محمد رضا فروغی
مجید توکلی یکی از سه دانشجوی پلی تکنیکی است که “سه آذر اهورایی” خوانده شدند. برای او، احسان منصوری و احمد قصابان بعد از برخورد انتقادی دانشجویان پلی تکنیک با محمود احمدی نژاد،پرونده ای جعلی ساخته شد که نتیجه اش زندان و شکنجه های بسیار بود.او که تا مدت ها خواست آزادیش در تمامی تجمعات دانشجویی به شعار اصلی بدل شده بود، در مصاحبه با روز از روزهای زندان خود سخن گفته است و از فضای امروز دانشگاه. این مصاحبه را می خوانیم.
اگر ممکن است یک بازخوانی از حوادثی داشتهباشید که منجر به بازداشتتان در اردیبهشت ماه سال 1386 شد.
من کلید خوردن پروژه را در خرداد ماه سال 85 میدانم که انجمن اسلامی غیرقانونی اعلام شد و تابستان همان سال در اواسط مرداد ماه، دفتر انجمن اسلامی تخریب شد. مهر 85 مدیریت دانشگاه تمام تلاشاش را انجام دادهبود که هیچ فعالیتی در دانشگاه انجام نشود. بیش از 40 نفر به کمیته انضباطی احضار شدهبودند و فایل آموزشی بیش از 70 نفر بسته شدهبود و خیلی از نشریات توقیف شدهبودند، اما مجموعه انجمن اسلامی به فعالیتهایش ادامه داد.تا آذر ماه که احمدینژاد به پلیتکنیک آمد و پلیتکنیک شاید محکمتر از همیشه پاسخ محکمی به وی داد. سال 85 به واسطه اینکه انجمن اسلامی دفتری نداشت، نشریات خیلی قوت گرفت. ما به واسطه قوانین جدیدی که در دانشگاه حاکم شدهبود، محدودیتی برای انتشار نشریات داشتیم و هر نشریه را میتوانستیم حداکثر یک شماره در هفته منتشر کنیم. این شد که به سمت تعداد نشریات بیشتر رفتیم. حدود 30 تا 40 نفر از اعضای مجموعه مجوز نشریه گرفتند. احساس میکنم پس از 6، 7 ماه فعالیت این مجموعه در اردیبهشت ماه به نقطهای رسید که مدیریت دانشگاه دیگر نمیتوانست این تعداد زیاد نشریات را کنترل کند. اعتراضات در یک نقطه جمع نمیشد و محل تمرکز برای برخورد وجود نداشت. در عین حال مجموعه تریبونها و تجمعهایش را برگزار میکرد و مراسم خاص تشکیلاتیاش را بیرون از دانشگاه برگزار میکرد. شاید همین ها بود که نهادهای امنیتی را متقاعد کرد که برخورد ویژهای شود. تجربه آذر 85 پلیتکنیک تجربه ویژهای بود برای جمهوری اسلامی، در شرایطی که میخواست صدایی از دانشگاه بیرون نیاید، احمدینژاد به پلیتکنیک آمد و به بدترین شکل با اعتراض دانشجویان مواجه شد. ولی من چند کاتالیزور را در این میان مؤثر میدانم: ما از اسفند ماه علیرغم خواست عمومی مجموعه شاید در چند حیطه وارد شدیم. ما در نشریاتمان، یکی به نقد ساختاری نظام و دوم به نقد رهبری و اصل ولایت فقیه پرداختیم. مخصوصاً این مسئله دوم از فروردین ماه قوت گرفت. حتی چند مطلب به صورت مستقیم خطاب به آقای خامنهای نوشتهشدکه عکسالعمل خیلی ویژهای را هم از سوی نشریههای وابسته به بسیج و مدیریت دانشگاه دیدیم که همان روزها به ما هشدار دادند؛ ولی ما توجهی نکردیم. این کل آن فضایی بود که نهایتاً ما به اردیبهشت ماه رسیدیم.اردیبهشت، قرار بود انتخابات انجمن اسلامی برگزار شود. انتخاباتی که برگزاریش برای ما و عدم برگزاریش برای دانشگاه حیثیتی بود. دانشگاه با مدیریت جدید، دو سال انرژیاش را از آبان ماه 1384 گذاشتهبود که این مجموعه را جمع و فضای دانشگاه را مدیریت کند. ولی در اردیبهشت 85 احساس کرد همچنان جنبش دانشجویی و انجمن اسلامی پلیتکنیک قوت گذشته را داردو میخواهد انتخاباتاش را برگزار کند. نشریاتاش را دارد. حرفهایش را همچنان در دانشگاه میزند. در آن هفته خاص انجمن اسلامی، سه روز پشت سر هم با چهل پنجاه نفر از اعضای شورای عمومی، تحصنی در صحن دانشگاه برگزار کرد. آنها احساس کردند که به زودی قرار است تجمعهای بزرگتری برگزار شود. قرار است انتخابات دوباره برگزار شود و این مجموعه ادامه حیات داشته باشد. این تحلیل از بیرون به مجموعه است. مسائلی هم در داخل مجموعه است. ما هنوز نمیدانیم که آیا مطالبی از درون مجموعه ما به بیرون میرفت یا نه؟ اگر این فرض را هم داشتهباشیم، برخی از حرفهایی که درون مجموعه ما وجود داشت، برخی از مسائلی که ما نمیخواستیم علنی شود با انتقالاش به بیرون، آنها را متقاعد کرد که زودتر با ما برخورد شود. مطالبی که بعدها دیگر هیچ وقت مجال اجرایی شدناش پیش نیامد.
