۱۶ روز به انتخابات مانده و اکثریت بزرگی از شهروندان هنوز نمی دانند چه باید کرد. “حماسه سیاسی” و “انتخابات پرشور” قربانی به حکومت رسیدن “نامزد اصلح” شد.
حالا چه باید کرد؟ آیا هنوز امیدی هست؟ آیا می توان بر نتایج انتخابات تاثیر گذاشت؟ یا باید در این دور شکست را پذیرفت و صحنه را ترک کرد؟
اما قبل از پاسخ به این سوال صحنه سیاسی را مرور کنیم.
۱- وضعیت نامزدها در حکومت
نامزد مورد حمایت نهادهای امنیتی- اطلاعاتی و “نیروهای ضربت” سعید جلیلی است. وزارت اطلاعات، حفاظت اطلاعات سپاه، بسیج مستضعفان، قرارگاه ثارالله، قرارگاه عماریون پشت او هستند. تشکلهایی که توان به میدان کشیدن نیروهای ضربتِ حکومت را در اختیار دارند، به صورت آشکار حامی جلیلی هستند. رأس صدا و سیما نیز به سود او عمل میکند. جبههی پایداری و جمعیتهای رهپویان و ایثارگران، روزنامه کیهان و تمام رسانهها و سایتهای راست افراطی و تازه به قدرت رسیده های بیت همه مدافع جلیلی هستند.
مؤتلفهایها، هیأت رئیسه و اکثریت مجلس، اکثریت مجلس خبرگان، بخشی از بیت رهبری، جامعهی روحانیت مبارز و جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم علیاکبر ولایتی است. ولایتی از حمایت ضمنی یا آشکار بیشتر کسانی برخوردار است که از سوی کمپ حامی جلیلی به “ساکتین فتنه” ملقب بودند.
محمد باقر قالیباف حمایت سازمان یافتهی هیچیک از نهادهای عمدهی حکومتی را پشت خود ندارد. با این همه، بخشی از فرماندهان و نیروهای غیرامنیتی سپاه حامی او هستند. او در شهرداری تهران و در میان برخی اقشار بوروکرات و مرکزگرای حکومت نیز صاحب نفوذ است.
حسن روحانی نیز در درون سیستم حاکم فاقد پشتیبانی سازمانیافته است. هیچیک از نهادهای حکومتی به او چشم ندارند. با این همه، او همدلی طیفهای معتدل اصولگرا و نگاه مثبت بسیاری از اصلاح طلبان را به همراه دارد. هرچند موقعیت او به هیچ روی با موقعیت هاشمی و خاتمی قابل قیاس نیست.
موقعیت آقایان حداد عادل، محسن رضایی، محمد غرضی و محمد رضا عارف با چهار نامزد دیگرضعیف تر است. علیرغم شایعات به نظر نمیرسد آنان بتوانند بخشهای عمدهای از حکومت یا نیروهای درون نظام را به حمایت خود برانگیزند.
۲ - میزان آرای نامزدها در جامعه
هیچیک از آقایان جلیلی، ولایتی، قالیباف و روحانی خودشان، به خودی خود، پایگاه اجتماعی تعریف شده ای ندارند. آنها لیدر سیاسی هستند یا شخصیت ملی نیستند. اعتبار اجتماعی هیچ یک از آنان با آقایان موسوی و کروبی و یا خاتمی و رفسنجانی قابل قیاس نیست. هیچ یک در کنار خامنه ای “عدد” نیستند. هیچ نظرسنجی قابل اتکایی هم برای تخمین شمار آرای شخصی آنها وجود ندارد. با این حال، رجعت به نتایج انتخابات دورهی اصلاحات، که امکان “مهندسی” کمتر بود، تا حدودی راهنمایی کننده است:
ولایتی: رای اکثریت اصولگرایان سنتی به ولایتی است. آنها در شرایطِ وحدت کامل (دوم خرداد۷۶) حدود هفت میلیون رأی مستقل داشتهاند. اما طی ۱۶ سال اخیر هم ریزش هم داشته اند و هم انشعاب داده و راست افراطی جدا شده است.
جلیلی: ضعیف ترین موقعیت اجتماعی از آن جلیلی است. او خودش هیچ رای آوری ندارد. رای او رای راست افراطی ست. رأی واقعی راست افراطی، در انتخابات ۸۴ به شش میلیون نرسید. اگر تمام آرای “به فرموده” را هم در سبد جلیلی بریزیم باز هم او به سختی قادر است در دور اول، بدون دست کاری در انتخابات، به پیروزی برسد. این تصور که “حزب پادگانی” قادر است در سراسر کشور ۱۰ میلیون و بیشتر رأی واقعی از شهروندان جمعآوری کند، اغراقآلود و اشتباه است.
