آن قارون دولت احمدی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

آن قارون دولت احمدی، آن رانت اللهی ابدی، آن صادق بی مصداق، آن ولایتی را باجناق، آن ‏پیرو اوناسیس یونانیه و رومیه، آن محصولی از ارومیه، آن شمارنده انواع صندوق، آن در ‏انتخابات برو جلو بزن بوق، آن یار سابق رئیس جمهور بعدی، آن نشمارنده رقبا به عددی، آن ‏دست زننده به معامله عظیم، آن برنده مزایده بند جیم، آن مالک دینار و دلار، آن رفیق پیرار و ‏پار، آن مشاور بی شروشور، آن میلیاردر کرورکرور، آن معاند افعال فوفولی و سوسولی، آن ‏صاحب یک دستگاه ویلای گوگولی، شیخنا و مولانا شیخ صادق محصولی، محصول دولت نهم ‏بود، و گوینده اهن اهن و اهم اهم بود و ختم شونده همه راهها به رم بود.‏

نقل است چون از مادر بزاد، هرکس در اطراف وی بود، از مادر و دایگان و ماما و خاله و ‏عمه جیغ بزدند و فریاد همی کردند و آب از چشم بریختند، اما طفل ساکت همی مانده نگاه ‏کرد، تا پیرزالی از دایگان طفل را با دست بزد تا گریه کند، اما طفل هیچ گریه نکرده در چشم ‏دایگان نگریست و چیزی بگفت. دایگان گوش به دهان طفل چسبانده که چه گوید، پس شنیدند ‏که گوید” اهحمم” و تا به ده روز جز همین کلام طفل هیچ نگفت و این از اسرار بود. تا طبیبی ‏بیاوردند و قاروره بیاوردند و طفل بگفت “ اهحمم” و طبیب از هیبت گفت آن طفل در حیرت ‏بشد و به ده روز نمازخوانده و اتراق کرد تا سر آن کلام داند. چون ده روز گذشت، طبیب ‏بگفت: طفل را شیر دهید و نان و خورش بیاورید و هیچ هراس مدارید که این طفل از بزرگان ‏شود و چون رانتی بدو رسد با صدراعظم جان در جان شود. پس پرسیدند این که طفل گفت “ ‏اهحمم” چه باشد؟ طبیب بگفت، طفل همی گوید “ انرژی هسته ای حق مسلم ماست.” و آن چه ‏این طفل گوید هر کس به پنجاه سال دیگر گوید هر چه خواهد یابد و این طفل از امروز آن داند ‏که به پنجاه سال دیگر گوید.‏

سبب توبه او آن بود که او سخت با مال و منال بود و با روسای عساگر در یک جوال بود، تا ‏شبی خواب بدید که پیری سبز پوش بروی ظاهر شده بگفت، باید 300 میلیارد از مال خود ‏بدهی و از جیفه دنیا رها شوی و به دور از هوس و هوی شوی، پس شیخنا از هیبت آن خواب ‏بیدار شده، هر چه در صندوق داشت شمرده دید 160 میلیارد بیشتر ندارد. پس دوباره خوابیده ‏و دوباره پیر را بخواب دیده و پرسید: چون 300 میلیارد ندارم چه کنم؟ پیر بگفت 300 چوق ‏یک ریال کمتر هم نمی شود، برو بینیم بابا، و غیب همی شد. و از همین بود که شیخ از خواب ‏برخاسته و تا زنده بود پول جمع کرد تا تمام آن بدهد و از جیفه دنیا رها شود.‏

از شیخ صادق کرامات بسیار نقل است. شیخ شهرام جزایری از شیوخ عرب از کرامات او ‏بگفت، “ از ما گرفتندی و او را دادندی، این کرامت آن که دارد، چه ندارد؟” و شیخ جان الدین ‏راکفلر قارون اعظم در کرامت او بگفت: “ آن چه ما به شصت سال نمودیم او به ده سال نمود ‏و استاذنا در نمودن نیک می نمود.” و شیخ ارسطو اوناسیس از شیوخ آتن در کرامت وی ‏گفت: “ ما چون دریا بودیم و شیخ چون دریا، از ما می رفت و به او می آمد و این کرامت را ‏جز در مملکت پارس به هیچ کجا نبود.” و شیخ احمد الدین توکلی از اوتاد عظیم در نعت وی ‏بگفت: “ از کرامات شیخنا آن بود که رانت می خورد و مزایده می برد و در این فعل استاد ‏بود.“‏

از شیخ محصولی جملات عالی نقل است. گفت: “ یخرجونی بالوزاره النفط فس و یدخلونی ‏بالوزاره الداخلیه بالدخول”( ترجمه: نشد وزیر نفت بشویم، قرار شد وزیر آموزش و پرورش ‏بشویم، بعد وزیر کشور شدیم، بعدا هم وزیر صنایع و راه و ترابری می شیم، از بس که ‏تخصص داریم.) و گفت: “ فی 44 مزایده المشارکه و فی الثلاثه وینر، دت ایز ایت”( ترجمه: ‏در 44 مزایده شرکت کردم و در سه تا برنده، آیا نمی بینند کوردلان که برما چنین گذشت؟) و ‏بگفت: “ انا صادق والمحمود الصدیق و المکان العمهاتی”( ترجمه: همانا من راست گویم و ‏همانا محمود جز راست نگوید، پس آنجای عمه آدم دروغگو شیئی باشد…) و از این جملات ‏بسیار نقل همی شد.‏

نقل است چون خواست بمیرد مولانا محمود، بر عزرائیل نازل شده و دستور داد جانش را ‏بگیرند و از آن روز عزرائیل روی پنهان کرده است فی یومنا هذا.‏