میتوانید نمونهای را بیان کنید؟
من فقط در مورد تریبونهایمان میتوانم دقیقاً بگویم. ما یازدهم اردیبهشت ماه تریبون داشتیم و در جلساتمان مقرر کرده بودیم که این تریبون صنفی باشد و بعد از آن، فضای دانشگاه را همچنان آماده نگه داریم و از این تریبون صنفی، ظرف یک هفته تا دو هفته یک تریبون سیاسی بزرگ سیاسی در اعتراض به سیاستهای دولت، ساختار استبدادی حاکمیت و دامن زدن به جنگ در دولت احمدینژاد، برگزار کنیم. شاید این مسائل به بیرون رفت. مسائل دیگری هم بود. شاید آن بحث ولایت فقیه یکی از آن مسائل ویژه بود.
خیلی ها علت برخوردها را بیشتر در بیستم آذر و حضور احمدینژاد در پلیتکنیک میدانند. آیا شواهدی در بازجوییهایتان یا جریان پروندهتان وجود داشت که مؤید این تحلیل باشد؟
من احساس میکنم در مورد 20 آذر، یک سری حرفها شاید زده نشدهاست؛ اینکه مجموعه ما در 20 آذر شدیداً دچار مشکل بود؛ اینکه از ابتدای آذر ماه تعداد زیادی از ما ممنوعالورود شدیم و بعد از آن اتفاقات 15 آذر دانشگاه تهران و تریبون 19 آذر پلیتکنیک. 20 آذر فضا خیلی امنیتی بود. کمتر از 50 درصد بدنه اصلی مجموعه ما وارد دانشگاه شدند. تحلیل هم همین بود که این مجموعه نتوانسته بدنه اصلیاش را داخل دانشگاه ببرد و سالن پر شدهبود از افرادی که از دانشگاه امام صادق و امام حسین و حتی شاید از پایگاههای مقاومت آمده بودند. با این وجود اتفاقاتی در پلیتکنیک افتادهبود و دانشجویان عادی پلیتکنیک آن فضا را شکل دادند، هر چند که شروعکننده به هر حال عدهای از فعالان دانشجویی بودند. در بازجویی ما هم 20 آذر برای آنها از این بابت که بعد رسانهای پیدا کردهبود خیلی اهمیت داشت، اما از بعد فعالیتی نه! چون سطح اعتراضهای 20 آذر در سطح سایر اعتراضهای ما بود. آنها سر مسائل خاصتری در بازجوییها تأکید داشتند، ولی 20 آذر یکی از موضوعاتی بود که خیلی تکرار شد. اینکه “شما همان آدمهایی هستید که به احمدینژاد توهین کردید” عبارتی بود که با ادبیات متفاوت در زمان بازجوییها همیشه تکرار میشد. ولی 20 آذر شاید از این بابت که ما فضایی را ایجاد کردهبودیم که دانشجوی عادی هم اجازه اعتراض در این حد، نسبت به نفر دوم حاکمیت ایران را پیدا کردهبود، اهمیت داشت.
یعنی کل حرکت از طرف انجمن اسلامی پلیتکنیک نبود؟
میشود گفت که در 20 آذر این اتفاق نیافتاد، گر چه واقعاً زمینهسازیای که شد و دقیقاً منظور بازجوها هم بود، توسط انجمن اسلامی صورت گرفتهبود. انجمن اسلامی توانستهبود، بعد از یک فضای خفقان ظرف مدت دو ماه فضای دانشگاه را به شرایطی برگرداند که دانشجوی عادی هم اجازه شدیدترین اعتراضها را در سختترین شرایط سیاسی به خود بدهد.
