لزوم تجدیدنظر در سیاست آمریکا علیه ایران

نویسنده

» تحلیل مهم لوس آنجلس تایمز از وضعیت جمهوری اسلامی

رابین رایت و رابرت لیتواک

سه دهه فرضیه پردازی در مورد ایران – از جمله قضایای مربوط به رویکرد اخیر آمریکا نسبت به تهران – با قیام گیج‌کننده مردم ایران باطل شد. اکنون وقت تجدید نظر در سیاست است.

پیشنهاد دولت اوباما برای مراوده با ایران فکر درستی بود. اما سرکوب بیرحمانه مخالفان توسط حکومت از زمان انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد که منجر به دستگیری سیاستمداران ارشد و محاکمه در دادگاه‌های نمایشی و افزایش هشداردهنده اعدام‌ها شد، نقطه عطفی در انقلاب ایران به وجود آورده است. اکنون سیاست آمریکا نیاز به رویکرد گسترده‌تری دارد. اوضاع جدید ضرورت راه های مناسب تری را ایجاب می کند.

سه انقلاب مهم قرن بیستم – با انگیزه و تاثیر سیاسی – در شوروی، چین و ایران رخ داده است. شوروی و چین در راس پارانویای انقلابی، شاهد آشفتگی‌های مشابه اتفاقات فعلی ایران بوده اند. معذالک مسکو و پکن خیلی سریع مسیر را عوض کردند. هر دو از رژیم انقلابی جسور تبدیل به کشوری معمولی شدند که قصد همکاری در درون نظم بین‌المللی را دارد و روابط خود با آمریکا را اصلاح کردند.

کرین برینتون در «آناتومی انقلاب» اشاره می‌کند که تغییر در شوروی و چین تا حدی به دلیل بلوغ انقلابی بود که منجر به مرحله نهایی «نقاهت» شده که سال‌ها و حتی دهه‌ها پایداری می‌کند. جمهوری اسلامی نیز در همان مسیر است. قیام جاری کسانی را که سعی دارند ایران را  کشور را از  انقلابی تسلیم‌نشدنی به کشوری عادی تبدیل کنند به میدان آورده  است. مردان و زنانی که اکنون مورد محاکمه قرار گرفته اند به صور مختلف در تفکر سیاسی خود دچار تحول شده‌اند.

همچنین میلیون‌ها ایرانی در نافرمانی مدنی خود از ماه ژوئن نشان دادند که آماده عادی شدن هستند. آمریکا باید آنها را در سیاست خود بگنجاند.

معذالک خصوصیات انقلاب‌ها دال بر آن است که برای شروع تغییر کلی نیازبه یک کاتالیزور وجود دارد. این جرقه معمولا با یکی از این سه نشانه رخ می دهد:  لشکرکشی نظامی، نیاز اقتصادی یا ضرورت سیاسی. به بیان دیگر یک انقلاب برای بقا نیاز دارد که یک دشمن را به دوست تبدیل کند.

جوزف استالین در اتحاد شوروی دادگاه‌های نمایشی را برای مقامات حزب کمونیست از 1936 تا 1938 به راه انداخت و تعداد زیادی را روانه زندانهای سیاسی کرد و یا اعدام کرد. با این وجود ترکیب فشار تهدید نازی با هزینه های ناشی از جنگ موجب اتحاد شوروی و آمریکا شد و استالین با پرزیدنت فرانکلین روزولت و نخست‌وزیر وینستون چرچیل دیدار کرد. نیکیتا خروشف جانشین استالین شد و شروع به استالین زدایی کشور کرد. تحول بعدی در شوروی بعد از آن اتفاق افتاد که میخائیل گورباچف به این  نتیجه رسید که سیستم سیاسی بسته شوروی دیگر در اقتصاد آزاد مبتنی بر اطلاعات، نمی تواند بر سر پا بماند.

در دهه 60 میلادی، چین تمامی تجملات یک کشور سرکش را داشت. نظم بین‌المللی را به مبارزه گرفته بود. در سال 64 بمب اتمی منفجر کرد؛ و در سال 66 انقلاب فرهنگی کرد که دوره ای از تحول پرآشوب سیاسی و اجتماعی به وجود آورد که طی آن مائو تسه تونگ ظالمانه «لیبرال‌های بورژوا» را در حزب کمونیست نابود کرد. با این وجود در سال 69 فروپاشی اتحاد میان چین و شوروی که منجر به استقرار سربازان در مرز دو کشور شد، مائو را وادار به  واقعگرایی  و عادی‌سازی روابط با واشنگتن کرد. سفر محرمانه هنری کسینجر در سال 71 به سفر تاریخی نیکسون در سال 72 انجامید.

