گروهک؟

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

سی سالی هست که هرگاه چند انسان با نظرات مشترک کنار هم نشسته اند تا برای جامعه ای که گرفتار و دردمند ‏است درمانی پیدا کنند یا دست کم عقلهای خود را روی هم بگذارند و به تجزیه تحلیل دردها بپردازند، فوراً بر آنها ‏مارک “گروهک” چسبانده اند و همین یک فقره کافی بوده تا درازشان کنند و سقف را روی سرشان ویران سازند. ‏اندکی بررسی در فرهنگ سیاسی بعد از انقلاب خود آموزی به دست می دهد که در آن کلماتی که در فرهنگ ‏سیاسی پیش از انقلاب بار امنیتی و سیاسی نداشته، تبدیل به عناوین مجرمانه شده است. راستی چرا “گروهک” ‏عنوان مجرمانه است و برای “گروه” یک چنین ویژگی را به رسمیت نشناخته اند؟ حرف “ک” چسبیده به “گروه” ‏از باب تحقیر و تصغیر به آن اضافه شده یا از باب رواج ادبیات سیاسی خاصی که با کاربرد آن عوام را می ‏فریبند؟ ‏

اگر “کانون مدافعان حقوق بشر” فقط یک “گروهک” است چرا باید از آن ترسید و گروه گروه پلیس و لباس ‏شخصی به سوی مکان گردهمایی گروهک اعزام نمود؟ راستی اگر گروهکی بتواند در شصتمین سالروز تصویب ‏اعلامیه جهانی حقوق بشر تعداد سیصد نفر را در آن وانفسایی که از آن خبر داریم دور هم جمع کند تا از حقوق ‏انسانها سخن بگویند، باز هم می شود از آن به نام “گروهک” یاد کرد؟

در سراسر دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی ایالات متحده آمریکا بیش از دو ماه است جلسات متعدد به مناسبت ‏شصتمین سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر برگزار می شود. صدها بلندگو در اختیار کارشناسان و مردم ‏عادی از هر نژاد و جنس و ملیت و اندیشه سیاسی گذاشته اند تا هر آنچه دل تنگشان می خواهد بگویند و همه را به ‏گوش حکومت برسانند. این وضعیتی است که درست خط مشی های سیاسی آمریکا بخصوص در هشت سال اخیر ‏را نشانه گرفته است. هنوز آن حکومتی که در این جلسات چپ و راست ضربه فنی می شود تا جایی که دانشجویان ‏و مردم عادی بلندگو را درجمع خود می چرخانند و از ضرورت محاکمه دولتمردانش سخن می گویند، قدرت ‏سیاسی را به دیگری منتقل نکرده است. همه حاضران حتی مسلمانان و اتباع دیگر کشورها با خیال راحت از ‏شکلهای گوناگون نقض حقوق بشر در آمریکا و یا نقض حقوق بشر در سایر کشورها با مدیریت آمریکا سخن می ‏گویند. بعد هم سر آسوده بر بستر می نهند و وجدان انسانی شان که به هنگام از ماجراها پرده بر گرفته آزارشان ‏نمی دهد. این عملکرد فعالان حقوق بشر در سرزمینی است که سالهاست در فرهنگ سیاسی – حکومتی ایران ‏‏”شیطان بزرگ” نامیده شده و چه بسا پرسشها که در این جلسات حقوق بشری مثل خنجر در سینه فعالان حقوق ‏بشر ایرانی فرو می رود. آنهایی که به جرم زبان و مرام حقوق بشری، خود و خانواده شان را به صلابه کشیده و ‏آواره کرده اند. ‏

خبر هجوم به کانون مدافعان حقوق بشر غیر منتظره نبود. سالهاست جماعتی کوچک ستمهای بزرگ روا می دارند ‏و روی شیطان بزرگ را در پاره ای حرکات خود چندان سفید کرده اند که آمریکا در ایران بسیار کشته مرده دارد ‏و شاید در خود آمریکا، مردم آن قدر شیفته آمریکا نیستند که مثلا در ایران. سیاست امنیتی ایران تا کنون کدام ‏هدف را دنبال و کدام هدف را تأمین کرده است؟ دشمنی با غرب را؟ مدت سی سال است از دروغگویی مطبوعات ‏غربی برای مردم قصه ها می گویند. اما در یک چشم بر هم زدن یک مقاله پیدا می کنند که مثلاً در آن نوشته شده ‏‏”کانون مدافعان حقوق بشر از دفتر آقای دیک چینی معاون رئیس جمهور آمریکا پول گرفته تا در جمهوری ‏اسلامی ایجاد تخریب کند.” معلوم نیست روزنامه خبر را از کدام زباله دان پیدا کرده اما نظام امنیتی منتقد ‏مطبوعات غرب آن را سند قرار داده است. خط مشی سیاست امنیتی به اندازه ای کج و معوج است که فقط دهنیت ‏های علیل آن را باور می کنند. هر گاه ذهن تیز و پرسشگر بوده و هنوز سلولهایش فاسد نشده باشد، در عجب می ‏ماند از این سیاست امنیتی که عملکردش بیشتر به نفع دشمنان فرضی است که خود آن را انتخاب کرده است و ‏اغلب بر محبوبیت آنها می افزاید. انسانهایی که گروه گروه در دیگر کشورها در امر حقوق بشر فعال هستند و ‏تشکلهای قانونی و ثبت شده ای دارند و از هر کس که به آنها پول بدهد پول می گیرند و نام و آدرس کمک کننده را ‏بی ترس از عاقبت کار روی سایتهای اینترنتی خود می گذارند، در فهرست هدفهای امنیتی دولتهای غربی نام و ‏عنوانشان نمی آید. روشن و بی دغدغه کار می کنند و ضرورتی ندارد خود را لابلای هزار پوشش مخفی سازند. ‏کانون مدافعان حقوق بشر سالهاست نتوانسته خود را به ثبت برساند. علت این نبوده که اعضا صلاحیت نداشته یا ‏در پیشینه شان نشانه های ضد انقلابی و براندازی مشاهده شده است. هرگز چنین نبوده است. برخی وفاداران ‏صدیق انقلاب و جمهوری اسلامی بوده اند. علت این بوده که می خواهند هرگاه دلشان خواست، کلک تشکل ثبت ‏نشده را بکنند و حمله و هجوم را توجیه کنند. اگر غیر از این بود و به راستی در ایران هر تشکل ثبت نشده قادر ‏به فعالیت نبود، چرا سالها این تشکل به صورت علنی کار کرده و ناگهان یک شبه “گروهک” شده و علت را ثبت ‏نشدن کانون عنوان کرده اند؟ آیا نظام امنیتی ایران اهل رحم و مداراست؟ چگونه بوده که چند سال دندان سر جگر ‏گذاشته و ناگهان یادش آمده که کانون ثبت قانونی نشده است؟ ‏

