شوره زار ایران

سامان رسول پور
سامان رسول پور

دومین هفته آبان است. وزارت خارجه جمهوری اسلامی از وضعیت حقوق بشر در آمریکا شکایت دارد. از اینکه چرا آمریکاییها گوانتانامو و ابوغریب را تعطیل نمی کنند. می پرسند: “چرا آمریکا به کنوانسیون حقوق کودکان نمی پیوندد؟”

 تعجب نکنید! این ها را وزارت خارجه کشوری می گوید که همین دیروز، حتی ورود میوه و مواد خوراکی را به بند ۳۵۰ زندان اوین اش ممنوع کرده. کشوری که سخنگوی قوه قضاییه اش بعد از گذشت یک سال و چند ماه از وقوع فاجعه کهریزک، می گوید: “هنوز قرار مجرمیت برای سعید مرتضوی صادر نشده است”. باری، کشوری که نگران حقوق کودکان آمریکایی است، به گفته عفوبین الملل، رکورد دار اعدام کودکان در جهان است.

در چنین کشوری، نفر اول حکومت، چند روز بعد از اینکه  میلیون ها تن از مخالفانش را “میکروب” خواند، اینبار به شکل دیگری آنها را تحقیر می کند  و می گوید: “می خواستند ۱۳ آبان را به لجن بکشند و با نماد ۱۳ آبان مقابله کنند، می خواستند هیمنه آمریکا را زنده کنند”. 

و نصیحت میرحسین موسوی و مهدی کروبی،  برای آیت الله خامنه ای چنین است: “به مصلحت کشور نیست که بین صفوف ملت تفرقه ایجاد کنیم و دهها میلیون نفر از معلمان و کارگران، دانشجویان و اساتید و زنان و مردم کشور را خس و خاشاک و گوساله، یا میکروب و فتنه گر بنامیم”‫.

 در چنین کشوری، به شکل ضربتی ‌۱۰۰ تن بازداشت می شوند‫. خودشان می گویند‫:” اراذل و اوباش را گرفته ایم.” پلیس برایشان اتهام جدیدی سفارش می دهد: “محاربه.” و مخالفان نتیجه می گیرند که این خشونت ها مقدمه ای است برای اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها. طرحی که با ارعاب و تهدید می خواهد آغاز شود. شاید در همین راستا بود که احمدی نژاد پیشاپیش تهدید کرد: “اسامی متخلفین از طرح هدفمندی یارانه ها را از تلویزیون اعلام خواهیم کرد.”

 در گوشه و کنار چنین کشوری خبرهای بد زیادی به گوش می رسد. از مشهد خبر می رسد که در مهرماه، تنها ظرف دو روز ۲۳ تن به دار آویخته شده اند. هنوز این خبر کاملا منتشر نشده که خبرتکمیلی هم می رسد: ۱۰ زندانی دیگر نیز به شکل مخفیانه به دار آویخته شدند… بی جهت نبود که یک فعال حقوق بشر به روز گفت که ظرف یک سال و نیم گذشته ۵۰۰ تن تنها در زندان وکیل آباد اعدام شده اند و ۲۰۰۰ تن  دیگر هم در انتظار اجرای حکم اعدامشان هستند.

 در تهران، نازنین خسروانی، روزنامه نگار  دستگیر می شود. در کردستان، دو مستندساز به نامهای قاسم ویسی و فرهاد فلاحی ناپدید می شوند. در زاهدان دومین داماد مولوی عبدالحمید بازداشت می شود.

