوان بعد از انجام ماموریت خویش در راه بازگشت گرفتار طوفان برف می شوند و بسیاری از آنها جان می بازند… ‏

چرا باید دید؟

اگر مانند نویسنده این نوشتار در ترکیه زندگی کرده و مخصوصاً سرمای وان را چشیده باشید، می توانید به وسعت و ‏عمق کاری که این 120 کودک و نوجوان در آن تاریخ به آن دست زده اند، وقوف پیدا کنید. سرمای استخوان سوزی که ‏در این منطقه کوهستانی سخت جان ترین حیوان منطقه یعنی گرگ ها را نیز گاه متوقف و از پای می اندازد. نمونه ‏بزرگ تر چنین واقعه ای مرگ هزاران سرباز بر اثر سرما در فاصله ای بسیار کوتاه از این واقعه تاریخی در همین ‏جغرافیاست که از مصیبت های تاریخ معاصر جمهوری ترکیه نیز محسوب می شود. ‏

با چنین پیشینه ای شاید تصور کنید که فیلم تنها به قصد قهرمان پردازی و تصویر کردن بخشی از تاریخ جمهوری نوپای ‏ترکیه ساخته شده باشد که این هفته هشتاد و پنجمین سال تولد خود را جشن گرفت. اما هدف اصلی سازندگان 120 در ‏کنار نشان دادن سرنوشت این قهرمان کوچک و بی نام که در تاریخ این سرزمین کم نیستند، پاسخی به موج روزافزون ‏حملات داخلی و خارجی به رفتار دولت عثمانی و حتی ترک های جوان در کشتار ارامنه است. ‏

فیلم که مقدمات تهیه آن سه سال به طول انجامیده و 3 میلیون دلار هزینه ساخت آن شده، هدف ثانویه دیگری را نیز ‏دنبال می کند و آن احیای حس میهن پرستی نزد جوانان امروز ترکیه است که گاه میراث جمهوریت و آتاتورک را نیز ‏تحت تاثیر آموزه های غربی زیر سوال می برند. ماجرای فیلم در سال 1914 رخ می دهد، مقطع زمانی سرنوشت ‏سازی که با فروپاشی امپراطوری عثمانی و ماجرای کشتار ارامنه برای بسیاری آشناست(سال گذشته فیلم آخرین ‏عثمانی: یاندیم علی نیز با هدف پرداختن به همین مقطع ساخته شده بود، گیرم با کمی فانتزی بیشتر). موضوعی که در ‏سال های اخیر با مطرح شدن عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا به بحث روز مبدل شده و افرادی مانند اورهان پاموک ‏نیز به آن دامن می زنند. البته فراموش می کنند که همین ارامنه در تاریخ بسیار نزدیک-بعد از فروپاشی شوروی سابق- ‏چه جنایت وحشتناکی در حق اهالی خوجالی مرتکب شده اند. ‏

خوشبختانه کارگردان ها و فیلمنامه نویس 120 کوشیده اند تصویری بی طرفانه از اهالی ترک و ارمنی وان به نمایش ‏بگذارند. چیزی که می تواند سرآغاز بر درک متقابل و رسیدن به صلح و تفاهمی پایدار باشد. فیلم توسط دو نفر ‏کارگردانی شده؛ مورات ساراج اوغلو کارگردان سریال های تلویزیونی مشهوری مانند سرمای شوبات[مترادف با ماه ‏فوریه]، پیله سوخته، زمین های آتشین و مادر عزیز که 120 اولین فیلم بلند وی در مقام کارگردانی محسوب می شود. ‏وی بعد از این فیلم به تنهایی آن…بچه ها را جلوی دوربین برد که با فاصله اندک از 120 به نمایش در آمد. اما بیهوده ‏نیست اگر ئوزهان ارن را مولف اصلی 120 بدانیم. کسی که در مقام تهیه کننده، کارگردان و آهنگساز فیلم نقشی ‏مضاعف بر عهده دارد. ارن که از 1992 با ساختن موسیقی فیلم باز کردن درها وارد سینما شده، شهرت خود را مدیون ‏موسیقی دومین فیلم خود خواجه عاطیف اهل ایسکیلیپ(1993) است که به زندگی متفکر، عالم دینی و استاد قرن ‏نوزدهم-بیستم می پرداخت. 120 سومین فیلم بلند او در مقام آهنگساز و برجسته ترین کار اوست که برای اولین بار ‏نویسندگی و کارگردانی آن را نیز بر عهده دارد. ‏

اگر به دنیای مجازی اینترنت علاقه دارید سری به سایت اختصاصی فیلم-‏www.120filmi.com‏- نیز بزنید. طراحی ‏زیبا و موسیقی آن یقیناً شما را به تماشای فیلم بیشتر ترغیب خواهد کرد. ‏

