آقای خامنه ای؛ دروغگو دشمن خداست

بیژن صف سری
بیژن صف سری

در وادی حرفه اطلاع رسانی همواره یافتن سوژه خبری مناسب که ارزش روشنگری اذهان عمومی را داشته باشد، از زمره دغدغه های اهالی این حرفه بی پیر ( اطلاع رسانی) است؛ از این رو روزنامه نگاران و اهالی قبیله رسانه های دیداری و شنیداری هر روز در پی شکار سوژه های ناب خبری هستند تا با اطلاع رسانی به هنگام و ایضا تفسیر و تحلیل درست از یک رویداد، اذهان عمومی را آگاه سازند. این مهم وقتی برای اهالی رسانه ها سخت می شود که در کشوری چون ایران و یا در ارتباط با ایران به کار اطلاع رسانی مشغول باشند، چرا که به دلیل شرایط خاص ناشی از تحریم ها و جنگ قدرت بین زمامداران، خاصه با نزدیک شدن موسم انتخابات ریاست جمهوری، روزانه با انبوهی از اخبار که غالبا سیاسی هم هستند مواجه می شوند که بی اغراق هر کدام دارای اهمیت ویژه خبری هستند اما با این همه، تفسیر و تحلیل، این اخبار گاها برای برخی از مفسران و تحلیلگران، نه تنها فاقد انگیزه روشنگری اذهان عمومی است بلکه هر تحلیل و تفسیری در ارتباط با این اخبار را کار عبث و بیهوده ای می دانند. طرفه آنکه اذهان عمومی هم، جز در حد یک خبر، رغبتی برای شنیدن و یا خواندن تحلیل و تفسیرهای مرتبط با این دست از اخبار به اصطلاح مهم را ندارند، چرا که هیچ ناگفته ای باقی نمانده است و همه تحلیل ها و تفسیر ها بر مدار یک سیکل ملال آور در جریان است و در نهایت به این نتیجه ختم می شود که نظام جمهوری اسلامی حکومتی مبتنی بر قلدری و دروغگویی است و با توهین به شعور ملت تحت سلطه خود نه تنها به روشنی روز، دروغ می گوید که همچون دزدان سر گردنه بی سئوال مشغول به غارت و چپاول است.

برای نمونه نگاه کنید به اخبار دو روز گذشته که از میان اهم اخبار حکومتی، خبر هشدار رهبری نظام به توصیه کنندگان انتخابات آزاد، در صدر می نشیند و همه رسانه ها، چه در داخل کشور و چه بیرون، از چارچوب نظارتی حکومت در خارج از کشور،منتشر می شوند. حتی رسانه های اپوزیسیون، همه با آب و تاب از این خبر می گویند و آن را بعنوان مهمترین خبر حکومتی در رسانه های خود منعکس می کنند، اما با این همه، تحلیل و تفسیر قابل اعتنایی از این پیام پر عتاب و خطاب نمی بینیم؛چراکه تفسیر دروغ رهبرپریشان حالی که با توهم نیک اندیشی و لجاجت، ملتی را به خاک سیاه کشانده چقدر قابلیت تحلیل دارد که قادر به جذب مخاطبانی از این ملت باشد که امروز پس از تحمل ۳۴ سال ظلم بی‌رویه از همه رذالت‌های زمامداران حاکم بر خود آگاه است؟ و ازمسائل فرهنگی و دینی گرفته تا اقتصاد و سیاست نظام، همه را به درستی برمبنای فریب مردم می‌داند و مصداق بارز و دست به نقد آن هم همین خبر هشدار اخیر رهبری در مورد انتخابات آزاد است که می‌گوید “از اول انقلاب ۳۴ انتخابات داشتیم، کدامش آزاد نبوده است؟”

حال برای چنین خبر مهمی چه تفسیر و یا تحلیلی می توان نوشت؟ آیا با رصد کردن انتخابات ۳۴ ساله نظام و اثبات دروغگویی رهبر مسلمین جهان، منشا خیر بیداری اذهان عمومی خواهیم بود؟ آن هم ملتی که به شهادت خیل عظیم آزادیخواهانش در زندان های بی شمار رژیم، هیچگاه چون امروز، بیدارنبوده است.

امروز مردم با شنیدن اخبار و نقل قول هایی از سوی اصحاب قدرت به تفسیر و تحلیل هایی رسیده اند که مغایر با همه تحلیل های رایج است. بعنوان مثال انتشارگفته های اخیر آقای خامنه ای که صراحتا با دروغی آشکار، منکر هر گونه تقلب در انتخابات و یا تعیین کاندیدا های از قبل مشخص شده در طول عمر ۳۴ ساله نظام می شود،در شبکه های اجتماعی چون فیس بوک ودر دنیای مجازی به گونه ای تمسخر آمیزمورد بحث و تحلیل قرار می گیرد که می تواند برآیندی ازتحلیل جامعه امروز ایران باشد. در تفسیر و تحلیل کاربران شبکه های اجتماعی نسبت به هذیان گویی های سران رژیم از جمله همین گفته ی اخیر رهبری، از منظر روانشناسی مورد بر رسی قرار می گیرد و در مورد شخص آقای خامنه ای که از قضا به تازگی خود به گروه کاربران فیس بوک پیوسته، قریب به اتفاق بر این باورند که او در اثر توهم نیک اندیشی که تنه به خدایی بودن می زند، به نوعی از روانپریشی دچار است که در اصطلاح علمی به آن “پارانویا” گفته می شود.یا کم خطر ترین اظهار نظر در مورد ایشان که داعیه ترویج مذهبی را دارد که دروغگو یی رامنع ساخته به نوشتن این کامنت کنایه آمیز بسنده می کنند: “آقای خامنه ای دروغگو دشمن خدا است”.

به باور این قلم امروز دیگر کسی نسبت به دروغ ها و گفته ها ی عوام فریبانه زمامداران فکر نمی کند چه رسد که رغبتی به شنیدن و یا خواندن تحلیل این پریشان گویی ها داشته باشد. آنچه ملت در پی آن است و راغب به دانستن آن، پاسخ به “چه باید کرد”هایی است که تا کنون از سوی هیچ یک از سینه چاکان وطن به گونه ای اجرایی ارائه نگردیده. طرفه آنکه این معما خود منشا پرسش های دیگری هم بوده؛ پرسش هایی از قبیل اینکه براستی چرا در همه ۳۴ سال عمر نظام ولایی، اگر جوش و خروشی هم بود قهرمانان این جنبش های فصلی، همه از رانده شدگان قدرت در نظام بوده و تا کنون کسی بیرون ازاین چرخه قدرت قد علم نکرده است؟ از جماعت به اصطلاح روشنفکر، تا رهبران گروه های قابل اعتنای اپوزیسیون که بدون استثنا همه خود زمانی در چرخه قدرت همین نظام هستند. به دیگر سخن چرا همه قهرمانان امروز ما همه از بطن قدرت بی سئوال سر بر آوردند والغرض اینکه چرا همواره در طول تاریخ این کهنه دیار، همه جنبش ها و قیام ها بر علیه حکومت ها بوده و هرگز جنبش های طبقاتی در این سر زمین شکل نگرفته است؟ براستی چرا؟