روحانی: ضربهی ناشی از رد صلاحیت هاشمی و حذف گستردهی اصلاحطلبان از انتخابات شوراها، همراه با ادامهی حصر آقایان موسوی و کروبی، بخش عمدهای از آرای شهروندان ناراضی را تا اینجا، از گردونهی انتخابات به بیرون پرتاب کرده است. تا این لحظه اکثریت بزرگی از شهروندان سرگردانند. اما تصمیم اکثریت خشمگین و مایوس، طی ۱۶ روز آتی، می تواند صحنه را دگرگون کند. تاثیر تحولات سیاسی و واکنش رهبران مورد اعتماد مردم، بر کم یا زیاد شدن آرای روحانی از “چند میلیون” تا “ده، پانزده میلیون” است.
قالیباف: رأی مستقل قالیباف برای فرستادن او به دور دوم هم کفایت نمیکند. هیچ نشانهای وجود ندارد که قدرت بسیج حکومتی پشت او باشد. برعکس، راست افراطی علیه اوست. رأی او بیشتر به تهران محدود است. با این حال تغییر روحیه اعتراضی موجود از “فاز یاس” به روحیه تعرضیِ “جلیلی نه”، محتمل است که روی آرای قالیباف هم موثر شود. بخشی از کسانی که با عزم شکست جلیلی به میدان می آیند ممکن است به نفع وی عمل کنند.
۳ - نظر رهبر
گمانه زنی پیرامون نظر آقای خامنهای، که تا رد صلاحیت آقایان هاشمی و مشایی ادامه داشت، پس از آن نیز با شدت بیشتر ادامه دارد. دو گمانه از بقیه مطرحتر است:
● سعید جلیلی نامزد مورد حمایت خامنهای است. او بدون حمایت رهبر قادر به پیروزی نیست.
● رهبر تا کنون جانبداری نکرده و پس از این نیز بسیار بعید است از یکی از نامزدها اعلام جانبداری کند.
من در تحلیلی که روز ۳۰ اردیبهشت، با عنوان “سئوال: نظر رهبر به کیست؟” در روزآنلاین منتشر کردم، نشان دادهام که چرا در انتخابات آتی برای آقای خامنهای بسیار دشوار و پرهزینه است که، مثل ۸۸، اعلام جانبداری و مداخله کند. او این بار بسیار بعید است مداخله کند.
گفته میشود جنتی و یزدی سخت مخالف تائید رفسنجانی بوده ولی اکثریت نداشتهاند. آن دو تنها پس از گزارش مصلحی، وزیر اطلاعات، و مطلع شدن از موجی که ممکن است با هاشمی به صحنه بیاید، شورا را به حذف رفسنجانی متقاعد کرده اند.
درجهی وثوق خبر فوق روشن نیست. اما مسلم است که رد صلاحیت آقای هاشمی مشخصاً با اعمال فشار نیروهای اطلاعاتی و امنیتی به نتیجه رسید. جو سازی طائب و مصلحی و شریعتمداری و حسینیان بود شورای نگهبان را تسلیم کرد. وگرنه اگر عزم دستگاه رهبری جزم بود حذف هاشمی راه های بسیار بی درد سر تر داشت.
راست سنتی مخلصترین و مورد اعتمادترین و نزدیکترین جریان به رهبر است. دور انداختن مخلصترین و قابل اعتمادترین نیروها، سیاست خامنه ای نیست و نمیتواند باشد. آقای خامنهای از دفع نیروهای نزدیک به خود نه تنها سود نمیبیند. که با جامعتین و اکثریت مجلس و اکثریت خبرگان مقابله کند، بلکه، درست برعکس، حداکثر تلاش را خواهد کرد که مبادا با قبول مسئولیت انتخاب رئیس جمهور بعدی شکاف در درون حکومت خود را غیرقابل تحمل کند. او فقط در موردی مداخله میکند که موضوع انتخاب کسی در خارج از حوزهی هواداران و حامیان مخلص شخص خودش مطرح باشد و ما میدانیم که چنین موردی در این انتخابات مطرح نیست. هیچ یک از این ۸ نامزدی که در صحنه هستند کسانی نیستند که نتوانند با رهبر کار کنند.
برخی حذف هاشمی را نتیجهی فشار خامنهای بر شورای نگهبان میانگارند. آنها رهبر را مخالف انتخاب قالیباف و ولایتی و روحانی و دیگران و مدافع سعید جلیلی می پندارند. این حرف ها فاقد پشتوانه و بیشتر مفید برای تشدید مقابله با راس نظام است(۱).