نه استالین و نه مائو تبدیل به دوستان آمریکا نشدند. اما آنها – تحت شرایط نیاز استراتژیک – راه را برای مراوده معنی‌دار هموار کردند.

سه پیش‌درآمد مهم ایران نسبت به آمریکا نیز در همین زمینه ها قابل بررسی است. در سال 1986 در مقطع بسیار سختی از جنگ با عراق، تهران مایل به معامله پنهانی هم با آمریکا و هم با اسرائیل برای فراهم آوردن سلاح بود. حتی پس از اینکه این مبادله سلاح در مقابل آزادی گروگان های آمریکایی از پرده به در افتاد، رژیم فرستاده‌ای سری را به کاخ سفید فرستاد تا پتانسیل‌های بعدی را بررسی کنند.

در اوائل دهه 90 ایران پرمنفعت‌ترین قرارداد نفتی تاریخ را برای توسعه میادین نفت و گاز دریایی به شرکت آمریکائی کونکو پیشنهاد کرد تا بتواند ویرانی های پس از جنگ را بازسازی کند و به مدرنیزاسیون درخواستی جمعیت خسته از جنگ پاسخ بگوید.

در سال 2001 پس از اینکه آمریکا طالبان را در افغانستان سرنگون کرد، ایران با واشنگتن در تشکیل یک دولت جدید همکاری کرد. پس از اینکه حمله آمریکا صدام حسین را در عراق در سال 2003 برانداخت، تهران برای حل اختلافات با واشنگتن شرایطی را که  توسط سوئیس ترغیب شده بود بررسی کرد. تهران که مرزهای کلیدی‌اش توسط سربازان آمریکا احاطه شده بود، می‌خواست مطمئن شود که هدف بعدی نیست.

دولت‌های آمریکا زمانیکه ایران نیاز به مراوده و کمک داشت از فرصت‌ها استفاده نکردند. اکنون چالش‌ این است که مجموعه ای از عوامل ایجاد شود که تهران دوباره احساس کند مراوده واقعی با واشنگتن به نفع آن کشور است. پس از این مراوده نتیجه‌ای واقعی خواهد داشت. در حالی که در شرایط حاضر اینطور نیست.

دیپلماسی متمرکز بر برنامه هسته‌ای ایران احتمالا عمل نمی‌کند. دولت  و نیز بسیاری از معترضانش، این فشار را برای پایان دادن به غنی‌سازی اورانیوم می‌بینند – روندی که برای  انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای سوختی فراهم می‌کند که می‌تواند برای تولید سلاح هسته‌ای مورد استفاده قرار گیرد – و با این تحلیل از آن به عنوان چالشی علیه حق حاکمیت ایران و نادیده گرفتن توسعه اقتصادی کشور یاد می کنند. تحت شرایط جاری، رژیم احتمالا وارد روندی می‌شود که – بیشتر برای اینکه بار جهان را از دوش خود بردارد – بر سر پا نخواهد ماند، یا راه‌حلی واقعی نخواهد داشت.

اگر این تاکتیک دیپلماتیک عمل نکند و به تحریم‌های بیشتر بین‌المللی دست بزنند (با توجه به عدم همکاری روسیه و چین در موارد فشارهای شدید) باز هم احتمال اینکه ایران مجبور به همکاری شود اندک خواهد بود.

با این وجود حمله نظامی نیز ممکن است برعکس عمل کند و در عوض موجب ملی‌گرایی پارسی  شود، همانگونه که حمله صدام در دهه 80 حمایت از انقلاب را در زمانیکه در حال فرونشستن بود نتیجه دادی.

دولت اوباما باید عقب بنشیند و دوباره محاسبه کند که چه شرایطی می‌تواند ایران را متقاعد کند که تبدیل شدن به کشوری عادی منفعت بیشتری برای آن کشور دارد تا تعصب انقلابی که مردم نیز آن را نمی خواهند.

 

منبع: لوس آنجلس تایمز، 13 سپتامبر