آیا وقتی بازداشت شدید انتظار چنین حکمی را داشتید؟ چه عواملی را در صدور این حکم سنگین دخیل میدانید و چرا از بین پلیتکنیکیهایی که بازداشت شدند، شما سه نفر در زندان ماندید؟
بعید میدانم هیچ یک از بازداشتشدهها انتظار چنین حکمی را داشتند؛ مخصوصاً که نباید به حکم نهایی تجدید نظر نگاه کنیم. ما اگر نگاهمان به حکم دادگاه انقلاب باشد، میبینیم که حکم خیلی خیلی سنگینتری بود. وقتی دو اتهام پروندهمان به دادگاه انقلاب رفت، حداکثر حکم در آن دو اتهام به ما دادهشد. یعنی توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام که دو سال و یک سال بود که سقف آن را به ما دادند و مشخصاً به من که سه سال حکم گرفتم، بیش از این نمیتوانستند حکم دهند. اتهامهای دیگر سقفشان بیشتر از این بود. اگر اینها هم به دادگاه انقلاب میرفت، احتمال داشت برای آنها هم به همین وضعیت به ما حکم دادهشود و حتی حکم خیلی سنگینتر. ما هیچ کداممان انتظار این حکم را نداشتیم، اما احساس میکردیم که این دفعه خیلی متفاوت از بازداشتهای قبل است. یعنی بازداشت آقایان قاجار و توانچه که بعد از حدود چهل روز آزاد شدند. آنها به دنبال سناریویی بودند که افراد خاصی را نگه دارند. در سناریوی اولیه موفق نبودند. یعنی دقیقاً آن آدمهایی را که مد نظرشان بود، حداقل نتوانستهبودند نگه دارند. تمام تلاششان را هم کردند تا پروژه را به همان سمت ببرند. ولی به هر حال موفق نشدند. آنها یک سری اطلاعات از داخل دانشگاه داشتند که گزارشهای حراست دانشگاه، بسیج دانشگاه و شاید حتی بخش مدیریت دانشگاه به مجموعه نهادهای امنیتی بود فعالان دانشجویی پلیتکنیک، این افراد هستند یا نگاههایی که از بیرون دانشگاه به فعالیتهای ما داشتند و به هر حال برخی از ما را میشناختند. اما اینکه چرا ما سه نفر، احساس میکنم، سناریویی که نوشتهشد با مقاومتی که ما داشتیم و حرفهایی که ما زدیم در کنار بعضاً اشتباهاتی که ما داشتیم، منجر به این شد که ما سه نفر در زندان بمانیم. به هر حال یک سری مؤلفههایی در مورد ما سه نفر وجود داشت. نگاه ویژهای به واحد سیاسی انجمن اسلامی پلیتکنیک بود. اکثر بازداشتشدهها در این واحد انجمن اسلامی فعالیت میکردند و نفرات بالایی این واحد بیشتر برای ماندن در زندان مد نظر بودند. بحث نشریات هم در کنار بحث انجمن اسلامی بود، چهرههای نشریاتیتر انجمنیها احتمال ماندنشان در زندان بیشتر بود. مسائل دیگری هم در پرونده بود. فعالیتهای روزهای آخر مجموعه باعث شدهبود، یک سری افراد در جلسات بیشتری حضور داشتهباشند و سه نفری که در زندان ماندیم، از جمله افرادی بودیم که در همه جلسات حضور داشتیم. یا اینکه یک سری امکانات در اختیار ما بود مانند آرشیو انجمن اسلامی و… انتخاب سه نفر ما تا اندازهای هدفمند بود. ولی شاید در سناریوی اولیه، ما سه نفر منظور نبودیم یا همه ما سه نفر منظور نبودیم. شاید یک نفر و شاید دو نفر از ما منظور بودیم. در روندهای بازجویی هم دیدیم که روی یک سری از افراد تأکید ویژه بود. روی پنج تا شش نفر از بچههای مجموعه تأکید ویژه بود. اما من احساسم این است که سناریوی امنیتی را نمیتوانستند با تعداد افراد بالا ببندند چون اثباتاش در دادگاه سخت میشد. یک پروژه نشریاتی بود و باید تعدادی را به عنوان عاملین پروژه کم میکردند. من احساس میکنم سه نفر معقول بود و کسی که بر صندلی قضاوت مینشست راحتتر توجیه میشد. هر چند در دادگاه انقلاب احتیاج به توجیه نبود اما در دادگاه عمومی با سه نفر راحتتر میتوانستند توجیه بکنند که اینها عاملین انتشارند. نهایتاً با توجه به موج اول بازداشتها ما سه نفر قرار شد بمانیم. اعترافات بچههای دیگر و خود ما هم تأثیر داشت.
