برجام و ریل گذاری غلط در داخل

علی افشاری
علی افشاری

پس از موافقت مشروط خامنه ای با برجام  توافق هسته ای جامع ایران و 1+5 وارد فرایند اجرایی می شود. به نظر می رسد آژانس نیز  تا پایان ماه دسامبر گزارش مثبتی در خصوص ابعاد نظامی احتمالی پرونده هسته ای جمهوری اسلامی بدهد تا گام آخر نیز برای شروع فاز عملی برجام برداشته شود.

 اجرای برجام در مجموع اتفاق مثبتی است و جامعه ایران را با توقف روند تخریبی تقابل هسته ای وارد فصل جدیدی می کند. اما پیامد های برجام در سیاست داخلی و خارجی حالت سفید  وسیاه ندارد  وطیفی خاکستری را شامل می شود. به عبارت دیگر مجموعه ای از بیم ها و امید ها پیش روی جامعه  و جنبش دمکراسی خواهی  ایران قرار دارد.

یکی از مسائل مهم که می تواند تاثیرات مثبت برجام را ماندگار سازد  واز حالت میرا و مقطعی خارج سازد،  پیوند خوردن آن با به حاشیه راندن راهبرد سیاست خارجی دشمن محور و ستیزه جو است. خامنه ای و نیرو های افراطی حکومت با این تصور و اراده در نهایت برجام را پذیرفتند و زمینه شکل گیری آن را فراهم ساختند که یک استثنا  و اتفاق مقطعی در چارچوب مصلحت سنجی باشد و نقطه عطفی در تغییر مناسبات خارجی حکومت نشود. از این رو خامنه ای به صورت جدی تاکید می کند که توافق هسته ای به معنای  نادیده گرفتن دشمنی ذاتی نظام سیاسی آمریکا با جمهوری اسلامی نیست و کماکان آمریکا شیطان بزرگ است . او و نهاد های زیر مجموعه اش هم و غم شان را بر این قرار داده اند تا  مانع از  ترمیم روابط و  گسترش محدوده  کاهش تنش با آمریکا به  خارج از حوزه هسته ای گردند.

دولت روحانی تاکنون در مقابل این سیاست رویه منفعلی داشته است  و عملا برجام به معنای زیر سئوال رفتن پایه ای سیاست خارجی افراطی در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد  ودهه شصت نگشته است.  در واقع دولت روحانی می کوشد بدون چالش راهبردی با دیدگاه خامنه ای در سیاست خارحی با قرائتی پراگماتیستی رویکرد دفاعی در پارادایم سیاست خارجی دشمن محور را دنبال کند. البته ژرف کاوی مواضع روحانی و ظریف نشان می دهد آنها نیز غرب را دشمن می پندارند اما با ارزیابی واقع بینانه تری نسبت به جریان رقیب درگیری با دشمن قدرتمند را به صلاح ندانسته و مدیریت اختلافات  را تجویز می کنند تا به محدوده های پر ضرر نزدیک نشود.

به بیان صریح تر اعتدالی ها و در راس آنها روحانی اشتراک راهبردی با خامنه ای دارند  واختلافات شان در عرصه بین المللی در سطح تاکتیک  وروش ها است. بنابراین هر دو جریان صورتبنندی غلطی از چگونگی توافق هسته ای ارائه می دهند که گویی دولت آمریکا  قصد نابودی کشور و نظام سیاسی ایران را داشته  و بعد از ناامیدی از تاثیر تحریم ها و مقاومت مردم ایران ناچار تسلیم خواسته های جمهوری اسلامی و روش تعاملی روحانی و ظریف شده است! اندک آشنایی با سیر تحولات ماراتون دوازده ساله هسته ای  حکومت بطلان این تصویر پردازی های تبلیغاتی و کاذب را نشان می دهد.  بحران از سوی جمهوری اسلامی و برنامه هسته ای مخفیانه و حساسیت آفرین آن شروع شد. اما مشکل در نفس این ادعا نیست به هر حال قابل درک است که عقب نشینی ها  وشکست ها نیازمند بستر های آبرومندانه ای برای صورتبندی هستند. اما پیامد این رویکرد تبعات منفی سنگینی دارد  و  اجازه پایداری تاثیرات مثبت برجام را نمی دهد و آن را به وقفه ای مقطعی و یا ترمزی بر ماجراجویی در سیاست خارجی تنزل می دهد.

