سی سالی هست که هرگاه چند انسان با نظرات مشترک کنار هم نشسته اند تا برای جامعه ای که گرفتار و دردمند است درمانی پیدا کنند یا دست کم عقلهای خود را روی هم بگذارند و به تجزیه تحلیل دردها بپردازند، فوراً بر آنها مارک “گروهک” چسبانده اند و همین یک فقره کافی بوده تا درازشان کنند و سقف را روی سرشان ویران سازند. اندکی بررسی در فرهنگ سیاسی بعد از انقلاب خود آموزی به دست می دهد که در آن کلماتی که در فرهنگ سیاسی پیش از انقلاب بار امنیتی و سیاسی نداشته، تبدیل به عناوین مجرمانه شده است. راستی چرا “گروهک” عنوان مجرمانه است و برای “گروه” یک چنین ویژگی را به رسمیت نشناخته اند؟ حرف “ک” چسبیده به “گروه” از باب تحقیر و تصغیر به آن اضافه شده یا از باب رواج ادبیات سیاسی خاصی که با کاربرد آن عوام را می فریبند؟
اگر “کانون مدافعان حقوق بشر” فقط یک “گروهک” است چرا باید از آن ترسید و گروه گروه پلیس و لباس شخصی به سوی مکان گردهمایی گروهک اعزام نمود؟ راستی اگر گروهکی بتواند در شصتمین سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر تعداد سیصد نفر را در آن وانفسایی که از آن خبر داریم دور هم جمع کند تا از حقوق انسانها سخن بگویند، باز هم می شود از آن به نام “گروهک” یاد کرد؟
در سراسر دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی ایالات متحده آمریکا بیش از دو ماه است جلسات متعدد به مناسبت شصتمین سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر برگزار می شود. صدها بلندگو در اختیار کارشناسان و مردم عادی از هر نژاد و جنس و ملیت و اندیشه سیاسی گذاشته اند تا هر آنچه دل تنگشان می خواهد بگویند و همه را به گوش حکومت برسانند. این وضعیتی است که درست خط مشی های سیاسی آمریکا بخصوص در هشت سال اخیر را نشانه گرفته است. هنوز آن حکومتی که در این جلسات چپ و راست ضربه فنی می شود تا جایی که دانشجویان و مردم عادی بلندگو را درجمع خود می چرخانند و از ضرورت محاکمه دولتمردانش سخن می گویند، قدرت سیاسی را به دیگری منتقل نکرده است. همه حاضران حتی مسلمانان و اتباع دیگر کشورها با خیال راحت از شکلهای گوناگون نقض حقوق بشر در آمریکا و یا نقض حقوق بشر در سایر کشورها با مدیریت آمریکا سخن می گویند. بعد هم سر آسوده بر بستر می نهند و وجدان انسانی شان که به هنگام از ماجراها پرده بر گرفته آزارشان نمی دهد. این عملکرد فعالان حقوق بشر در سرزمینی است که سالهاست در فرهنگ سیاسی – حکومتی ایران ”شیطان بزرگ” نامیده شده و چه بسا پرسشها که در این جلسات حقوق بشری مثل خنجر در سینه فعالان حقوق بشر ایرانی فرو می رود. آنهایی که به جرم زبان و مرام حقوق بشری، خود و خانواده شان را به صلابه کشیده و آواره کرده اند.
خبر هجوم به کانون مدافعان حقوق بشر غیر منتظره نبود. سالهاست جماعتی کوچک ستمهای بزرگ روا می دارند و روی شیطان بزرگ را در پاره ای حرکات خود چندان سفید کرده اند که آمریکا در ایران بسیار کشته مرده دارد و شاید در خود آمریکا، مردم آن قدر شیفته آمریکا نیستند که مثلا در ایران. سیاست امنیتی ایران تا کنون کدام هدف را دنبال و کدام هدف را تأمین کرده است؟ دشمنی با غرب را؟ مدت سی سال است از دروغگویی مطبوعات غربی برای مردم قصه ها می گویند. اما در یک چشم بر هم زدن یک مقاله پیدا می کنند که مثلاً در آن نوشته شده ”کانون مدافعان حقوق بشر از دفتر آقای دیک چینی معاون رئیس جمهور آمریکا پول گرفته تا در جمهوری اسلامی ایجاد تخریب کند.” معلوم نیست روزنامه خبر را از کدام زباله دان پیدا کرده اما نظام امنیتی منتقد مطبوعات غرب آن را سند قرار داده است. خط مشی سیاست امنیتی به اندازه ای کج و معوج است که فقط دهنیت های علیل آن را باور می کنند. هر گاه ذهن تیز و پرسشگر بوده و هنوز سلولهایش فاسد نشده باشد، در عجب می ماند از این سیاست امنیتی که عملکردش بیشتر به نفع دشمنان فرضی است که خود آن را انتخاب کرده است و اغلب بر محبوبیت آنها می افزاید. انسانهایی که گروه گروه در دیگر کشورها در امر حقوق بشر فعال هستند و تشکلهای قانونی و ثبت شده ای دارند و از هر کس که به آنها پول بدهد پول می گیرند و نام و آدرس