تا این لحظه هم نامزدها و هم حامیان اصلی آنان کوشیده اند رهبر را حامی خود و خود را مغضوب نیروهای امنیتی-اطلاعاتی نشان داده و تمایز خود را جلیلی و حامیان او برجسته کنند. (به برنامه های تلویزیونی آنان توجه کنید.)
گرچه در زمینه برنامه هسته ای جلیلی مجری نظر آقای خامنه ایست اما این دلیل کافی فراهم نمی کند که آقای خامنه ای مثل ۸۸ با مداخله خود بقیه نظام را در مقابل خود قرار دهد.
نگاه رهبر برآیند تعاطی فشار جناح های درون نظام است و نه برعکس. وضع این طور نیست که نگاه جناح ها و باندهای درون سیستم عین نظر رهبر باشد. تحلیل گرانی که کار خود را از شناخت “نظر رهبر” آغاز و تمام می کنند از دیدن مبارزه علیه افراطگرایی در درون سیستم باز می مانند. این فکر اشتباه است که هیچ راهی برای مهار تهاجم باند طائب-مصلحی وجود ندارد، چون رهبر پشت آنهاست. این نگاه در خدمت استراتژی کسانی است که برچیدن جمهوری اسلامی را ممکن و کم هزینه می پندارند. (به برنامهی “افق” سهشنبه ۷ اردیبهشت رجوع کنید).
۴ - خطر عمده
بررسی منابع قدرت نامزدها در بالا و میزان رأی آنان در پائین، نشان میدهد که اگر انتخابات امروز برگزار شود:
چون نیروی سازمانیافته و بسیجشدهی حکومتی بیشتر در خدمت جلیلی و کمتر در اختیار ولایتی و قالیبافاند؛
چون به احتمال قوی رأی مستقل هریک از این سه نفر در سطح کشور کمتر از ۵۰درصد آرای به صندوق ریخته شده خواهد بود؛
چون رأی بخشهای ناراضی در سطح کشور، علیرغم این که با روحانی دوری کمتری نسبت به جلیلی و ولایتی حس می کنند، بسیار نامصمم و ناروشن است؛
امکان این که نامزد تندروترین نیروها عملا برای چهار سال آینده به عنوان رئیس جمهور بر کشور تحمیل شود، بسیار جدیتر از امکان پیروزی سه نامزد دیگر است. خطر تسخیر تمام قدرت در چنگ عناصر تندروی امنیتی نظامی خطر عمده است. دولتِ جلیلی دولتِ نیروهای ستیزهجوی امنیتی-اطلاعاتی است.
با روی کار آمدن جلیلی:
ساختار قدرت در بالا به دگردیسی خود ادامه داده، هم نهادهای جمهوریت و هم نهادهای ولایت، بیش از پیش تحت کنترل و نفوذ نهادهای امنیتی- اطلاعاتی قرار خواهند گرفت؛
موضع نیروهای ضدایرانی در منطقه و غرب مستحکمتر شده و طرفداری از حفظ و تشدید تحریمها و اعمال فشار بیشتر بر اقتصاد کشور تقویت خواهد شد؛
وسیع ترین طیف اقشار اجتماعی در برابر حکومت قرار گرفته و حس عدم مشارکت فراگیرتر، شکاف دولت-ملت گسیختهتر و فضای سیاسی پلیسیتر، خواهد شد.
به این ترتیب، روی کار آمدن جلیلی راه را برای تغییر در سیاست خارجی و احیای اقتصاد کشور خواهد بست. این تحول همچنین اصولگرایان سنتی را به حاشیه رانده، آنان را، همچون اصلاحطلبان و سایر منقدین و مخالفین، از دسترسی به قدرت سیاسی محروم خواهد کرد. در این لحظه جلیلی خطر عمده است.
۵ - راهکار
حالا چه باید کرد؟ کسانی که مصالح کشور و بهبود وضع مردم را مبنا قرار می دهند، مسلماً از هیچ کوششی برای دور کردن خطر عمده دریغ نخواهند کرد. هنوز۱۶ روز فرصت گرانبها در پیش است. فعالان سیاسی و اجتماعی هنوز میتوانند از وارد شدن زیانهای سنگین بر کشور، در صورت اشغال مجدد دولت توسط باند امنیتی-اطلاعاتیهای تندرو، جلوگیری کنند. مسئلهی مرکزی در انتخابات یازدهم جلوگیری از پیروزی جلیلی است. شکست اطلاعاتی-امنیتیها وظیفهای ممکن و حیاتی است.