از شرایط زندانتان بگویید. اواسط مرداد ماه سال 86 خبرهایی مبنی بر شکنجه و اعتصاب غذای شما در زندان منتشر شد، کمی در این مورد توضیح دهید؟
ما پنج ماه در بند 209 بودیم و به محض بازداشت دوستان در اردیبهشت و خرداد 86، همه دوستان به انفرادی منتقل شدند. مدت انفرادی هم با یکدیگر کمی متفاوت بود. دوره اول بازداشت، دوره بازجوییها بود که خیلی خیلی برای بچهها سخت بود. خیلی با ما بد برخورد شد. یعنی از روز اول اصلاً این نبود که منتظر باشند با ما صحبت شود و اگر این صحبت نتیجه نداد، برخورد کنند. اتفاقی که برای خود من افتاد، برای اکثر دوستان هم افتاد. برای من جلسه اول بازجویی به این شکل بود که بعد از رد و بدل شدن پنج یا شش کلمه، که دو، سه تا سؤال بازجو پرسید و دو، سه کلمه من پاسخ دادم ـ جوابهایی که در مورد مشخصات فردی بود ـ ضرب و شتمها شروع شد. یعنی از اول، سنگ بنا روی برخورد بود. گویا قرار نبود که چیز خاصی از ما پرسیده شود. در ابتدا قرار بود یک گوشمالی اساسی به ما دادهشود. در دوران بازجویی، سؤالهایی مطرح میشد که حتی مرتبط با اوایل دهه هفتاد بود. زمانی که ما ده، پانزده ساله بودیم، زمانی که ما اصلاً در دانشگاه نبودیم و خیلی از آن فاصله داریم. این نشان داد که کینه خاصی نسبت به فعالیتهای سالهای اخیر پلیتکنیک داشتند. به افراد خاصی هم در خلال بازجوییها بیشتر اشاره میشد. بعد از حدود ده روز از اولین بازداشت و سه یا چهار روز از بازداشتهای سری دوم به سراغ مسائل اصلی که مد نظرشان بود، رفتند. و با نفرات بعدی یعنی بازداشت های خرداد ماه، از روز اول شاید مباحث بعدی مطرح شد که در مورد فعالیتهای چند سال اخیر مجموعه، فعالیتها و روابط بین بچهها بود. این دوران اول بازجوییها بود که یک ماهی طول کشید. این یک ماه کلاً شرایط سختی بود برای بچهها و خیلی با دوستان بد برخورد میکردند. پس از آن، روند بازجوییها تمام شد و شرایط بهتر شد. سلول انفرادی بود و برخی شیطنتهایی که داشتند، تهدیدهایی که میکردند یا خبرهای کذبی که منتقل میکردند تا ما را اذیت کنند. اما یک ماه اول شرایط ویژهای بود که کلیه مواردی که ما آنها را مشمول شکنجه میدانیم، در آن دوران مد نظر بود. این موارد بارها بیرون هم منتشر شدهاست. شدیدترین ضرب و شتمها با مشت و لگد، کوبیدن سر به دیوار، پرت کردن روی زمین، پا گذاشتن روی صورت، روی بدن، پرت کردن وسایل مختلف به سمت ما. من از زندان که بیرون آمدم، چند گزارش از موارد شکنجه دیدم، تقریباً همه آن موارد درست بود. مخصوصاً گزارشی که در آبان ماه منتشر شدهبود.
فکر میکنم مرداد ماه بود که اعتصاب غذایی 23 روزه داشتید، چه چیزی باعث شد که اعتصاب غذا کنید؟
در اواخر مرداد ماه، پرونده بازجوییهای ما تقریباً تمام شد. پس از یک ماه قرار شد، تعدادی از دوستان آزاد شوند. سناریوی نهایی شکل گرفت و ما فکر نمیکردیم حکم سنگینی بگیریم. هر چند در روند بازجوییها اشاره میشد که مثلاً شما مرتدید یا مثلاً از این موارد که حکمهای سنگین برای ما بگیرند. ولی اینها منتفی بود. اصلاً پرونده در آن حد نبود. ما منتظر ماندیم تا دوستان آزاد شوند، ولی در عین حال احساس میکردیم که احتمال دارد برای ما هم اتفاقات بدی بیفتد. مخصوصاً پس از آزادی این چند دوست. آن موقع یک یا دو بار توانستهبودیم با خانواده ملاقات داشتهباشیم و یکی، دو تماس هم با بیرون داشتیم. نهایتاً به یک جمعبندی رسیدهبودیم که این پرونده را باید از مرحله بازجویی خارج کنیم. با مشورتی که گرفتیم، گفتند همین که به روند پروندهتان اعتراض کنید خوب است و خود ما هم به این جمعبندی رسیده بودیم که حالا که قرار بود چند نفر آزاد شوند و مصاحبهای مبنی بر آزادی دوستانمان شود و آنها با خروج از زندان، حتماً صحبتهایی خواهند کرد. پس ما هم اعلام کنیم تمامی رفتار صورت گرفته در آن مدت را نمیپذیریم. به هر حال باید با اتفاقی، با رفتاری این پیام به بیرون منتقل میشد. مهمترین هدف من این بود که پرونده را از مرحله بازجویی خارج کنم و به مرحله بازپرسی ببرم. در زندان آدم خیلی محدود است. شاید اگر من احساس میکردم که به شکلی میتوانستم با بیرون ارتباط بگیرم، هرگز اعتصاب غذا نمیکردم. ولی واقعاً تنها ابزاری که داشتم اعتصاب غذایم بود. تنها ابزاری که داشتم جان خودم بود که در دستم بود و احساس هم کردم که آنها نسبت به سلامتی و جان ما حساساند و در روند بازجوییها، چند باری که شدیداً آسیب دیدیم، یک سری مراقبتهای خاصی را در مورد ما