ژانر: جنگی، درام، تاریخی. ‏

gomora.jpg

گومورا‎‎‏ ‏Gomorra

کارگردان: ماتئو گارونه. فیلمنامه: مائوریزیو برائوچی، اوگو چیتی، جیانی دی گرگوریو، ماتئو گارونه، ماسیمو ‏گائودیوسو، رویرتو ساویانو بر اساس داستانی از روبرتو ساویانو. مدیر فیلمبرداری: مارکو اونوراتو. تدوین: مارکو ‏اسپولتینی. طراح صحنه: پائولو بونفینی. بازیگران: سالواتوره آبروتزس[توتو]، سیمونه ساچتینو[سیمونه]، سالواتوره ‏روکو[باکسر]، وینچنزو فابریسیانو[پیتبال]، وینچنزو آلتامورا[گیتانو]، ایتالو رندا[ایتالو]، جیانفلیسیو ایمپارتو[دون ‏چیرو]، ماریا نازیوناله[ماریا]، کارلو دل سوربو]دون کارلو]، تونی سرویلو[فرانکو]، کارمینه پاترونوستر[روبرتو]. ‏‏137 دقیقه. محصول 2008 ایتالیا. نام دیگر: ‏Gomorrah‏. برنده جایزه بزرگ و نامزد جایزه نخل طلای جشنواره کن، ‏برنده جایزه آری-زایس از جشنواره مونیخ. ‏

فیلم 5 داستان را به موازات هم تعریف می کند. در داستان اول دن چیرو واسطه پرداخت پول به خانواده زندانی ها ‏تصویر می شود که وفاداری اش مورد آزمایش قرار می گیرد. در داستان دوم پسری 13 ساله به نام توتو که شیفته ‏رفتار تبه کاران شده، بعد از یافتن اسلحه یکی از آنها و پس دادنش وارد یکی از دسته ها می شود. قصه سوم به روبرتو ‏اختصاص دارد که تازه فارغ التحصیل شده و شیفته رئیس اش فرانکو می شود. مردی که در کار زباله های سمی است. ‏داستان چهارم به پاسکواله خیاط تعلق دارد که با قبول شغل آموزش گروهی خیاط چینی جانش را به خطر می اندازد و ‏قصه پنجم به دو نوجوان و تبهکار خرده پا به نام های مارکو و چیرو اختصاص دارد که با دست زدن به کارهای پر ‏مخاطره قصد دارند به شهرت برسند….‏

چرا باید دید؟

گومورا-نامی که مافیای ناپل داده شده- بر اساس کتابی به همین نام نوشته روبرتو ساویانو ساخته شده که کتابی غیر ‏داستانی است[به 33 زبان ترجمه شده] و انتشار آن سبب به خطر افتادن امنیت جانی نویسنده نیز شد. فیلم به جنایت ‏سازمان یافته و جذابیت آن میان جوان ها می پردازد. می توان فیلم را به نوعی قصه سه نوجوان -توتو، مارکو و چیرو- ‏دانست، اما در کنار این نوجوان ها افردا پا به سن گذاشته ای نز حضور دارند که یا تهدید می کنند یا تهدید می شوند. ‏گومورا که قریب به 40 سال است نامی وحشت آفرین در ایتالیا محسوب می شود بهانه ای برای بررسی زندگی ایتالیایی ‏های امروز است. برش هایی از زندگی انسان های مختلف که به گونه ای مستند/گزارشی تصویر شده و سندیت همه ‏اینها به تحقیقات و کار مستمر شش فیلمنامه نویس آن نیز بستگی دارد. ‏

گومورا سبک تصویری همانند دوگما 95 یا فیلم های مینی مالیستی دارد، اما بیشتر وفادار به سنت فیلم های خیابانی ‏ایتالیایی است که نمونه های درخشانی در نهضت نئورئالیسم و همین اواخر فیلم هایی چون بچه های خیابان را به خود ‏دیده است. فیلم که نماینده سینمای ایتالیا در مراسم اسکار سال آینده است، هشتیمین فیلم ماتئو گارونه فیلمساز رمی ‏محسوب می شود. ‏

ماتئو گارونه متولد 1968 فرزند منتقد تئاتر و عکاسی مشهور است که با فیلم سرزمین خشن در 1996 شروع به ‏فیلمسازی کرد. وی با دومین فیلمش ضد نور به شهرت رسید و تاکنون جوایزی معتبر از جشنواره های بین المللی برای ‏فیلم هایش-از جمله جایزه ویژه جشنواره ونیز برای فیلم میهمانان- به دست آورده است. او که در اغلب فیلم هایش از ‏دوربین روی دست و نابازیگران استفاده می کند، ترجیح می دهد درام های شخصی یا اجتماعی معاصر را به تصویر ‏بکشد. اگر مدتی است فیلم قابل توجهی از سینمای ایتالیا ندیده اید، حال فرصت مناسبی به دست آمده تا با یک فیلمساز ‏مستعد از این کشور نیز آشنا شوید، کسی که شانس زیادی نیز در به دست آوردن اسکار بهترین فیلم خارجی سال آینده ‏دارد!‏

ژانر: جنایی، درام. ‏