کمک کننده را بی ترس از عاقبت کار روی سایتهای اینترنتی خود می گذارند، در فهرست هدفهای امنیتی دولتهای غربی نام و عنوانشان نمی آید. روشن و بی دغدغه کار می کنند و ضرورتی ندارد خود را لابلای هزار پوشش مخفی سازند. کانون مدافعان حقوق بشر سالهاست نتوانسته خود را به ثبت برساند. علت این نبوده که اعضا صلاحیت نداشته یا در پیشینه شان نشانه های ضد انقلابی و براندازی مشاهده شده است. هرگز چنین نبوده است. برخی وفاداران صدیق انقلاب و جمهوری اسلامی بوده اند. علت این بوده که می خواهند هرگاه دلشان خواست، کلک تشکل ثبت نشده را بکنند و حمله و هجوم را توجیه کنند. اگر غیر از این بود و به راستی در ایران هر تشکل ثبت نشده قادر به فعالیت نبود، چرا سالها این تشکل به صورت علنی کار کرده و ناگهان یک شبه “گروهک” شده و علت را ثبت نشدن کانون عنوان کرده اند؟ آیا نظام امنیتی ایران اهل رحم و مداراست؟ چگونه بوده که چند سال دندان سر جگر گذاشته و ناگهان یادش آمده که کانون ثبت قانونی نشده است؟
همه این یادآوری ها از آن رو ضروری است که تأکید کنیم “قانون” در ایران ابزاری است برای سرکوب. بدون دلیل قانونی به تشکلهای خاصی اجازه ثبت نمی دهند. از طرفی غیر مستقیم پیغام پشت پیغام می فرستند که به فعالیت ادامه دهید. در همان حال انتظار دارند تشکلی که آن را در بیم و امید نگاهداشته اند، از ترس هجوم و حمله که هر لحظه ممکن است به آن عمل بشود، نگویند بالای چشم حکومت ابرو است. این بار کور خوانده اند. یادشان رفته است یک سازمان شناخته شده حقوق بشری با یک برنده جایزه صلح نوبل نمی تواند و حق ندارد ثنا گوی دایمی نقض حقوق بشر بشود و همچنین نمی تواند روزی هفت هشت بار از نقض حقوق بشر در آمریکا و اروپا سخن بگوید و آنچه را در جوارش می گذرد ناگفته بگذارد. نمی تواند فقط از زندان گوانتانامو و ابو غریب انتقاد کند و کلمه ای درباره زندانیان شوربختی که در همان نزدیکی های محل کانون، در زندانهای ناشناخته و غیر قانونی اطراف میدان ونک و غیره دارند فنا می شوند یا فنا شده اند خبری انتشار ندهد. تازه هرگاه بخواهیم همه مسایل حقوق بشری ایران را در نظر بگیریم، کانون مدافعان حقوق بشر اتفاقاً بسیار با احتیاط کار کرده و از ورود به شرح مظلومیت جمعی از قربانیان که نیروهای امنیتی نسبت به آنها بسیار حساسیت دارند به ناچار پرهیز کرده است. اگر پرهیز را شکسته بود، همین اندازه هم دوام نمی آورد. اگر پرهیز را از همان ابتدا شکسته بود، البته محبوب زبانها و قلمهایی می شد که در این سالها بسیار آن را نواخته اند. اینک تا حدودی می خواست پرهیز دیرینه را بشکند. شکستن پرهیز همان و شکستن در و پنجره و مهر و موم کانون همان.
از این حرفها که بگذریم راستی نمی شود مهر و موم غیر قانونی را شکست؟ یادم می آید اوایل انقلاب دوستی داشتم که وقتی اطلاع پیدا می کرد جایی را افراد مجهول الهویه ای مهر و موم کرده اند به افراد ذینفع ندا می داد فوراً بروید و مهر و موم را بشکنید. اغلب می ترسیدند و می گفتند طرف دیوانه است و می خواهد برای ما دردسر درست کند. اما چند موردی که دینفع ها سر نترسی داشتند و می خواستند با رفتار غیر قانونی برخورد کنند، رفتند مهر و موم را شکستند. آب هم از آب تکان نخورد. البته منظورم این نیست که مدافعان حقوق بشر راه بیفتند مهر و موم بشکنند. آنها به اندازه ای عاقل هستند که به حرف کسانی که دستی از دور بر آتش دارند گوش نسپارند و حتماً راهی مراجع قانونی برای رفع مهر و موم می شوند. اما منظورم این است که گاهی هارت و پورت های امنیتی در مقایسه با هزینه های هنگفتی که حاکمیت ناچار است برای آن بپردازد، مثل جباب می ترکد. اوائل انقلاب خیلی ها را می گرفتند و بعد که می فهمیدند سنبه پر زور است رهایش می کردند و می گفتند “تشابه اسمی بود.”
امیدواریم این بار هم در پی رویدادهایی که بی گمان در راه است و پس از ارزیابی هزینه ای که بی گمان حاکمیت باید بابت مهر و موم کانون بپردازد، معلوم بشود خطایی رفته است از نوع تشابه اسمی. در این صورت دست مریزاد خواهیم گفت به آقای نیک آهنگ کوثر که می داند کلید طلایی برای باز کردن قفل کانون در دست کیست!