آن قارون دولت احمدی، آن رانت اللهی ابدی، آن صادق بی مصداق، آن ولایتی را باجناق، آن پیرو اوناسیس یونانیه و رومیه، آن محصولی از ارومیه، آن شمارنده انواع صندوق، آن در انتخابات برو جلو بزن بوق، آن یار سابق رئیس جمهور بعدی، آن نشمارنده رقبا به عددی، آن دست زننده به معامله عظیم، آن برنده مزایده بند جیم، آن مالک دینار و دلار، آن رفیق پیرار و پار، آن مشاور بی شروشور، آن میلیاردر کرورکرور، آن معاند افعال فوفولی و سوسولی، آن صاحب یک دستگاه ویلای گوگولی، شیخنا و مولانا شیخ صادق محصولی، محصول دولت نهم بود، و گوینده اهن اهن و اهم اهم بود و ختم شونده همه راهها به رم بود.
نقل است چون از مادر بزاد، هرکس در اطراف وی بود، از مادر و دایگان و ماما و خاله و عمه جیغ بزدند و فریاد همی کردند و آب از چشم بریختند، اما طفل ساکت همی مانده نگاه کرد، تا پیرزالی از دایگان طفل را با دست بزد تا گریه کند، اما طفل هیچ گریه نکرده در چشم دایگان نگریست و چیزی بگفت. دایگان گوش به دهان طفل چسبانده که چه گوید، پس شنیدند که گوید” اهحمم” و تا به ده روز جز همین کلام طفل هیچ نگفت و این از اسرار بود. تا طبیبی بیاوردند و قاروره بیاوردند و طفل بگفت “ اهحمم” و طبیب از هیبت گفت آن طفل در حیرت بشد و به ده روز نمازخوانده و اتراق کرد تا سر آن کلام داند. چون ده روز گذشت، طبیب بگفت: طفل را شیر دهید و نان و خورش بیاورید و هیچ هراس مدارید که این طفل از بزرگان شود و چون رانتی بدو رسد با صدراعظم جان در جان شود. پس پرسیدند این که طفل گفت “ اهحمم” چه باشد؟ طبیب بگفت، طفل همی گوید “ انرژی هسته ای حق مسلم ماست.” و آن چه این طفل گوید هر کس به پنجاه سال دیگر گوید هر چه خواهد یابد و این طفل از امروز آن داند که به پنجاه سال دیگر گوید.
سبب توبه او آن بود که او سخت با مال و منال بود و با روسای عساگر در یک جوال بود، تا شبی خواب بدید که پیری سبز پوش بروی ظاهر شده بگفت، باید 300 میلیارد از مال خود بدهی و از جیفه دنیا رها شوی و به دور از هوس و هوی شوی، پس شیخنا از هیبت آن خواب بیدار شده، هر چه در صندوق داشت شمرده دید 160 میلیارد بیشتر ندارد. پس دوباره خوابیده و دوباره پیر را بخواب دیده و پرسید: چون 300 میلیارد ندارم چه کنم؟ پیر بگفت 300 چوق یک ریال کمتر هم نمی شود، برو بینیم بابا، و غیب همی شد. و از همین بود که شیخ از خواب برخاسته و تا زنده بود پول جمع کرد تا تمام آن بدهد و از جیفه دنیا رها شود.
از شیخ صادق کرامات بسیار نقل است. شیخ شهرام جزایری از شیوخ عرب از کرامات او بگفت، “ از ما گرفتندی و او را دادندی، این کرامت آن که دارد، چه ندارد؟” و شیخ جان الدین راکفلر قارون اعظم در کرامت او بگفت: “ آن چه ما به شصت سال نمودیم او به ده سال نمود و استاذنا در نمودن نیک می نمود.” و شیخ ارسطو اوناسیس از شیوخ آتن در کرامت وی گفت: “ ما چون دریا بودیم و شیخ چون دریا، از ما می رفت و به او می آمد و این کرامت را جز در مملکت پارس به هیچ کجا نبود.” و شیخ احمد الدین توکلی از اوتاد عظیم در نعت وی بگفت: “ از کرامات شیخنا آن بود که رانت می خورد و مزایده می برد و در این فعل استاد بود.“
از شیخ محصولی جملات عالی نقل است. گفت: “ یخرجونی بالوزاره النفط فس و یدخلونی بالوزاره الداخلیه بالدخول”( ترجمه: نشد وزیر نفت بشویم، قرار شد وزیر آموزش و پرورش بشویم، بعد وزیر کشور شدیم، بعدا هم وزیر صنایع و راه و ترابری می شیم، از بس که تخصص داریم.) و گفت: “ فی 44 مزایده المشارکه و فی الثلاثه وینر، دت ایز ایت”( ترجمه: در 44 مزایده شرکت کردم و در سه تا برنده، آیا نمی بینند کوردلان که برما چنین گذشت؟) و بگفت: “ انا صادق والمحمود الصدیق و المکان العمهاتی”( ترجمه: همانا من راست گویم و همانا محمود جز راست نگوید، پس آنجای عمه آدم دروغگو شیئی باشد…) و از این جملات بسیار نقل همی شد.
نقل است چون خواست بمیرد مولانا محمود، بر عزرائیل نازل شده و دستور داد جانش را بگیرند و از آن روز عزرائیل روی پنهان کرده است فی یومنا هذا.