سید حمید زیارتی معروف به روحانی در اظهاراتی خشونت طلبانه پیشنهاد کرد که کشتار گسترده معترضین مشابه سال 1367، راه حل موثر پایان دادن بحران است. ارائه چنین پیشنهاد شنیعی نشانگر عمق و شدت فساد سیاسی و تبهکاری ریشه دوانده در وی است که حاضر است برای جبران انزوا و نجات جریان سیاسی مورد حمایتش حتی دست به ارتکاب جنایت بر علیه بشریت بزند.
او همچنین ناخواسته از راز عمل جنایت آمیز کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی پرده برداشت که چگونه حاکمیت برای حفظ قدرت حاضر شد جان هزاران نفر را سلب کند.
وی که پس از لجن پراکنی بر علیه دکتر علی شریعتی و تحریف تاریخ انقلاب از طریق ترور شخصیت نیروهای اصیل انقلابی از سوی اکثر نیروهای سیاسی و حتی دوستان سابقش طرد شده بود و در محافل سیاسی محلی از اعراب نداشت، امروز می کوشد تا با خوش خدمتی برای اصحاب قدرت برای خود موقعیتی دست و پا کند. حال که افراطی گری، تعرض به حقوق مردم، زیر پا گذاشتن تمامی موازین اخلاقی و حقوق بشری، رواج بهتان و افترا و تزویر و عوامفریبی سکه رایج در اصحاب حکومتی شده است، وی نیز می کوشد تا از قافله عفب نماند و در قساوت در مجازات معترضین، کینه توزی بر علیه رهبران سمبلیک جنبش سبز و تملق از رهبری گوی سبقت را از دیگران برباید.
وی در پاسخ به سئوالی ، موسوی، خاتمی و رهنورد را از مصادیق کسانی دانست که به قول آقای خامنه ای برای انقلاب سیلی نخورده اند.
از دید وی نداشتن سابقه زندان در دوران شاه، معیار تشخیص سیلی نخورده ها و غیر انقلابیون است. نگاهی گذرا به تاریخ انقلاب در ایران و دنیا روشن می سازد که این معیار به تنهایی برای تمیز مدافعان انقلاب کفایت نمی کند و بوده اند کسانی که به هر دلیلی صابون زندان به تنشان نخورده است و فعالیت های انقلابی شان را در قالب آگاهی بخشی، فعالیت در اپوزیسیون خارج از کشور، مبارزه مخفی، انجام کار های تئوریک و قلمی و توزیع بیانیه ها و کتب انقلابی دنبال کرده اند. آنچه برای انقلابی بودن شرط لازم است اعتقاد به مشی انقلابی، تلاش و مبارزه خستگی ناپذیر، عدم همکاری با رژیم مورد مبارزه و آمادگی برای پرداخت هزینه است.
اما اگر همین ملاک زیارتی را در نظر بگیریم آنوقت استدلال وی نتایج خردکننده ای را برای جریان سیاسی همسویش در پی دارد که کثیری از آنان در صف غیر انقلابی ها و سیلی نخورده ها قرار می گیرند. البته شاید وی فکر می کند همانطور که در تحقیقات و نوشته هایش اصول تاریخ نگاری بی طرف و متعهد به حقیقت را زیر پا گذاشته و به تحریف و وارونه کردن حقایق دست زده است اینجا هم می تواند چنین مشی ای را به کار برد و با دروغ پردازی های ناشیانه اش چهره حقیقت را بپوشاند.
اما وی که حقیقتا کاتب های درباری را روسفید کرده است، غافل از این است که تاریخ را نمی توان در دراز مدت بر اساس خوش آمد صاحبان قدرت نوشت. پیشرفت فناوری های اطلاعاتی و شاهراه های ارتباطی در جهان کنونی دیگر اجازه نمی دهد تا در سایه تک صدایی، سانسور و جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات بتوان رویداد های تاریخی را به دلخواه حاکمان حتی در کوتاه مدت روایت کرد.