به عمل آوردند تا ما بتوانیم به شرایط سلامتی نسبی برگردیم. روی همین مبنا من به نتیجه رسیدم که اعتصاب غذا مناسب است. در عین حال اعتصاب غذا با همه خطرناک بودناش، کار راحتی است. یعنی خیلی کار سختی نیست. کار عذابآوری است. آدم خیلی اذیت میشود، ولی اجرای آن راحت است. خلاصه با توجه به اینکه میدانستم میتوانم پیام اعتصابم را بیرون منتقل کنم، این کار را شروع کردم. اعتصابم هم اعتصاب تر بود و مایعات میخوردم. چیزی که در زندان شدیداً پیگیر بودم، این بود که میخواستم به دادگاه و پیش بازپرس بروم و پرونده در مرحله بازجویی مختومه شود. نهایتاً هم پس از آنکه اعتصابم را شکستم مرا به دادگاه بردند، بازپرسی انجام شد و دفاع نهایی اخذ شد و من در برگه دفاع نهایی قید کردم که نه تنها هیچ یک از اتهامات را قبول ندارم، بلکه در دوران بازجویی شدیداً شکنجه شدهام و به این روند معترضم، که خوشبختانه فکر میکنم به آن هدف هم رسیدم. البته بعدها یک اعتصاب دیگر هم داشتیم که آن سه نفره، اعتصاب خشک و چهار، پنج روزه بود. ده یا پانزده روز پس از اعتصاب تر اولیه و بعد از اخذ دفاع نهایی، ما نامهای را در پرونده دیدیم که بازپرس دستور دادهبود ما را به انفرادی منتقل کنند. ما پس از دو ماه از بازداشتمان به سوییت چند نفره منتقل شدهبودیم. پس از بازپرسی، به هر حال ده روز از اعتصاب غذا گذشته بود و من وضعیت بهتری داشتم، که ما را به انفرادی منتقل کردند. ما توانستهبودیم از طریق خانوادههایمان با هم ارتباط بگیریم و گفتهبودیم اگر برخورد جدیدی با ما شود، ما دوباره اعتصاب غذا خواهیم کرد. اما این بار اعتصاب خشک. بعد از آنکه ما را به انفرادی منتقل کردند و اعتصابمان را شروع کردیم، خود آقای قاضی حداد معاونت امنیت به زندان آمدند و شرایط بازگشت ما پیش همدیگر و نه در سوییت به وجود آمد. در این مدت پنج روزه، اجازه تماس هم به ما داده نشد. چون ما هفتهای یک بار اجازه تماس داشتیم که تماسهایمان در آن پنج روز بود که ما را به انفرادی فرستادهبودند. به هر حال اعتصابهای ما نتیجه داد. چه آن اعتصاب بیست و سه روزه خودم که پرونده از بازجویی خارج شد و چه سری دوم که شاید انتقامگیری خروج پرونده از دست بازجوها و شاید هم باز کردن موضوع جدیدی در پرونده بود. احساس میکنم خبری شدن اعتصابها و حساسیتی که بیرون از زندان نسبت به این موضوع وجود داشت و تکذیبهای مسئولان امنیتی بند 209 در این مورد که کسی در اعتصاب نیست، آنها را مجبور کرد که نگذارند سلامتی ما زیاد به خطر بیفتد.
الآن که پس از یک سال و چهار ماه، دوباره به دانشگاه برگشتهاید، فضای دانشگاه را چگونه میبینید؟
واقعاً خیلی متفاوت از قبل شدهاست. اتفاقات زیادی در دانشگاه افتادهاست. روز ده اردیبهشت ماه که آن چهار نشریه منتشر شد، به فاصله یک ساعت بعدش، کلیه نشریات پلیتکنیک توقیف شد و تا اطلاع ثانوی، هنوز هم بعد از گذشت یک سال و شش ماه از آن زمان هنوز نشریات اجازه انتشار پیدا نکردهاند. هر چند صحبتهایی مبنی بر انتشار مجدد آن نشریات، البته با آییننامه جدید مطرح است. از آن زمان به بعد فضای امنیتی ویژهای در دانشگاه شکل گرفته که امکان برگزاری تجمع وجود نداشتهاست. آن زمان ما همیشه در صحن دانشگاه حاضر بودیم و ساختار دانشگاه پلیتکنیک باعث میشد، صحن مرکزی دانشگاه محل جمع شدن دانشجویان باشد و ما هم نشریاتمان را آنجا میبردیم و همیشه سر ظهرها حد فاصل ساعت یازده تا یک، آنجا محل جمع شدن فعالان دانشجویی بود. الآن بعد از برگشتن، هرگز این صحنه را ندیدهام. البته برخوردها هم در این مدت زیاد بودهاست. ما همین الآن نزدیک به ده نفر ممنوعالورود به دانشگاه داریم. در این یک سال و چهار ماه که از انتشار نشریات میگذرد، بیش از صد نفر از دانشجویان به کمیته انضباطی احضار و بیش از ده نفر بازداشت شدهاند. حدود بیست نفر به دادگاه انقلاب احضار شدهاند. بیش از بیست نفر به کمیته پیگیری وزارت اطلاعات احضار شدهاند. اینها به این مسئله که فضای فعالیت دیگر به آن شکل نباشد، دامن زدهاست. فضای مهر ماه فضای خیلی سنگینی بود، هر چند الآن یک سری اتفاقاتی در دانشگاه دارد میافتد. من در دو سه هفته اخیر نشریاتی را از طرف انجمن اسلامی دیدهام که با وجود غیر قانونی بودن انجمن اسلامی از نظر دانشگاه، نشریه را در تیراژ بالا منتشر کردهاند. انتشار این نشریه، شاید باعث شود دانشگاه به برخی نشریات مجوز انتشار دهد و این نشریات فضای دانشگاه را به طرف چند سال اخیرش حرکت میدهد.
