در پشت پخش اعترافاتهاله اسفندیاری، کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو در برنامه تلویزیونی “به اسم دموکراسی” کدام پیام سیاسی را میتوان باز خواند؟ علت توقیف روزنامه میهن، نسبت دادن اعتراضهای آرام و مسالمتآمیز زنان، فرهنگیان، دانشجویان، کارگران و حتی نوع پوشش جوانان و بانوان به “دستهای خارج” و بکار گیری گسترده مفهوم “براندازی نرم” و “انقلاب مخملین” از سوی دستگاههای امنیتی و اجرایی دولت شبه نظامی احمدینژاد، چیست؟ خط و نشان کشیدنهای زودرس مقام رهبری و سخنگوی شورای نگهبان در مورد دورهی هشتم انتخابات مجلس شورای اسلامی درباره “کسانی که اعتقاداتشان به بیگانگان بیشتر از اعتقادشان به مبانی نظام است، قطعا نمیتواند وارد گردونه انتخابات شوند”، به چه معناست؟ “تهدید بزرگی” که خواب از چشمان دولت احمدی نژاد و مقام رهبری ربوده از کدام سوست؟ اعتراض معنا دار سایتهای منتسب بههاشمی رفسنجانی، محسن رضایی و نیز اصلاحطلبان به بکار گیری “انقلاب نرم” در سرکوب دگراندیشان خواهان عادی سازی رابطه ایران و امریکا و موضع گیری آشکار آنها علیه سیاستهای دولت شبه نظامی احمدینژاد چگونه قابل تفسیر است؟ دعوا بر سر چیست و چه اهمیتی برای آینده ایران دارد؟
پاسخ به این پرسشها نیاز به توجه به سه عامل اساسی دارد:
کارنامه دو ساله دولت احمدی نژاد
روند پرشتاب تحولات جمعیتی- ذهنی بی سر و صدای کشور
صف آراییهای تازه در پشت صحنه سیاست ایران
دولت شبه نظامی احمدی نژاد با حمایت آشکار مقام رهبری، در دو سال گذشته در راه افزایش تب انقلابی در درون جامعه و سیاست خارجی تنش آمیز گام برداشته است. هدف این سیاست، تبدیل ایران به عنوان رهبر و پرچمدار جنبشهای تجزیه طلب جهانی و ضدغرب، به ویژه آمریکا، و جنبشهای رادیکال اسلامی در خاورمیانه، به ویژه جنبشهای شیعه است. اما این سیاست با وجود موفقیت در خارج از مرزهای کشور در بین تودههای مسلمان فقیر دچار بحران هویت، در داخل ایران به دلایل مختلف و از جمله ساختار کثرت گرای قدرت سیاسی و تجربه ناسازگاری بنیادگرایی دینی با نیازهای ذهنی و جمعیتی مردم، کشور را به سوی یک بحران همه جانبه درسیاست خارجی وسیاستهای داخلی در زمینههای اقتصادی واجتماعی سوق داده است. کارنامه این دولت به طور فشرده از این قرار است:
ژرفش شکاف میان منافع ملی ایران و سیاست خارجی تنش آفرین
بحران همه جانبه اقتصادی کشور
ژرفش شکاف میان بنیاد گرایی دینی و حقوق شهروندی
دولت احمدینژاد با وعدهی رسیدگی به زندگی مردم کم درآمد و آوردن پول نفت به سر سفرهی ایرانیان بر سر کار آمد. ولی نتیجه عملی سیاستهای آن وارونه بوده است. سیاست این دولت در اساس چیزی جز، خرید و فروش و دلالی و تقسیم غنائم و صدقه دهی نبوده است. نتیجه واقعی سیاستهای دولت احمدینژاد، رشد نقدینگی ۳۶ درصدی به تورم و گرانی بی سابقه، ورشکستگی یکی پس از دیگر کارخانهها و وابستگی بیشتر صنایع به خارج، استفاده ۴۰ میلیارد دلاری از درآمدهای نفتی و تکیه بر این درآمدها، کسری بودجه فزاینده دولت، کم توجهی بیش از اندازه به بخش خصوصی و یک بحران بزرگ اقتصادی بوده است. جهت گیری دولت احمدی نژاد، تعادل اجتماعی را ازبین برده ودرنهایت، تورم وبحران اقتصادی وشکاف ثروت وفقررا تشدید کرده است. اکثریت مردم به ویژه تودههای ملیونئ محروم درعمل، به سطحی ونمایشی بودن اقدامات حاکمان کنونی پی بردهاند. دولت احمدی نژاد با حمایت آشکار ولی فقیه با بستن روزنامهها، دستگیریهای گسترده دانشجویان، پاکسازی استادان، زیر کنترل آوردن نهادهای مدنی، تغییر مواد درسی، فشار بر نویسندگان و مترجمان، تیشه تاریک اندیشی را به ریشه سرمایه معنوی کشور میزند. هدف، تدارک ذهنی برای استقرار”حکومت اسلامی” با بی اعتبارساختن رای ملت وزدودن جمهوریت آن است.