اگر تعریف زیارتی را بپذیریم آنگاه خود او در صدر کسانی قرار می گیرد که سیلی برای انقلاب نخورده است او عمدتا ایام به اصطلاح مبارزه اش را در نجف گذرانده است. اما افراد متعددی در کارگزاران جمهوری اسلامی وجود دارند که یا اصلا زندان نرفته اند و یا اینکه مدت بسیار کمی را گذرانده اند. حتی بسیاری از آنها اساسا گرایش انقلابی نداشتند و به اصطلاح جزء انقلابیون بعد از انقلاب هستند! بسیاری از همفکران آقای زیارتی زندان بوده اند اما برای رهائی در جشن های ساواک ساخته شرکت کرده و سپاس گفته اند و اسنادش هم هست. در طرف مقابل خیلی زود و در همان اوایل انقلاب بسیاری از مقاوم ترین زندانیان قبل از انقلاب اعدام شد و معلوم شد نسبت جمهوری اسلامی به گذشته افراد نیست در همان زمان بسیاری از وادادگان در سمت های رسمی قرار گرفتند.
اولین رییس شورای انقلاب مرحوم مطهری زندان نرفته بود. امثال سید محمود شاهرودی، غلامعلی حداد عادل، لاریجانی ها به همراه پدر شان شیخ هاشم آملی، بسیاری از مراجع فعلی و آخر سر همین محمود احمدی نژاد ممدوح آقای زیارتی مگر سابقه سیلی خوردن دارند. مصباح یزدی اصلا پایش به زندان نرسیده.
اما یکی دیگر از شاهکار های این تاریخ نویس پر مدعا نسبت دادن اتهاماتی به دیگران است که خود بیشتر سزاوار آنها است. وی در حالی هاشمی رفسنجانی را متهم می کند که سعی می کرده نظراتش را به آیت الله خمینی القا کند و یا وی را به دلیل جانبداری از سازمان مجاهدین خلق در پیش از سال 1354 سرزنش می کند که خود در نجف از رابطین بین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و آیت الله خمینی بود و پیام های صادر شده از سوی آیت الله خمینی به کنفدراسیون و دیدار نمایندگان این تشکل دانشجویی که در آن زمان گرایش کمونیستی داشت با رایزنی و اصرار وی صورت گرفت.
وی حتی وقتی آیت الله خمینی در مصاحبه با لوموند حملاتی به جریان چپ کرد و بر علیه آنها موضع گرفت، بلافاصله با رهبران کنفدراسیون تماس گرفت و آنها را تشویق کرد تا با آیت الله خمینی دیدار کنند و بکوشند نظر وی را نسبت به جریان کمونیسم تغییر دهند. و در زمانی که احساس می کرد برای ماندن در قدرت لازم است همه این ها را خود فاش کرد.
او خود در زمانی ادعا کرده که یکی از اعتراضات او به مثلث بنی صدر، قطب زاده و یزدی در نوفل لوشاتو این بوده که آنها نمی گذاشته اند که گروه ها و نشریات کمونستی با آیت الله خمینی مصاحبه کنند!
البته مراد نگارنده از طرح این مسئله خرده گیری از وی به دلیل حمایت از جریان چپ نیست، بلکه اشاره به معیار های دوگانه و منطق یک بام و دو هوای او است.
تندروی و قلم مسموم وی در توهین به بزرگان و شخصیت های سیاسی و مذهبی آنقدر شور شده بود که حتی آیت الله خمینی از وی به دلیل اغراق گویی در مورد فضائل مادرش انتقاد کرد و تلویحا تاریخ نگاری وی را آلوده به آفات گزافه گویی و جمله های اغراق آمیز دانست! البته میانه آیت الله خمینی با وی در نجف هم خوب نبود و حتی یک بار وی را به دلیل توهین و هتاکی به برخی از مراجع برجسته حوزه نجف و قم و متهم کردن آنها به وابستگی به اسرائیل سرزنش کرد که تا مدتی بر سر کلاس های درس وی حاضر نمی شد.
