بازگشت گزینه نظامی به روی میز

نویسنده

» مقاله تحلیلی فارین پالسی درباره احتمالات آینده

جو کلین هفته گذشته با انتشار مقاله مفصلی در نشریه تایم، به تجدیدنظر ایالات متحده در خصوص دست زدن به یک حمله نظامی علیه ایران اشاره کرد. نتایج یک نظرسنجی هم از وجود حمایت 56 درصدی آمریکایی ها از حمله نظامی اسرائیل به ایران حکایت دارد. البته با توجه به اشتیاق آمریکایی ها برای بمباران نقاط مختلف جهان، این رقم چندان بالا به نظر نمی رسد.

 در گزارش های اسرائیلی آمده است که این کشور توانسته ایالات متحده را نسبت به قابل انجام بودن حمله نظامی متقاعد کند. در بین این گزارش ها، می توان به مقاله روئل گرچت، یکی از بانیان قدیمی اقدام نظامی، در نشریه ویکلی استاندارد اشاره کرد. ضمناً در نشریه واشنگتن پست هم به طور خاص از لزوم انجام یک حمله نظامی صحبت شده است. این یک وضعیت غیرعادی است. سخن گفتن از حمله نظامی دیگر مانند گذشته یک بحث قوی نیست و به دلایل بسیاری یک مباحثه ضعیف محسوب می شود.

و اما چرا این یک بحث ضعیف است؟ مهمترین دلیل آن به ضعیف تر شدن ایران مربوط می شود. اگر احساسات را کنار بگذارید، کاملاً مشهود است که علیرغم تمامی نواقص رویکرد باراک اوباما، ایران نسبت به زمان روی کار آمدن اوباما بسیار ضعیف تر شده است. به ژوئیه 2005 و زمانی که دولت بوش قرار بود تهدید ایران را جدی بگیرد و یک دیپلماسی منطقه ای برای قرار دادن منطقه در یک قطب مخالف ایران را دنبال می کرد، فکر کنید. در آن برهه از زمان، “قدرت نرم” ایران در سراسر منطقه به سرعت در حال رشد بود و رهبری اردوگاه “مقاومت” علیه ایالات متحده بر عهده این کشور بود. حزب الله و حماس که حداقل در واشنگتن به آنها به چشم ایادی ایران نگاه می شد، در حال یکه تازی در منطقه  و در نگاه کلی تر در صحنه افکار عمومی اعراب بودند. متحدان ایران در عراق نیز ابتکار عمل را در دست داشتند. رهبران عرب به طور قطع از قدرت رو به رشد ایران خشمگین و متنفر بودند. آنها در خفا به مقامات دولت بوش گوشزد می کردند که خواهان رویارویی ایالات متحده با ایران هستند و رسانه های داخلی خود را مملو از تبلیغات ضد ایرانی کرده بودند. اما این رویکرد با مقبولیت چندانی همراه نشد و مانعی بر سر راه منافع استراتژیک ایران ایجاد نشد. رویکرد قطبی دولت بوش نیز تا حد زیادی به نفع دولت ایران تمام شد.

آن وضعیت را با اکنون، یعنی 18 ماه پس از روی کار آمدن دولت اوباما، مقایسه کنید. هرچند من نسبت به بخشی از رویکرد دولت در برابر ایران انتقاد دارم، اما تهران زیر نظارت دولت اوباما به مهره بسیار ضعیف تری در خاورمیانه تبدیل شده است. پس از آنکه سخنرانی اوباما در قاهره به طور موقت حال و هوای منطقه ای را تغییر داد و ضمناً با ظهور ترکیه به عنوان یک پیشروی جذاب تر در صحنه، ادعای ایران برای رهبری اردوگاه “مقاومت” بسیار کمرنگ تر شده است. در عین حال، انتخابات مفتضح ایران آسیب زیادی به وجهه تهران در نزد اعراب وارد کرد؛ اعرابی که به اصلاحات روی آورده اند. اینک  در رسانه های عربی حال و هوای بسیار انتقاد آمیزی نسبت به ایران به وجود آمده است. رهبران عرب به خصومت و نگاه تردید آمیز خود علیه ایران ادامه می دهند. حرکت آرام ایالات متحده به سوی کاهش نیروها در عراق نیز سبب کاهش التهاب این زخم کهنه شده است. حزب الله نیز در نتیجه اصطکاک فرسایشی احزاب سیاسی در لبنان زمینگیر شده است. این سازمان علیرغم آنکه هنوز قدرتمند است، اما بخشی از وجهه پیروزمندانه بدست آمده پس از جنگ 2006 را از دست داده است.

