آینه در آینه/ نقد و نظر – علیرضا عباسی: شرح و بسط شخصیت و شرایط زندگی شاعران، فقط میتواند صورتی از ادای دین نسبت به آنها باشد که منشا اخلاقی دارد و ربطی به ویژگی سرودههایشان پیدا نمیکند. چنین شرح و بسطهایی به همان اندازه که حکایتهای اخلاقی میسازند سرنوشت هنری شاعر را به مخاطره انداخته و مختصات قابل بررسی آثارش را مستورنگاه میدارد.
نوشتن نقد به استناد دقت نظر در آثار شاعران میتواند درک صحیحتر از شعر آنها را ممکن سازد و خواستهی شاعر چه میتواند باشد جز اینکه از طریق شعرش فهمیده شود و زوایای ذهنیاش روشن گردد.
دربارهی شاعران نسلهای پیشین مهمتر این است که به دلیل وجود تجربهی تاریخی و امکان احاطه بر مختصات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پیرامون آنها میتوان موقعیت هنری و جایگاه آثارشان را دقیقتر مورد تحلیل قرار داد.
بهترین و شاید معتبرترین معیار برای تعیین جایگاه اجتماعی و هنری شاعران نسلهای پیشین علاوه بر نظر داشتن به شناختنامهای که همنسلانشان دربارهی احوال و شرایط زندگی آنها نوشتهاند، در واقع اسنادی است که در قالب آثار از آنها به جا مانده و توانایی انتقال منش فکری و شکوه زیباشناختی را دارند. برای درک از میزان اهمیت شاعران، تحلیل آثار و شفافسازی ظرفیتها و به طور خاص اندیشهی موجود در سرودههاشان نسبتا کافی است.
اسماعیل شاهرودی(آینده) از آن دست شاعرانیست که به سبب اتخاد مواضعی متفاوت در آثارش نگاه جامعهی ادبی پیرامون را متوجه خود ساخته بود. تفاوت مورد نظر ریشه در نوع نگاه زیباشناسانهای دارد که مختصات آن را میتوان درسرودههای وی جستجو کرد.
توجه به شعر شاهرودی در کنار سایرین امکان درک دقیقتری از روند حرکتی شعر معاصر ایجاد میکند و این تنها ایجاب یک ضرورت تاریخی نیست بلکه مختصات ویژهی شعر او در وجوه زبان و معنا و تقابل این دو اهمیت بررسی شعر شاهرودی را افزایش میدهد. مختصاتی که پتانسیل شکلگیری مجدد آن در سرودههایی وجود دارد که از سویی متوجه محور معنایی و از طرف دیگر درصدد کنار زدن فرم اجتماعی زبان هستند و اتفاقا پس از شاهرودی به گونهای دیگر در شعر معاصرایران تجربه شد.
چاپ شش مجموعه شعر مستقل از سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۱ مهر تاییدی بر حضور مداوم اسماعیل شاهرودی در عرصهی شعر ایران و چاپ دو کتاب در قالب گزیده و مجموعه اشعار در سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۸۰و نیز آثار و گفتگویهای دیگران دربارهی او از توجه جامعه ادبی به این شاعر معاصر حکایت دارد.
جدا از کمیت اشاره شده، کیفیت آثار شاهرودی به گونهای است که بررسی تحلیلی آثار وی از طریق معیارهای زیباشناختی و میزان رابطه با جهان واقعی، از سویی نمایانگر نقاط قوت و از سوی دیگر نشاندهندهی آسیبهایی خواهد بود که به عنوان یک تجربه قابل اعتنا در روند شعر معاصر توجه بیشتری از آنچه که بوده است را طلب میکند.
مواضع زیباشناسانهی وی در سرودههای آغازین و واپسیناش نسبت به هم صورتی دوگانه و متفاوت پیدا کرده که این به واسطهی گسترش میل به حرکت، در وجوه تصویری زبان و محتوای سرودههایش قابل ردیابی است.
گرایش آغازین شاهرودی به شعر نیما در واقع برآمده از توجه وی به اقلیتشدگی به مفهوم فلسفی آن بوده، چرا که شعر و نظریات نیما در جایگاه یک انقلاب ادبی خود زمینهی چنین امری را فراهم آورده بود. شاگردان نخبهتر نیما نیز توانستند از راهی که او برایشان گشود مسیر مستقل و منحصر به فرد دیگری پیدا کنند که بر جریان جاری عمومی تاثیرگذار باشد.
اهمیت اسماعیل شاهرودی در این زمینه که او نیز در پی یافتن چنین مسیری بوده و در سرودههایش به نوگرایی در مقابل تکرار تجربه توجه داشته، روشن است و عدم تاثیرگذاری نحوهی سرایش او و آسیبهای متوجه شعرش را نمیتوان به صورت تجربی و تنها با سطحینگری رایج دربارهی آثارش به منزلهی افسارگسیختگی زبانی توجیه کرد.