تاریخ نگاری معیوب وی آکنده از افراط و تفریط و پاشیدن بذر های تنفر، بدبینی و تنش است. در جای جای مطالب وی، بزرگان فقه شیعه، شخصیت های ملی، زجر کشیدگان انقلاب و روشنفکران مورد بد ترین اهانت ها و تحقیر ها قرار گرفته اند و به وی به شکل لجام گسیخته ای هر آنچه را می پسندیده است یا با مزاج تند و غیر عقلانی اش سازگار می دیده است و یا متناسب با حرکت در جهت تغییر باد قدرت ارزیابی می کرده است، در قالب اسناد تاریخی به رشته تحریر در آورده است.
وی که روزگاری به شاگردی مرحوم فقید آیت الله منتظری افتخار می کرد و در جلد های اولیه تاریخ نهضت روحانیت القاب و عناوین بزرگی را برای آن بزرگوار ذکر کرده بود، پس از برکناری ایشان نه تنها رعایت حق استادی را نکرد، بلکه انواع واقسام اهانت ها را در حق ایشان روا داشت تا جایی که آن فقیه برجسته و عارف وارسته را حتی به لحاظ معنوی فردی ضعیف دانست!
شهرت زیارتی تنها در تاریخ نگاری دروغ آمیز و فریبکارانه خلاصه نمی شود، بلکه چنان اسیر در تار و پود نارسیسیسم است که همه را غیر از خود آلت دست صحنه گردانان عروسک های خیمه شب بازی می داند و افراد خارج از مصلحت بینی های متغیر و چرخش های مکرر سیاسی اش، همه وابسته به بیگانه بوده و در خور بد ترین اهانت ها هستند.
اما سرقت آثار و تحقیقات دیگران و جا زدن به نام خود بخشی دیگر از صفات زشت وی است. دو جلد اول کتاب نهضت روحانیت ایران حاصل کار جمعی از طلبه ها در حوزه علمیه نجف بود که وی آن را به نام خود منتشر کرد.او همچنین پس از اینکه در دوران طولانی فعالیتش در مرکز اسناد انقلاب اسلامی علی رغم برخورداری از بودجه های هنگفت هیچ کار در خوری ارائه نداد و اموال عمومی را تلف کرد، از این مرکز اخراج شد. وی تا جایی دچار مشکل گشت که به دستور مقامات ارشد امنیتی، دستیابی وی به اسناد محرمانه و اطلاعاتی را ممنوع ساختند.
این نقاط ضعف باعث شده است تا وی برای به دست آوردن حاشیه امنیت و فرصت طلبی از دادن هر نوع کولی به اربابان قدرت ابایی نداشته باشد. بخصوص که در پرونده وی بکار بردن کلمات موهن به آیت الله خامنه ای در زمان رئیس جمهوری اش نیز وجود دارد.البته او هرگز در آن دوران فکر نمی کرد روزی ردای رهبری بر قامت آقای خامنه ای راست آید و گرنه بر اساس خصلت اپورتونیستی اش در بکار بردن آن الفاظ تند توهین آمیز، جانب اعتدال را نگاه می داشت.
در مجموع او در سلک تاریخ نویسانی است که مشکل کمبود شخصیت، عدم تعادل و منفعت طلبی، وی را به بیراهه جعل تاریخ و توهم خودشیفتگی کشانده است که صد البته چنین کاری هرگز در درازای تاریخ نمی تواند چشمه زلال حقایق را کدر کند بلکه حداکثر می تواند در کوتاه مدت گرد و غبار ایجاد کند تا برای مدتی رویت آفتاب حقیقت امکان پذیر نباشد. ولی سرانجام طوفان های ساختگی فرو می نشیند و روسیاهی بر چهره مشاطه گران تاریخ می ماند. کسی که بزرگان را خوار می کند تا به خیال باطل اسباب بزرگی خود را فراهم نماید، عاقبت در چاه ویلی می افتد که خلاصی از آن اگر ممکن نباشد، بسیار دشوار است.