همه این یادآوری ها از آن رو ضروری است که تأکید کنیم “قانون” در ایران ابزاری است برای سرکوب. بدون ‏دلیل قانونی به تشکلهای خاصی اجازه ثبت نمی دهند. از طرفی غیر مستقیم پیغام پشت پیغام می فرستند که به ‏فعالیت ادامه دهید. در همان حال انتظار دارند تشکلی که آن را در بیم و امید نگاهداشته اند، از ترس هجوم و حمله ‏که هر لحظه ممکن است به آن عمل بشود، نگویند بالای چشم حکومت ابرو است. این بار کور خوانده اند. یادشان ‏رفته است یک سازمان شناخته شده حقوق بشری با یک برنده جایزه صلح نوبل نمی تواند و حق ندارد ثنا گوی ‏دایمی نقض حقوق بشر بشود و همچنین نمی تواند روزی هفت هشت بار از نقض حقوق بشر در آمریکا و اروپا ‏سخن بگوید و آنچه را در جوارش می گذرد ناگفته بگذارد. نمی تواند فقط از زندان گوانتانامو و ابو غریب انتقاد ‏کند و کلمه ای درباره زندانیان شوربختی که در همان نزدیکی های محل کانون، در زندانهای ناشناخته و غیر ‏قانونی اطراف میدان ونک و غیره دارند فنا می شوند یا فنا شده اند خبری انتشار ندهد. تازه هرگاه بخواهیم همه ‏مسایل حقوق بشری ایران را در نظر بگیریم، کانون مدافعان حقوق بشر اتفاقاً بسیار با احتیاط کار کرده و از ورود ‏به شرح مظلومیت جمعی از قربانیان که نیروهای امنیتی نسبت به آنها بسیار حساسیت دارند به ناچار پرهیز کرده ‏است. اگر پرهیز را شکسته بود، همین اندازه هم دوام نمی آورد. اگر پرهیز را از همان ابتدا شکسته بود، البته ‏محبوب زبانها و قلمهایی می شد که در این سالها بسیار آن را نواخته اند. اینک تا حدودی می خواست پرهیز ‏دیرینه را بشکند. شکستن پرهیز همان و شکستن در و پنجره و مهر و موم کانون همان. ‏

از این حرفها که بگذریم راستی نمی شود مهر و موم غیر قانونی را شکست؟ یادم می آید اوایل انقلاب دوستی ‏داشتم که وقتی اطلاع پیدا می کرد جایی را افراد مجهول الهویه ای مهر و موم کرده اند به افراد ذینفع ندا می داد ‏فوراً بروید و مهر و موم را بشکنید. اغلب می ترسیدند و می گفتند طرف دیوانه است و می خواهد برای ما دردسر ‏درست کند. اما چند موردی که دینفع ها سر نترسی داشتند و می خواستند با رفتار غیر قانونی برخورد کنند، رفتند ‏مهر و موم را شکستند. آب هم از آب تکان نخورد. البته منظورم این نیست که مدافعان حقوق بشر راه بیفتند مهر و ‏موم بشکنند. آنها به اندازه ای عاقل هستند که به حرف کسانی که دستی از دور بر آتش دارند گوش نسپارند و حتماً ‏راهی مراجع قانونی برای رفع مهر و موم می شوند. اما منظورم این است که گاهی هارت و پورت های امنیتی در ‏مقایسه با هزینه های هنگفتی که حاکمیت ناچار است برای آن بپردازد، مثل جباب می ترکد. اوائل انقلاب خیلی ها ‏را می گرفتند و بعد که می فهمیدند سنبه پر زور است رهایش می کردند و می گفتند “تشابه اسمی بود.” ‏

امیدواریم این بار هم در پی رویدادهایی که بی گمان در راه است و پس از ارزیابی هزینه ای که بی گمان حاکمیت ‏باید بابت مهر و موم کانون بپردازد، معلوم بشود خطایی رفته است از نوع تشابه اسمی. در این صورت دست ‏مریزاد خواهیم گفت به آقای نیک آهنگ کوثر که می داند کلید طلایی برای باز کردن قفل کانون در دست کیست!‏