در آن روز ششم اکتبر 1978 مردی موقّر در هیأت مذهبی، با ردای آبی و عمامه سیاه، که مسافر هواپیمائی بود که از بغداد می آمد، در معیت پسرش احمد گذرنامه اش را به مأمور کنترل فرودگاه اورلی نشان داد. در گذرنامه نام او سید روح الله مصطفوی و ملیت اش ایرانی قید شده بود. مأمور کنترل فرودگاه بی خبر از اینکه او همان آیت الله معروف خمینی موسوی [؟] از نوادگان امام هفتم شیعه است که دنیا درباره اش حرف می زند و طرفدارانش در تهران پایه های رژیم شاه را به لرزه انداخته اند به او اجازه عبور داد. در آن زمان ایرانی ها برای ورود به فرانسه نیاز به ویزا نداشتند.
برای چه فرانسه؟ احمد سلامتیان که روزگاری از نزدیکان آیت الله و معاون وزیر امور خارجه در ابتدای پیروزی انقلاب بود امّا بعدها راهش را جدا کرد پاسخ می دهد: “به علت سهولت اداری. هنگامی که صدام حسین بر فشار های خود افزود، امام پس از پانزده سال تبعید در عراق ابتدا سعی کرد به کویت برود و پس از باز گردانده شدن از مرز کویت، به هند و پاکستان اندیشیده بود که مشکل بود. او برای رفتن به پاریس تمایلی نداشت، تصور میکرد شهرت این شهر می تواند برایش مشکل آفرین باشد و در ایران بگویند: خمینی، آیت الله پاریسی که می خواهد میخواهد انقلاب کند “.
روز ورود آیت الله خمینی احمد سلامتیان برای استقبال از او به اورلی می رود: “با اتو موبیل به باینو جایی که ابوالحسن بنی صدر معتمد امام که بعدا رئیس جمهور شده برای وی آپارتمان کوچکی را در طبقه آخر ساختمانی یافته بود رفتیم. سلامتیان سپس به روزنامه لوموند تلفن میکند و یک خبر کوتاه در چاپ دوم این روزنامه تنها خبر مطبوعاتی از این ورود است. چند ساعت بعد همسایگان از رفت و آمد زیاد به علت هجوم کسانی که در این ساختمان فقیر نشین باینو به ملاقات آمده شاکی میشوند سر و کله پلیسی در محل پیدا میشود که سوال میکند این شخصی که آن بالا است کیست؟ و مدتی بعد سر و کله فرد دیگری با ملاحظه و استتار بیشتری . احمد میگوید به نظرم یک مامور مخفی بود. معذلک تا سه روز بعد پلیس در اینمورد هیچ گزارشی نمی دهد.“
با این حال سه روز طول می کشد تا پلیس گزارشی درباره ساکن آپارتمان تهیه کند. یک روز صبح احمد خمینی ضمن صحبت، مناسب نبودن سرویس بهداشتی آپارتمان بانیو را مطرح می کند و با اظهار اینکه پدرش بعد از سال ها سکونت در کشوری خشک و بی آب و علف از دیدن سرسبزی در اطراف اورلی به وجد آمده می پرسد:” نمی شود خانه ای ساده پیدا کنید با یک درخت که پدرم زیرش نفسی تازه کند و سرویس بهداشتی آن هم ایرانی باشد؟” یکی از اطرافیان پیشنهاد می کند که آیت الله به ویلائی در نوفل لو شاتو که باغچه ای کوچک و سرویس بهداشتی مناسب دارد نقل مکان کند. و اینچنین شد که افسانه نوفل لو شاتو، به طور کاملاً تصادفی، پدید آمد.
ژیسکار دستن، رئیس جمهور وقت فرانسه، به شاه پیغام داد که اگر مایل است می تواند خمینی را از فرانسه اخراج کند. جواب شاه این بود که: “هر بلائی سر او بیاید برای من فاجعه بار خواهد بود”.
پس از این پاسخ بود که نماینده وزارت امور خارجه فرانسه با آیت الله خمینی دیدار کرد تا پیام وزارتخانه متبوعش را به او ابلاغ کند: “اجازه هیچگونه فعالیت سیاسی ندارید!” خمینی پاسخ داد:” من با خودم فقط یک سجاده آورده ام که رویش نماز می خوانم. آن را هر جا شما بگوئید پهن می کنم، امّآ وقتی رویش نشستم حق آزادی بیان را برای خودم محفوظ می دانم”.
چهار ماه بعد از این گفتگو خمینی در کسوت فاتح به ایران بازگشت.
منبع: لوموند 8 فوریه