شعر شاهرودی اگرچه به دلیل پوستهی سخت زبانیاش امکانات رابطه را تحتالشعاع قرار میدهد اما دچار توهم نیست و در پی ایجاد وهم برای پوشش دادن ضعفهایش هم نیست(مسئلهای که در شعر بسیاری از مدعیان آوانگاردیسم مشهود است) چرا که کانون معنایی سرودهها علیرغم سخت شدن پوستهی زبانی، همواره مد نظر قرار داده شده و این را میتوان از نشانههای عینی و صریحی دریافت که شاهرودی لابلای تصاویر نسبتا گنگ سرودههایش قرار میدهد.
او در همهی عمر شاعری خود چه زمانی که از پیشنهادات ساختاری نیما پیروی میکرده و چه دورهای که به یک افق زبانی دیگراندیشیده، در وجه محتوا شاعری خنثا و بیتفاوت نسبت به مشترکات اجتماعی و مواضع انسانی نیست اگرچه ممکن است مخاطب برای درک این موضوع در برخی سرودههایش با لایهای سخت رو به رو باشد.
با تمام این احوال نمیتوان انکار کرد که نقطهی آسیبپذیری شعر اسماعیل شاهرودی در زبانی است که خود، آن را غایت و عامل برجستهی زیباشناسانهی سرودههایش میپنداشته و تلاشش را برای دستیابی به استقلال شاعرانه بر پایهی زبانی بنا نهاده که کلام در آن تکیهی قابل توجهی به تصویر دارد. زبانی که مختصات متفاوتش مربوط به تغییرات نحوی و رویهی بیان نیست بلکه شیوهی غیر معمول موجود در آن با گنگشدگی بخشی از تصاویر ایجادشده نسبت مستقیمی دارد.
شاهرودی اگرچه به سبب توجهاش به حفظ اندیشهمداری سرودهها، بین تصاویر گاه گنگ، نشانههایی روشن قرار داده و راه را برای درک آنچه خود از معنا نظر دارد باز گذاشته اما گاهی نیز با افراط در ایجاد چنین تصاویری لااقل مناسبات رابطه و گشایش جهان هنری آثارش را تحتالشعاع قرار داده و از طراوت روح زیباشناسانهی موجود در آنها نیز کاسته است.
البته به نظر نمیرسد که شاهرودی صرفا قصدی برای به تاخیر انداختن مدام معنا داشته زیرا اصرار او به دادن نشانههای مستقیم حتا زمانی که نگاهش به زبان تا مرز افراط پیش میرود، قابل دریافت است.
اگرچه شعر اسماعیل شاهرودی به هر دلیل نتوانست به جایگاه یک شیوهی تاثیرگذار سرایش در جریان شعر معاصر برسد اما عواملی که چنین توقعی را به وجود آورده بود نشان میدهند آثار او دارای مختصاتی است که همواره به عنوان یک تجربهی متفاوت و منحصر به فرد مورد توجه قرار گرفته و روشن است که نمیتوان شاهرودی را شاعری غیر حرفهای و کماهمیت تلقی کرد.
این ادعا حتا به دلیل برخورداری شاهرودی از شخصیتی ویژه و یا صرفا به سبب جنون شاعری که در شرح احوال او از سوی همنسلاناش بیشتر از آن یاد شده، نیست چراکه اینها به واقع دلایل جزییتری هستند که در دستهبندیهای اخلاقی قرار دارند تا شناخت هنری.
مسئلهی نسبتا محسوسی که در روند زندگی هنری شاهرودی وجود دارد این است که میل اولیهی شکل گرفته در او برای سازماندهی تفاوت در زبان سرودههایش رفتهرفته آنها را متحمل قرارگیری در وضعیتی نمود که دور شدن از همهی اشکال عمومی یا حتا خاص در آنها قابل پذیرش بوده و گویی رسیدن به یک انزوای ناگریز برای او و شعرش امری طبیعی است.
علت شکلگیری انزوای مورد نظر قطعا با آمادگی ذهن او و نحوهی دریافتهایش از ساختار اجتماعی پیرامون (زیست جهان او) غیر مرتبط نبوده است.
خورندگی ناگریز انزوای درونی که در سالهای پایانی عمر شاهرودی گسترش یافت تدریجا روح و روحیهی او را هم تحتالشعاع قرار داد و سرنوشت متفاوتی را برای او رقم زد؛ اما نمیتوان آن را به تقدیر نسبت داد چرا که اسماعیل شاهرودی حدود ده سال پیش از مرگش در شعری به نام کجاست آنکه…، دربارهی تقدیر چنین سروده است:
زبان حادثه در کار است
و حرف
ز حکمرانی اندیشه است بر تقدیر
و این زمان تقدیر
مجاب دست توانای فکر انسان است.