انگار کسی در امان نیست. حتی وکلا. محمد سیف زاده، وکیل دادگستری و عضو کانون مدافعان حقوق بشر به تحمل ۹ سال حبس تعزیری و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم می شود. به چه اتهامی؟ دادگاه مشخص کرده: “به دلیل تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر.” بعلاوه،  سخنگوی قوه قضاییه از بازداشت یک وکیل دیگر خبر می دهد. وکیل دو خبرنگار آلمانی بازداشت شده. در چنین وضعیت پرخطری، ‌باز هستند وکلایی که تهدیدها را به جان می خرند و از موکلانشان دفاع می کنند. محمد شریف، ‌وکیل هدی صابر، که با اشاره به اینکه “برای هدی صابر پرونده جدیدی تشکیل نشده و حکمی نیز علیه وی صادر نشده بود” پرسید: “دلیل بازداشت هدی صابر چیست؟”

ژیلا بنی یعقوب هم که به تازگی به یک سال زندان و ۳۰ سال محرومیت از روزنامه نگاری محکوم شده، خطاب به دادستان تهران نوشت: “آقای دادستان گاهی دادستان ما نیز باشید و به این حکم ناعادلانه اعتراض کنید”. وضعیت چنان آشفته است که دادستان خودش هم تعجب کرده. عباس جعفری دولت آبادی اعتراف کرد که: “حکم بنی یعقوب عجیب است”.

 اما این تنها مورد “عجیب” هفته نبود. خبر عجیب تر آن بود که رسول منتجب‌نیا، قائم مقام دبیرکل حزب اعتماد ملی اعلام کرد. او گفت  دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمپ شده و افزود که به این حزب اجازه فعالیت داده شده است. و فورا همه گفتند: یک جای کار اشکال دارد! و  سخنگوی قوه قضاییه نشان داد که یک جای کار ایراد دارد، آنجا که گفت: “از دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمب نشده است”.

باری، انگار اسم ایران، ‌این روزها با اعدام و زندان و پلمپ و توقیف گره خورده. و با نگرانی. انتشار خبری مبنی بر احتمال اعدام سکینه محمدی، یکباره دنیا را نگران می کند. اتحادیه اروپا وآمریکا، چنین اقدامی را “غیرقابل قبول” دانستند و خواستار توقف آن شدند. موج جدیدی از اعتراضات آغاز شد، تا اینکه مسئولان جمهوری اسلامی، خبر احتمال اعدام سکینه محمدی را تکذیب کردند.

و نگرانی ها محدود به این مورد نبود. سه تن از شخصیت های معروف جهانی- دو برنده جایزه صلح نوبل و نوام چامسکی-  با انتشار بیانیه ای از جمهوری اسلامی ایران خواستند تا شین باوئر و جاش فتال، دو شهروند آمریکایی را که ماه هاست در زندان به سر می برند، آزاد کند.

قطعا به دلیل وجود چنین فضایی است که شش سازمان حقوق بشری دست به دامان سازمان ملل می شوند تا سازمان ملل “پاسخی قاطع” بدهد به “بی‌توجهی مقام‌های ایرانی نسبت به نگرانی‌های جدی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و کارشکنی این مقام‌ها در راه بررسی‌های بین‌المللی این وضعیت”. و گزارشگران بدون مرز بار دیگر از “سرکوب بی وقفه مطبوعات” می گوید.

بی جهت نیست که احزاب سوئدی به سفر هیات پارلمانی ایران اعتراض کردند و طی بیانیه ای نوشتند: “بر کسی پوشیده نیست که رژیم ایران شهروندان‌اش را به‌طور سیستماتیک سرکوب می‌کند و نقض حقوق بشر به جزئی از زندگی مردم تبدیل شده است.”

دومین هفته آبان تمام می شود. عزت الله انتظامی از بیکاری هنرمندان ابراز نارضایتی می کند. روح الله حسینیان حرف هایی می زند که بوی حذف درونی در جریان حاکم از آن به مشام می رسد. و  مجید دری از تبعیدگاهش در زندان بهبهان خطاب به پدر و مادرش می گوید: “پدر! مادر! اینجا من تنها نیستم. پدر، مادر، خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم: من یک بهبهانی ام! مردم بهبهان! مرا بپذیرید. درود بر شرفتان”.

و درست در این فضا، مدیر طرح محافظت از تالاب های ایران خبر از یک فاجعه زیست محیطی می دهد: “یک سوم مساحت دریاچه ارومیه شوره زار شده است.” ایران شوره زار شده. لطفا کسی از وزارت خارجه  بپرسد: هنوز هم نگران وضعیت حقوق بشر در آمریکا هستید؟!