برخی فعالان معتقدند مبارزه علیه جلیلی وقتی میتواند ثمربخش باشد که به حمایت از یک نامزد معین منتهی شود. آنها می گویند شکست دادن جلیلی مستلزم پیروزی یک نامزد دیگر است. بدون رای دادن به یکی از دیگر نامزدها نمی توان این خواب را برهم زد.
گرچه این “محاسبه” به نظر “واقعبینانه” میرسد، اما یاس و خشم ناشی از حذف اصلیترین چهرههای مورد حمایت مردم تمایل به مشارکت را بشدت کاهش داده است. ۱۶ روز به انتخابات مانده و فضا خشم و بی تفاوتی فضای غالب است.
به علاوه سطح امید و اعتماد به روحانی یا عارف با موسوی، کروبی، خاتمی و رفسنجانی اصلا قابل قیاس نیست. روحانی همان رفتاری را با رای دهندگان نداشته است که آنها داشته اند. اگر آقای روحانی یا عارف میخواست در میان مردم همان جایگاهی را داشته باشد که آقای خاتمی، و حتی رفسنجانی، از آن برخوردار است، باید همان رفتاری را با قربانیان مظلوم ویرانگری های امنیتی-اطلاعاتی ها می داشت که خاتمی و موسوی و کروبی داشتند. نه او و نه عارف حتی از خواسته های آقای رفسنجانی هم حمایت نکرده است. مزیت بزرگ او تفاوت آشکار زاویه نگاه اوست با نگاه نیروهای راست افراطی در زمینه اقتصاد و سیاست خارجی.
سنجش دقیق وضعیت سیاسی نشان می دهد که چنانچه مردم موفق شوند همان روحیه امید و تاثیر گذاری را در خود زنده کنند که تا قبل از رد صلاحیت ها داشتند، چنانچه بتوان عملی متحد را سازمان گری کرد می توان خواب آشفته طائب-مصلحی برای تحمیل جلیلی به ایران و کشانیدن کشور به سوی فاجعه را بر هم زد. گذاشتن داغ بر دل راست افراطی هنوز نامیسر نیست.
تردید نباید داشت که هرگاه تمام رای دهندگان به خاتمی تحریم کنند کار جلیلی سهل تر خواهد شد. درست همان گونه که در شرایط عادی رای نیمی از حامیان جنبش سبز هم برای “حذف جلیلی” کافی است.
اگر نتوانند تقلب کنند و یا به ضرب و زور متوسل شوند، رای تاکتیکی به سایر نامزدها جلیلی را به دور دوم خواهد برد و اگر مثل ۸۸ جر زنی کنند، آنگاه صفوف معترضین را گسترده تر و استبداد را در برابر ملت شکست پذیرتر خواهند کرد.
در شانزدهمین روز قبل از انتخابات بلند کردن صدای متحد علیه نامزدی نیروهای امنیتی-نظامی و خطری که روی کار آوردن وی برای مردم و اقتصاد و امنیت کشور تولید میکند عاجلترین وظیفه است. اصلاً نیاز نیست که ایستادگی علیه تعرض سنگین نظامی-امنیتیها را به حمایت از این یا آن نامزد مشروط کنیم.
علیرغم تعرض سنگین افراطگرایان امنیتی-اطلاعاتی و موفقیت آنان درحذف هاشمی، اکنون جنبش دموکراسیخواه ایران اگر هم نتواند خطر غلبهی آنان را منتفی کند میتواند آن را دشوارتر و اتحاد و قدرت خود را گستردهتر سازد. می توان باید ایران را با شعار “جلیلی نه” تزئین کرد(۲).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) - برخی نیروهای مدافع “برچیدن نظام” از حذف هاشمی نتیجه گرفتهاند که کار اصلاحطلبی در ایران تمام شد و اکنون دیگر وقت درست کردن اتحاد برای “تغییر رژیم” است. این نوع نتیجه گیری ها کاملا دلبخواهی است. از بستن راه بر هاشمی، و اصولگرایان معتدل، همچنین می توان نتیجه گرفت که حالا باید جبههی اصلاحطلبی گستردهتر و برآیند مطالبات و شعارهای آن را - با توجه به حضور طیفهای تازه - همگانیتر شود.
(۲) - “جلیلی نه” البته یک شعار سلبی است که شهروندان را ترغیب می کند که به تشخیص خود به نامزدی رای بدهند که خود صلاح می دانند. اظهار نظر نهایی در خارج کشور در لحظه حاضر زودرس است. موضع گیری نهایی وقتی سودمند است که با مواضع چهره های اصلی مورد اعتماد مردم در داخل کشور همآهنگ باشد و این مواضع هنوز شکل نهایی به خود نگرفته است.