نظرسنجی ها و ابراز نظرها در نشریات عربی نشان می دهند در حال حاضر نسبت به گذشته، همبستگی کمتری با رژیم ایران وجود دارد. به نظر نمی رسد تحریم ها سبب تغییر رفتار ایران شوند اما در عین حال، ناتوانی ایران در بازی دادن سازمان ملل و یا جلب پشتیبانی بین المللی را آشکار کرده اند. ممکن است ایران به لجاجت برای ادامه برنامه هسته ای خود ادامه دهد، اما این به معنای افزایش محبوبیت آن کشور و یا تبدیل شدن به قدرت منطقه ای نیست. بلکه کاملاً عکس آن صحیح است.

بنابراین چرا اخیراً دور تازه ای از اظهارات در خصوص حمله نظامی علیه ایران به راه افتاده است؟ آیا به این دلیل نیست که باب مباحثات دیگری باز شده است؟ مقاله طولانی گرشت در ویکلی استاندارد نمونه معمول این دسته تحلیل هاست و ممکن است خیلی وقت پیش به نوشته تحریر درآمده باشد: اینکه ما باید ایران را بمباران کنیم زیرا هیچ راه حل دیگری که متضمن موفقیت باشد در اختیار نداریم، اینکه در مضرات حمله نظامی اغراق شده و منافع این اقدام خیلی زیاد است، اینکه ایرانی ها و اعراب در خفا از ما می خواهند دست به این کار بزنیم. استدلال ها علیه اقدام نظامی هم تغییر نکرده است: اینکه گزینه های سیاسی دیگری وجود دارند که حرکت ایران را به سوی کسب تسلیحات هسته ای  کند می کنند، حتی اگر آنها تضمین مورد نظر تندروهای آمریکایی را ارائه ندهند، اینکه خطرات حمله بسیار زیاد و واقعی است و اینکه جای شک وجود دارد ایرانی ها و اعراب از حمله اسرائیل یا آمریکا به ایران حمایت کنند. چنین بحث هایی از زمان مباحثات بر سر عراق از دهه 1990 تا 2003 و نیز مباحث سالیان دراز در خصوص ایران وجود داشته و اکنون کاملاً نخ نما شده اند. 

فکر می کنم دلیل اصلی به راه افتادن اظهارات جنگ طلبانه این باشد که تندروها از پیروزی بدست آمده پس از تلاش درازمدت خود برای اعمال تحریم علیه ایران سرمست شده اند و اکنون تلاش می کنند صحنه را برای عملی شدن مقابله نظامی آماده کنند؛ چیزی که از دیرباز در پی آن بوده اند. امیدوارم این فشار به نتیجه فوری دست پیدا نکند. کنگره می تواند با افتخار به تصویب تحریم ها ببالد  و جدول زمانی کاذبی که در واشنگتن مطرح می شود را مدتی به فراموشی بسپارد. پنتاگون اکنون در حال همکاری نزدیک با اسرائیل است تا ضمن آرام کردن آنها، مانع از وقوع حمله یکجانبه ای از سوی تل آویو شود. جای امیدواری است که این خود سبب متوقف شدن یک شمارش معکوس کاذب دیگر شود. به این ترتیب احتمالاً زمان لازم برای عملی شدن استراتژی دولت، اعم از آنکه به وضعیت بهتر یا بدتری ختم شود، فراهم می شود. حمله به ایران یک فاجعه، غیرلازم و زیانبار خواهد بود. کاخ سفید نیز از این امر مطلع است و احتمال وقوع این اقدام در آینده نزدیک بسیار غیرمحتمل است. اما خطر اصلی این است که بحث علنی در خصوص حمله نظامی به ایران، از آن تصویر یک گزینه معمولی را به نمایش می گذارد و آن را تبدیل به گزینه ای قابل انجام، اگر نگوئیم اجتناب ناپذیر، می کند.

 

منبع: فارین پالیسی- 19 ژوئیه