جبهه مشارکت و منفعت ملی

بهروز صمدبیگی
بهروز صمدبیگی

گذشته: سال ۸۴ است و محمود احمدی‌نژاد از شهرداری تهران به رییس‌جمهوری ایران رسیده است. جمهوری اسلامی در پی تغییر سیاست‌های هسته‌ای است و صدای اعتراض کشورهای غربی و شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بلند شده. در فرصت کوتاهی قبل از سخنرانی یکی از مقامات شناخته شده جبهه مشارکت، از او درخواست مصاحبه می‌کنم. قبول می‌کند. از نظرش راجع به اعتصاب غذای اکبر گنجی می‌پرسم، می‌گوید جواب نمی‌دهم. سئوال مربوط به فعالان دانشجویی را هم بی‌پاسخ می‌گذارد و می‌گوید اگر سئوال دیگری ندارید، من بروم. از سر استیصال می‌گویم پس من می‌نویسم که […] جبهه مشارکت از پاسخ دادن به این سئوالات خودداری کرد. مکث می‌کند؛ تهدیدم را جدی نگرفته اما با خونسردی می‌گوید بیا در راه و توی ماشین حرف می‌زنیم؛ گفت‌وگویی که همان اول قول دادم برای انتشار نباشد و چه زود هم پشیمان شدم. اما حالا که قرار شده بود مصاحبه نباشد، پس سعی کردم لااقل یک گفت‌وگوی دو نفره چالشی داشته باشیم. این اصلاح‌طلب شناخته شده بالاخره از کوره در رفت و گفت: “اصلا به من چه، مگر من به اکبر گنجی گفتم اعتصاب غذا کند؟ مگر بچه است؟ عقلش از من و شما بیشتر می‌رسد و می‌داند باید چیکار کند.” و کمی بعدتر اضافه کرد: “اصلا چطور است همه ما برویم اعتصاب غذا کنیم ببینیم کار مملکت درست می‌شود یا نه” در مورد جنبش دانشجویی هم اظهارنظر صریحی از او شنیدم: “یکی از عواملی که ما به اینجا رسیدیم(ریاست جمهوری احمدی‌نژاد) همین جنبش دانشجویی است. مگر فعالیت سیاسی‌شان را با ما هماهنگ می‌کنند که وقت زندان رفتن‌شان، شما یقه ما را می‌گیرید.” و بعد هم دو بار تاکید کرد: “هر که خربزه می‌خورد، باید پای لرزش هم بنشیند. سیاست که بچه‌بازی نیست.“   

فقط چند دقیقه آخر پیش از رسیدن به سالن سخنرانی بود که از در آشتی درآمد تا به قول خودش “این خبرنگار جوان احساساتی” را نصیحت کند. چکیده نصایحش این بود که یادت باشد، منفعت ملی بر همه چیز اولویت دارد و فعلا در شرایطی که پرونده هسته‌ای بحران‌ساز می‌شود، برای ما هم منفعت ملی و مصالح کشور مقدم بر همه چیز است. این منفعت ملی را داشته باشید تا به زمان حال برگردیم.

حال: “حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی” وارد شانزدهمین سال تاسیس خود شده است. آن هم از پی سال‌هایی سخت که فعالیتش ممنوع اعلام شد و تقریبا تمامی اعضای بلندپایه و بخش قابل توجهی از فعالان این حزب، احضار، بازجویی، بازداشت و یا شکنجه و زندانی شدند. تنها چند تن مثل محمدرضا خاتمی، دبیرکل سابق جبهه مشارکت، کم و بیش از این بلایا به دور مانده‌اند. اما خاتمی که به شغل اصلی‌اش طباطت مشغول است، از صراحت سخنانش کم نکرده و جزو معدود اصلاح‌طلبان حاضر است که بی‌واهمه از موسوی و کروبی سخن می‌گوید و تقاضای رفع حصر آنها را مطرح می‌کند.

او به تازگی در مصاحبه‌ای با روزنامه اعتماد از شرایط جدید این حزب پس از روی کار آمدن دولت جدید گفته است. خاتمی این روزها ترجیح می‌دهد که از میان گزینه‌های مطرح شده “دبیرکل مستعفی یک حزب منحل‌شده که اپوزیسیون داخل کشور به‌شمار می‌آید یا یک اصلاح‌طلب وفادار به چارچوب نظام” خود را یک عضو عادی جامعه تعریف کند. می‌گوید: “اصلاح‌طلبان در همان سال ۸۸ از طلب‌شان گذشتند. طلب ما این بود که زندان و حصر و اینها نباشد” و اینکه “اصلاح‌طلبان از هیچ کس طلب ندارند، هیچ ادعایی ندارند و حتی در شرایط کنونی که بخشی از حقوق اولیه آنها هم گرفته شده، باز راضی هستند و صبوری می‌دارند و پایداری می‌کنند و پیش می‌روند.”

اما چرا؟ با همان استدلال قدیمی: منفعت ملی. خاتمی در دو جای این مصاحبه توضیح می‌دهد: “احساس ما بر این است که باید خیلی از حقوق خود بگذریم چرا که منافع ملی ما در خطر است.” و اینکه “ما درک می‌کنیم که کشور در چه شرایطی است. امروز روز مطالبات حزبی، روز مطالبات فردی و جناحی نیست بلکه امروز روز مطالبات ملی است. امروز منافع ملی ما که به شکل جدی در خطر است، ما داریم بر این اساس از دولت پشتیبانی می‌کنیم.”

شاید بد نباشد محمدرضا خاتمی یک بار برای همیشه توضیح بدهد که معیار و مصداق این منفعت ملی چیست و چه کسی آن را تعیین می‌کند. بالاخره کی ایران از این شرایط حساس کنونی بیرون می‌آید؟ این چگونه منفعتی است که قرار است ملی باشد اما به سود نظام و راس نظام تعریف می‌شود؟ مگر می‌شود آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، حق انتقاد و مطالبه حقوق اساسی شهروندی را تعطیل کرد آن هم به بهانه منفعت ملی؟