شواهد بسیاری نشان میدهند که روند پرشتاب تحولات جمعیتی- ذهنی کشور ما به ویژه در آنچه که به موقعیت حقوق بگیران، اقشار متوسط، زنان و جوانان مربوط میشود با پروژه سیاسی گرایشی که احمدی نژاد نماینده آن است، سازگاری ندارد. دگرگونیهای عمیق اجتماعی و هویتی که جامعه ایران در جریان یک تحول ژرف ولی بیسر و صدا پشت سر گذاشته است، نشان میدهد که بخش اعظم ایرانیان، به ویژه طرفداران تغییر و تحولات گسترده در جامعه ایران که دو بار خاتمی را به ریاست جمهوری برگزیدند، همچنان در حالت ناخشنودی و انتظار بسر میبرند. اما کارنامه دولت احمدی نژاد همزمان زمینه ورود فعالتر بخش بزرگی از نیروهای سیاسی کشور را به دور تازهای از پیکار فراهم کرده است.
صف آراییهای تازه و شکل گیری یک گفتمان ملی
عوامل یاد شده، صف آراییهای تازه و گفتمان سیاسی دیگری را شکل داده است. بروزشکاف در بلوک محافظه کاران، فاصله گیری آشکار اصول گرایان طرفدار قالیباف از حامیان دولت و اعتراضات مکرر نمایندگان مجلس محافظه کار نسبت به سیاستهای اقتصادی دولت تا حد تصویب طرح کوتاه کردن دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، از نخستین نشانههای افول بخت دولت کنونی است.
موضوع مهم دیگر، نیرومند تر شدن موقعیت رفسنجانی در افکار عمومی و در جامعه سیاسی داخل کشور است. رفسنجانی با طرح مداوم برنامه سیاسی عادی سازی خود در افکار عمومی و اصرار بر اجرای سیاست “تحمل بیشتر” و “تعامل با جهان غرب” و بازتعریف مفهوم “پراگماتیسم” و “میانه روی”، با چهره و نیروی تازهای در برابر سیاستهای تخریبی احمدی نژاد و دوست پنجاه ساله اش سید علی خامنهای قد علم کرده است. او بطور مشخص، طرفدار عادی سازی و پایان بخشیدن به تب انقلابی در درون جامعه و شروع دوره تازهای است که در آن ایران به عنوان یک عضو پذیرفتنی در جامعه جهانی جایگاه شایسته خود را پیدا کند. او با کسب حمایت ضمنی بخش بزرگی از اصلاح طلبان، روحانیون، کارشناسان، تکنوکراتها، بخش خصوصی و افکار عمومی، اکنون عادی سازی سیاست داخلی و خارجی را هدف اول و اولویت کشور قرار داده است. آقای عطریانفر از هواداران برجسته رفسنجانی در مصاحبه اخیر با گاردین، در باره کارنامه دولت احمدینژاد میگوید:” در تمامی زمینهها - سیاسی، اقتصادی و سیاست خارجی - دستاوردهای گذشته کشور را بر باد داده و در داخل و خارج به ایران آسیب رسانده است. اکثر نمایندگان مجلس منتقد رییس جمهوری هستند و تنها به دلیل حمایت آیت الله خامنهای است که از استیضاح وی خودداری میورزند. احمدی نژاد خطرناک نیست. او تنها شخصی کوچک با ضریب هوشی صفر است.” آیت الله صانعی نیز اعلام کرده است که موضوع اصلی در ایران، دموکراسی و آزادی است و تعداد روز افزونی از روحانیون از این هدف و از به جریان افتادن تحولات سیاسی و اجتماعی حمایت میکنند.