پس از آزادیتان از زندان، مانعی برای ادامه تحصیلتان در دانشگاه به وجود نیامد؟
ما با شرایط خاصی آزاد شدیم. از همان روزهای اول صحبتهایی شکل گرفت و به محض آزادی، قول بازگشتمان به دانشگاه دادهشد. ولی این مسئله هم عنوان شد که شما به عنوان دانشجوی عادی به دانشگاه نمیروید. بنا بر این ما ثبت نام نشدیم. ولی اجازه رفتن و نشستن سر کلاسهای درسمان را داریم. این مسئله امیدوارم به گفته خودشان فقط در طول این ترم باشد. یعنی ما هیچ وقت دانشجو نخواهیم شد و هر ترم، با تعهدها و شرایط خاص و در صورتی که فعالیت خاصی در دانشگاه نکنیم، در پایان ترم اجازه ثبت نمراتمان داده میشود. اما رفتار دانشگاه، رفتاری از سر اجبار است که با توصیههایی که از خارج دانشگاه شدهاست، ما را کنترل کند. هر چند با فاصله گرفتن از ابتدای سال تحصیلی، دانشگاه کمی دارد از تعهدات و قولهایی که دادهبود، فاصله میگیرد. قرار بود تا این لحظه اتفاقات مثبتتری بیفتد. ما بیش از شش، هفت هفته تحصیلی را سپری کردهایم و موانعی برای ثبت نام وجود داشته که هیچ کدام از آن موانع برداشته نشدهاست. همچنان پیگیریم که ثبت نام شویم، چون واقعاً دانشجو شدن ما از نظر آموزشی میتواند خیلی شرایط بهتری را برای ما ایجاد کند. خصوصاً اینکه دانشگاه حداقل میداند مسبب پانزده ماه در زندان ماندن ما کیست و خود آنها چه قدر مقصرند.
یک پرونده اخیراً برای شما به جریان افتادهاست، به دادگاه انقلاب احضار شدهبودید و چند ساعتی هم بازداشت شدهبودید، این پرونده در چه موردی بود؟
این پرونده مربوط به شکایتی، در مورد وقایع اردیبهشت ماه 1386 است. گزارش بسیطی داده شدهاست و از تعداد زیادی از دوستان در سه اتهام کلی، اخلال در نظم عمومی، تخریب اموال دانشگاه و ضرب و شتم و درگیری، شکایت شدهاست که خود آن تجمعها مصداق آن است. خوب، من هم در آن تجمعها حضور داشتم. اما اینکه چرا پس از آزادیام از زندان بار دیگر احضار شدم، برای خود من هم سؤال است. در ابتدا برخورد خیلی بدی شد و ما را به بازداشتگاه منتقل کردند که بعد با صحبتهایمان مسئله حل و فصل شد. اما پرونده هنوز باز است و یک سری اتفاقاتی باید بیفتد تا پرونده بسته شود. الآن مدیریت دانشگاه با وجودی که گزارش داده و تنها مرجع ذیصلاح برای شکایت در مورد تخریب اموال دانشگاه است، وجود چنین شکایتی را تکذیب کردهاست. اما در کل ما بارها دیدهایم که مسائل دانشجویی به بیرون دانشگاه رفتهاست. چه در مورد کارهای نشریاتی و چه در این مورد خاص که حدود ده نفر از دانشجویان به دادگاه انقلاب احضار شدهاند. نهادهای امنیتی با این کار دو پیام میفرستند. یکی به جنبش دانشجویی که ما با شما برخورد خواهیم کرد و دیگری به مدیریت دانشگاه که تنوانستهاست فضا را کنترل کند. اما این رفتار غلطی است. کنترل کردن دانشگاه از بیرون، فضای دانشگاه را به سمت رفتارهای غیر عقلانی و صد در صد امنیتی میبرد و نهایتاش شاید پروژه امنیتی بزرگ برای سرکوب فضای دانشگاه باشد.
