۸ مارس روز جهانی زن بود. همه زنان خانواده دار و تحصیل کرده ایرانی تا توانستند برای خود و دوستانشان و هم کلاسی های دانشگاه خود تبریک و عکس گل فرستادند وپست های فیس بوکی حقوق بشری زنانه نوشتند و تا جایی که می شد همدیگر را تحویل گرفتند.
اما هیچکس روز زن را به تن فروشان خیابان های تهران و نیز برده های جنسی ایرانی عشرتکده های کردستان عراق و مالزی و دبی تبریک نگفت. در حالی که اگر با یک نگاه حقوق بشری، روز زنی وجود دارد آن روز، روز این زنان است که تنها سرمایه شان پذیرفتن میهمان بر بدنی است که مادر طبیعت برایشان فراهم آورده است و بدون فروش آن، آینده برایشان بی اطمینان تر و تامین زندگی دشوار تر می شود.
ماجرای زندگی همه این زنان در سراسر عالم یکی است و گویی همه آن ها را از روی یک مدل واحد کپی کرده اند. دهها سال است که این زنان برای تامین معاش خود و فرزندانشان و حتی کمک به مخارج همسرانشان، کار کرده اند. همگی هم این شغل را در شرایطی آغاز کرده اند که اطمینان داشته اند روزی آن را کنار می گذارند و با سرمایه ای که فراهم آورده اند آینده خود را پی می ریزند.
در تمام سال هایی که روابط اجتماعی و تاریخ دهه های شصت و هفتاد کشورهایی مانند کوبا یا تایلند را می خواندیم همیشه اداره کنندگان این کشورها را جانی ترین سردمداران نادان و فاسد می شمردیم که مثلا کوبا به مرکز عیاشی سربازان آمریکایی تبدیل شده است یا تایلند از اساس بر پایه درآمد ناشی از مراکز فحشا اداره می شده است. بعد ها حتی خواندن اخباری از این دست که دختران اکراینی و روس برای تهیه جهیزیه خود شش ماه در دبی خود فروشی می کنند نیز زشتی این حرفه را تعدیل نمی کرد. در تمام این سال ها به تنها اتفاقی که فکر نمی کردیم این بود که الگوی ژاپن شدن برای ایرانیان در عمل الگوی تایلند از آب در آید و دختران و زنان ایرانی که در کشورهای دور و نزدیک مرزهای ایران بدن فروشی می کنند، پای ثابت عشرتکده ها و قمارخانه های کشورهای همسایه شوند. هر چند تجارت دختران و زنان ایرانی در مراکز فساد و فحشای مالزی و اندونزی را باید به حساب حوزه های علمیه و شاید تحریم ها گذاشت و نیز باید به پای کسانی نوشت که جنگ ایران و عراق را آنقدر کش دادند که موازنه و تعادل جمعیتی ایران به هم خورد؛ فقرفرهنگی و اقتصادی دقیقا همان عاملی است که زشتی بدن فروشی مادران و دختران ایرانی را کم رنگ می کند وآن را به عنوان آخرین راه حل پیش از نابودی اقتصادی مطرح می سازد.
تا همین چند سال پیش، زشتی و قبح فحشا و بدن فروشی چنان بر فکر و اندیشه ایرانیان سنگینی می کرد که یه سختی می شد باور کرد در ایران هم مانند هر جای دیگر جهان شکاف اقتصادی و تبعیض جنسیتی به ایجاد و گسترش فحشا می انجامد. یعنی وقتی یک خانواده کوچک ـ بدون مرد یا حتی با وجود یک مرد ـ برای تامین معاش به سختی های هلاکت آور افتاد، خود فحشا تبدیل به راه حل می شود.
وقتی شمار زنان سرپرست خانواده از حد گذشت و راهی برای تامین اجاره و لباس و معاش فرزندان باقی نماند، بدترین راه حل گدایی و کنار خیابان زندگی کردن است و یک پله بالاتر از تکدی گری و مردن از گرسنگی، همان راه حلی است که زنان هنگ کنگ و سنگاپور و حاشیه شهر نشینان چینی به آن رو می آورند، یعنی خود فروشی.
گزارش هایی که از زنان ایرانی شاغل در مراکز فحشای دوبی تهیه شده همگی حاکی از آن است که آنان یا جوانند و در اندیشه آینده ای بهترهستند که در ایران وجود ندارد، یا اینکه سرپرست ندارند و محروم از هر ممر درآمدی فقط برای تامین نیازهای فرزندان و تامین اجاره بهای خانواده خوددر ایران تن فروشی می کنند.
بسیاری از آنان نگران آینده هستند و نگران اینکه شغل آنها از طریق یک مسافر یا مشتری آشنای تصادفی برای دیگران افشا شود. آنها درگیر روابط و احتمالا بیماری هایی می شوند که بر زندگی و آینده آنها تاثیر ماندگار می گذارد. معنی بیماری برای آنان از دست دادن یا از کار افتادن تنها سرمایه ای است که در اختیار دارند و بدون آن حتی توانایی تامین معاش برای چند ماه را نیز ندارند.این زنان درگیر بیماری های ناشی از استرس ابتلا به بیماری های مقاربتی و ایدز هستند و نیز نگران از دست دادن دنیا و آخرتی که قرار نبود به همکاری با فواحش تایلندی و همخوابگی با کارگران و مسافران خارجی در پستوهای عشرتکده های شلوغ ختم شود.
آیا زنانی که بی پناه ترو محروم تر هستند و آسیب پذیری بیشتری دارند، نباید اولین کسانی باشند که روز زن به آنان تبریک گفته شود؛ زنانی که بر اثر فقر اقتصادی و بی دانشی فرهنگی و فرو ریختن همه باورهای اعتقادی و اخلاقی، با تنها سرمایه ای که دارند هر روز قمار می کنند.