سومین نشانه شکل گیری صف آراییهای تازه سیاسی، ائتلاف نانوشته ضد احمدی نژاد متشکل از سیاستمداران مخالف وی، فعالان طرفدار دموکراسی، روحانیون و گروههای حامی اصلاحات مانند کروبی، اصلاح طلبان آزادیخواه حامی محمد خاتمی و محافظه کاران عملگرا به رهبریهاشمی رفسنجانی است. هدف این ائتلاف بهره برداری از نارضایتی رو به افزایش مردم از دولت احمدی نژاد به خاطر نرخ بالای بیکاری، تورم رو به افزایش و بحران قیمت گذاری بنزین، و در نتیجه، کسب موفقیت در انتخابات مجلس است که چند ماه دیگر برگزار خواهد شد.هدف اصلی مخالفان محمود احمدی نژاد ساقط کردن دولت شبه نظامی با توسل به شیوههای دموکراتیک و تبدیل ایران به کشوری معتدل است که لزوم مداخله نظامی یا انواع دیگر مداخلات توسط ایالات متحده و غرب را از میان میبرد.
اما این صف آراییها در متن تازهای شکل میگیرد که ظهور گفتمان عادی سازی است. این گفتمان که میتواند به یک گفتمان ملی تبدیل شود، واکنشی در برابر تنش آفرینیهای دولت احمدی نژاد در سیاست داخلی و خارجی است. هدف این گفتمان آن است که در همه زمینههای ملی و بینالمللی عادی سازی کند و کشور را بسوی آشتی ملی و همزیستی بینالمللی سوق دهد. این درست همان “تهدید بزرگی” است که خواب از چشمان دولت شبه نظامی احمدی نژاد و مقام رهبری ربوده و در کد سازیهای آنان نام “براندازی نرم” و “انقلاب مخملین” را یافته است. همه بگیر و ببندهای دولت شبه نظامی نیز برای خفه کردن و تضعیف این حرکت صورت میگیرد.
ایران برای گذار از دوران اندوهبار حاکم به دوران تازه نیاز مبرم به یک گفتمان ملی و فراگیر دارد. مهمترین زمینههای گفتمان ملی عادی سازی عبارتند از روابط دولت و ملت منجمله دگر اندیشان و کارشناسان داخل و خارج از کشور، روابط ایران و امریکا، زن و مرد، نسل جوان و مسن، دولت و اقوام، سنت و مدرنیته، دولت و ایرانیان خارج از کشور است. بنظر میرسد که اکثریت ملت ایران به اهمیت و ضرورت این عادی سازی پی برده و خواهان اجرای سریع آن در جهت کسب اهداف آشتی ملی و همزیستی بین المللی هستند. این بخش بزرگ از جامعه امروز ایران باور دارد که تنها در یک وضعیت عادی است که کشور میتواند به آزادی، عدالت، رفاه، امنیت، صلح، و اقتدار ملی دست یابد. درست است که در دو دهه گذشته نیز، بحث تنش زدایی، ایرانگرایی و عقلانیت سیاسی به شکلها و درجات مختلف در بین نخبگان سیاسی اسلامی، ملی وجود داشته است، اما امروز این بحث به دلیل عوامل سه گانه فوق و بخصوص زوال قشری گرایی دینی، وارد یک مرحله کیفی جدید شده وبه یک گفتمان جدی سرنوشت ساز تبدیل شده است.
این، همان روندی است که از سوی اقتدارگرایان “براندازی نرم” و “انقلاب مخملین” نامیده میشود و از سوی نخبگان سیاسی کشور به درستی “باز گردان عقلانیت به عرصه سیاسی” نام گذاری شده است. پخش اعترافات تلویزیونی، زندانی کردن کسانی مانند علی شاکری، بستن مطبوعات و بگیر ببندهای گسترده اخیر، تنها بازتاب نبرد سنگین پشت صحنه قدرت و نیز تصادم دو رویکرد سیاسی سرنوشت ساز برای آینده کشور است.