علت برخورد با نشریات دانشجویی در خارج دانشگاه را در چه میدانید؟ با توجه به اینکه در آییننامه نشریات دانشجویی، بررسی این نشریات بر عهده کمیته نظارت بر نشریات است، آیا اصلاً دادگاهها چنین صلاحیتی را دارند که به بررسی اتهامات نشریات بپردازند؟ آیا این روندی که طی شدهاست از طرف کمیته نظارت بر نشریات به دادگاه انقلاب ارجاع داده میشود؟
طی دو سال اخیر، منهای آن پروژه که در سال 86 مربوط به آن چهار نشریه مطرح شد و اتهامات از سوی مدعیالعموم مطرح شدهبود، ما با چهار مورد ارجاع نشریات دانشجویی به فضای خارج دانشگاه مواجه بودهایم. مدیر مسئول نشریه “سحر” مهر ماه سال 85 به دادگاه انقلاب احضار شد. نشریه خود من، که اردیبهشت ماه سال 87 با شکایت معاونت امنیت و قرارگاه ثارالله مربوط به نشریهای که در آبان ماه 85 توقیف شدهبود، از زندان به دادگاه رفتم. نشریه سپیده که در سال 86 با شکایت ستاد مشترک سپاه به دادگاه احضار شد. ما در دادگاه هم گفتیم که این نشریات باید در داخل دانشگاه بررسی شود. ولی آنها میگفتند که شکایت از بیرون دانشگاه است و ما مجبوریم پرونده را به بیرون دانشگاه بیاوریم. همه پروندههای نشریاتی هم در دادسرای ویژه کارکنان دولت بررسی شد. آنها این مسئله را به عنوان اتفاق درون ساختار دولت و درونساختاری دانشگاه میدانند که یک تخلفی در داخل دانشگاه صورت گرفتهاست که مسئولاش شما بودهاید و از شما شکایت شدهاست. اما این شکایتها در برهههای مختلف به دلایل مختلفی انجام شد، که یا برای دادن پیام به فضای دانشگاه از سوی سپاه بود و یا به خاطر ایجاد فشار بیشتر بود که در مورد خود من اتفاق افتاد و در شرایطی که حکم تجدید نظر را گرفتهبودم و داشتم نیمی از حبسم را میگذراندم تا شاید بتوانم از آزادی مشروط استفاده کنم، این نشریه طرح شد و کسی که پرونده دوم داشتهباشد، نمیتواند از آزادی مشروط استفاده کند. یا در مورد نشریه ایران نو، در شرایطی که الآن دو سال از فضای نشریات پلیتکنیک میگذرد و 18 ماه کلیه نشریات پلیتکنیک توقیف بودهاند، با طرح این شکایت پیام میدهند که ما نمیگذاریم فضا به شرایط قبل برگردد.
در طول این چند سال، خصوصاً در یک یا دو سال اخیر، برخوردهای حاکمیت با فعالیتهای دانشجویی خیلی سختگیرانه بودهاست. علتاش را در چه میدانید؟ آیا حاکمیت را در دستیابی به اهدافاش کامیاب میدانید؟
این مسئله با آنکه همیشه در مورد جنبش دانشجویی طرح شدهاست، من فکر میکنم باید در سطح بالاتر طرح شود. یعنی واقعاً وضعیت ویژه جمهوری اسلامی باعث شده که رفتارهای جدیدی داشتهباشند. اما اینکه چرا با جنبش دانشجویی برخورد میشود، من میتوانم به بازجوییهای خودم برگردم. جمهوری اسلامی از یک سری مسائل نگران است و احساس خطر میکند. یکی از آنها انتقال فضای جنبشی دانشگاهها به فضای جامعه است. رفتار جنبش دانشجویی هم در چند سال اخیر نشان دادهاست که روز به روز با تجربهتر و فاصلهاش روز به روز با حاکمیت بیشتر میشود. همان چیزی که من احساس میکنم در جامعه هم وجود دارد. در دانشگاه یک فضای جنبشی وجود دارد که میتواند شکلدهنده یک سری تحولات باشد. از سویی نهادهای امنیتی هر حاکمیت موظفاند این فضا را کنترل کنند و نگذارند خارج از خواست آنها تحولاتی صورت گیرد. با همین تحلیل، چیزی که در دوران بازجوییام محل حساسیت بازجوهای ما بود، به این جمعبندی رسیدهبودند که باید جلو حرکت فعلی جنبش دانشجویی گرفتهشود. شرایط ویژه در عرصه جهانی و حضور دولت احمدینژاد باعث شدهاست زمینه برخوردها بیشتر فراهم شود. نهایتاً با این اوصاف برخورد با جنبش دانشجویی برای جنبش دانشجویی اولویت شدهاست. اما قرار بودهاست برخوردها داخل دانشگاه و توسط مدیریت دانشگاه صورت گیرد که با توجه به ضعف مدیریت دانشگاهها در مقابل فعالین دانشجویی، کسانی که این وظیفه را در عرصه کلان سیاست ایران بر عهده دارند، وارد دانشگاه میشوند و این برخوردها را انجام میدهند.به نظرم آنها یک سری موفقیتهایی هم در پروژهشان و میزانی از اهدافی که داشتهاند، دست یافتهاند. ولی جنبش دانشجویی هم توانستهاست با یک سری تغییر رفتارها و در عین حال با تلاش بیشتر در زمینههای خاصی تا اندازهای همچنان موازنهای را در این روند سرکوب و اعتراض برقرار کند. به هر حال اکنون جمهوری اسلامی با تمام نیرو آمدهاست و با دانشجویان برخورد میکند. اکنون در پروندههای مختلف نه تنها وزارت اطلاعات و تیم حراستی، امنیتی، اطلاعاتی دولت در قالب وزارت علوم و وزارتهای مرتبط دیگر حضور دارند که بعضاً بسیج و سپاه هم دخیل شدهاند و بسیج دانشجویی که از طرف سپاه پشتیبانی میشود، در همه این جریانات دخیل است. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم با تمام انرژی آمدهاند در مقابل دانشجویان ایستادهاند و اگر ما بگوییم آنها به هیچ موفقیتی دست نیافتهاند، توهم ما باشد. اکنون یک سری از فعالان دانشجویی از فعالیتها فاصله گرفتهاند و ترس ویژهای در خانواده فعالان دانشجویی به وجود آمدهاست. فضای دانشگاهها هم دیگر فضای پر جنبوجوش و باطراوت سابق نیست. اما به همه اهدافشان دست نیافتهاند و جنبش دانشجویی هم الآن وضعیت بدی ندارد.