روحانی و ظریف نمایندگان اصلی رویکرد آشتی طلبی و  صلح با دنیا نیستند بلکه در بین بلوک قدرت و جناح هایی که امکان سیاست ورزی رسمی دارند معتدل محسوب می شوند. اگرچه این عامل به شکل ساختاری  مسیر  استفاده از برجام برای  گذار به سیاست خارجی متعهد به منافع ملی به جای رویکرد ایدئولوژیک  را با دشواری هایی مواجه کرده است، اما  حالت بازدارنده کامل ندارد و نیرو های جامعه مدنی و مدافعان صلح و مدارا با جامعه جهانی می توانند از فضا برای عقب راندن بیشتر سیاست خارجی دشمن محور و ضد آمریکایی استفاده کنند. اختلافات تاکتیکی و نه چندان پر دامنه بین روحانی و خامنه ای می تواند ناخواسته فضا هایی برای تضعیف دشمن محوری در سیاست خارجی ایجاد می کند.

اما چالش دیگر وجود بخشی از مدافعان سیاست تقابلی و ضد غرب در بین مخالفان و منتقدان حکومت است که در تعارض با مواضعی که در بحران هسته ای داشتند،  مشابه حکومت می کوشند برجام را مصادره به مطلوب کنند. در حالی که طبق توصیه های  آنها جمهوری اسلامی می  بایست برنامه هسته ای خود را بدون اعتنا به فشار های غرب جلو می برد و حداکثر شفاف سازی می کرد. این جریان  در تقابل با کسانی که بر روی بحران هسته ای برای تغییر نظام سیاسی ایران حساب باز کرده بودند، خود را در صف مدافعان برجام قرار داد. برخورد ابزاری و تاکتیکی این جریان نیز به نوبه خود امکان تعمیم برجام به دیگر حوزه های تنش در سیاست خارجی  و استمرار رویکرد تعاملی با غرب  وبویژه دولت آمریکا را دشوار می سازد.

در دوره پساتوافق هسته ای بایستگی دارد که ابعاد مختلف سیاست خارجی متعهد به منافع و امنیت ملی و پیراسته از انگاره های ایدئولوژیک تبیین شود. این جریان باید  حاملان واقعی خود را  سازمان داده و  حرکت منسجمی برای جلو بردن این رویکرد و تعمیق آن در عرصه سیاسی راه بیاندازد. روشن شدن تمایز بین کسانی که تاکتیکی و عمل گرایانه با این رهیافت در سیاست خارجی همراه شده اند با کسانی که به لحاظ راهبردی به آن باور دارند، نکته ای کلیدی است.

در غیر این صورت در فضای غبارآلود  وآشفته کنونی ممکن است تجربه  آزاد کردن گروگان های آمریکایی و پایان جنگ تکرار شود که نتوانستند تاثیر پایداری در زمینه پایان دادن به الگوی سیاست خارجی ستیزه جو داشته باشند و دوباره دیدگاه های تقابلی و مبتنی بر ماجراجویی در قالب های جدیدی بازسازی شدند.  مفاد  نامه خامنه ای به روحانی برای پذیرش برجام و هیاهویی که دلواپسان با طلبکار نشان دادن خودشان راه انداختند و  برجام را نوعی توافق بد و ترکمنچای گونه جلوه دادند، نطفه بازگشت دوباره غرب ستیزی تهاجمی بر ریل سیاست خارجی است. زمان اندک است و تداوم روند کنونی بدون هوشیاری و استفاده به موقع و هدفمند باعث می شود این فرصت نیز از دست برود.