بدون تردید ظهور و افول سریع احمدی نژاد در آسمان سیاست ایران را باید بعنوان آخرین آزمایش ولایت فقیه برای حفظ سیطره خود بر منابع سیاسی و اقتصادی ایران بر شمرد. دوران پر هزینه دولت شبه نظامی احمدی نژاد را باید چهره نمایی “دولت پنهان” و تجزیه و فروپاشی بقایای بنیاد گرایی اسلامی و انزوای کامل آن از تفکر محافظه کاری نیرومند و ریشه دار ایرانی ـ اسلامی دانست. اما رویکرد ولایت فقیه در دفاع کامل از ارتجاعی ترین عناصر نظامی و بنیادگرایی مذهبی به معنای پایان مشروعیت سیاسی وی حتی در میان بخش مهمی از بلوک اصولگرایان است. این واقعیت روند متعارف سازی را با زوال نقش ولایت فقیه و نوسازی قانون اساسی گره زده است. بنظر میرسد فصل تازهای در باز تعریف مفهوم “نظام” در جمهوری اسلامی ایران، در پیش است. “موش نقب زن تاریخ” راه خود را از لابلای موانع موجود برای رقم زدن افق تازهای در سیاست ایران باز میکند.
از سوی دیگر برخلاف پندار اپوزیسیون خارج از کشور رویکرد اصلاحطلبی در جامعه، افکار عمومی و ساختارهای موجود سیاسی ایران ریشه دوانده است و پایبندی به مشی سیاسی مسالمت آمیزو باورمند به تغییروتحول آرام، یک نیازحیاتی است. در ایران امروز هیچ یک از اقشار و طبقات اصلی جامعه و نیز نخبگان سیاسی و فکری جدی به دنبال طرح شعارهای خیال پردازانه نظیررفراندم قانون اساسی درتمامیت آن، نمیروند. زیرااین گونه خواستها ویا هرطرح مشابه دیگر، علیرغم تاکید آنها براجرای مسالمت آمیزطرح خود، درعمل ودرشرایط جمهوری اسلامی، به ویژه در کمبود آزادیها وفقدان موازین دموکراسی، معنائی جز طرح براندازی رژیم حاکم وبرسرقدرت ندارد. واین خواست جز ازراه اعمال زور که بی گمان درجمهوری اسلامی به قهروخشونت میانجامد، میسر نخواهد بود. این سناریوها نه ابزار واقعی دارند و نه نیرو یا محرکه عملی و قابل تحقق. بنابراین این طرحها همچون “طوفان در استکان” و حرفهای توخالی بنظر میرسند که با عالم زمینی سیاست، اصل تناسب قوا و ذهنیت عمومی مردم بیگانهاند. در بهترین حالت به موضوع تصمیم گیری نسلهای آینده کشور مربوط میشوند.
واقعیات بالا نشان میدهد که فرمول بندی کردن یک گفتمان ملی فراگروهی، فرا جناحی و فراایدیولوژیک و تدوین یک برنامه عملی سیاسی بر پایه استراتژی روشن عادی سازی سیاست داخلی و خارجی و دفاع از حقوق بگیران جامعه و به ویژه طبقات ضعیف و متوسط حقوق بگیر در ایران امروز دارای اهمیت مرکزی بسیجندهای در پیش راندن پیکار مسالمت آمیزدر راه تغییر و تحولات گسترده در جامعه ایران است.
مساله اصلی این است که مردم قانع شوند که دموکراسی وعدالت اجتماعی لازم وملزوم هماند نه نافی یکدیگر. اکثریت مردم باید به این نظربرسند وآگاهانه بپذیرند که آزادی و دموکراسی بسترلازم برای پیکارعلیه محرومیتها وشکاف طبقاتی و دستیابی به عدالت وزندگی بهتراست. آزادی خواهان ونیروهای سیاسی دموکرات اصلاح طلب، باید مردم را قانع کنند که مبارزه برای تامین این ارزشهاهم چنان دراولویت قراردارند. منتهی راهبرد جدیدی که یک پلاتفرم جامعی را در زمینههای مختلف طرح کند و در برگیرنده مطالبات معین گروههای اجتماعی باشد، شرط مهم پیروزی در انتخابات آتی مجلس، برای جلب حمایت گسترده مردم است.
تدوین یک گفتمان ملی و برنامه عملی سیاسی میباید بستهای مبتنی برمولفههای به هم پیوسته پیشنهادی زیرباشد:
1 ـ تامین آزادیها، دموکراسی وحقوق بشر
2 ـ بازنگری، اصلاح وتغییرات درقانون اساسی درراستای تقویت حاکمیت مردم. این برنامه باید ازضروری ترین حد اقلها آغاز شود
3 ـ حمایت ازخواستهای طبقات محروم وحقوق بگیران
4 ـ سیاست خارجی مبتنی بر صلح وتنش زدائی درمنطقه وجهان وبرقراری مناسبات عادی با همه کشورها، به ویژه با ایالات متحده آمریکا
منبع: ایران امروز