برخی از اصطلاح “انقلاب فرهنگی دوم” برای برخوردهای اخیر حاکمیت مانند احکام زندان و محرومیت از تحصیل و اخراج اساتید و… استفاده میکنند. آیا به نظر شما چنین عنوانی را میتوانیم به این اقدامات نسبت دهیم یا خیر؟
وجود دولت جدید، یکی از مؤلفههای اصلی برخورد جدید با جنبش دانشجویی است. هدف این دولت ایجاد انقلاب در خیلی از زمینهها است و خواستهایی که پشت کلیه برخوردهای حاکمیت در یکی، دو سال اخیر بودهاست با تجربه انقلاب فرهنگی در سال 59 خیلی فاصله ندارد. با جملاتی که از زبان رئیس جمهور میشنویم که بر سر استاد سکولار فریاد بزنید و دانشگاه جای لیبرالها نیست، این فضا با فضای سال 59 که افرادی برخی شعارها را طرح میکردند و خواهان اخراج این تفکرات از دانشگاه بودند، یکسان است. انقلاب میخواهد یک سری چیزها را نابود و حذف کند. محرومیت از تحصیل و اخراج از دانشگاه نیز یعنی حذف کردن از دانشگاه. از این رو اگر از کلمه انقلاب استفاده میشود دقیقاً درست است و به دلیل سابقه انقلاب فرهنگی اول و مشابهتهای زیادی که این دو موضوع با هم دارند، این عبارت واقعاً مصداق دارد.
با توجه به موانعی که بر سر راه جنبش دانشجویی در سالهای اخیر به وجود آمدهاست، چه راهی را برای خروج از این وضعیت مناسب میدانید؟
من احساس میکنم جنبش دانشجویی لازم نیست در همه زمینههای فعالیتاش تغییر رفتار بدهد. در خیلی از زمینهها هنوز هم با همان رفتار قبلی مسائلاش پیش خواهد رفت و از این رو در دانشگاه تغییر رفتار لازم نیست. یعنی در مشی اعتراضی، انتقادی که در مورد مجموعه مدیریتهای دانشگاهی و مسائل صنفی دارد، اصلاً احتیاجی نیست تغییری بدهد. اما در مورد مسائل سیاسی، ما نباید به دنبال رفتار جدید بگردیم. ما در ده، پانزده سال اخیر چندین رفتار را دیدهایم که اکنون جنبش دانشجویی باید تصمیم بگیرد می خواهد کدام یک از اینها را در پیش گیرد و اگر رفتار جدیدی قرار است اتفاق بیفتد باید نسبت به رفتارهای قبلی تعیین شود. اما با توجه به عواملی بر سر راه جنبش دانشجویی قرار گرفتهاست، تردیدی نیست که جنبش دانشجویی محدودیتهای ویژهای دارد و نمیتواند کارها و رفتارهایی را انجام دهد. خیلی عاقلانه است در اعمالی که جنبش دانشجویی میتواند انجام دهد، نگاهاش به مسائل بیشتری باشد. سابق بر این جنبش دانشجویی اعمال زیادی میتوانست انجام دهد که هر عمل معطوف به نقطه و هدف خاصی بود. اما الآن محدودیت در حوزه عمل پیدا کردهاست. از این رو اعمال باید بسط بیشتری نسبت به اهداف داشتهباشند و به اهداف بیشتری منجر شوند. اعمال باید کارشدهتر و منجر به اهداف بیشتری باشند.
با توجه به اینکه کمتر از یک سال به انتخابات ریاست جمهوری باقی ماندهاست، رویکرد دانشجویان را نسبت به انتخابات چگونه ارزیابی میکنید؟
برای اینکه بگوییم دانشجویان چه تصمیمی گرفتهاند، خیلی زود است و شاید تا چند ماه آینده هم دانشجویان در مورد انتخابات به جمعبندی نرسند. اما برخی مسائل در جنبش دانشجویی تثبیت شدهاست. یکی اینکه جنبش دانشجویی همواره ناقد حاکمیت بودهاست، دوم اینکه جنبش دانشجویی در جایگاه برنامهریزی برای کشور نبودهاست؛ مسیری که جنبش دانشجویی طی دوازده سال گذشته طی کردهاست که از حمایت از یک کاندیدا در سال 76، خروج از حاکمیت در سال 79 و 80 و مطرح کردن بحث رفراندوم در سالهای 81 و بعد از آن بود. اگر این سه مسئله را در نظر بگیریم، جنبش دانشجویی نمیخواهد و نمیتواند با رفتار حمایتی در عرصه انتخابات عمل کند. مسئله دیگر نحوه انتخابات در جمهوری اسلامی است. اینکه با رفتن به پای صندوق رأی و شرکت در انتخابات چه اتفاقی خواهد افتاد. جنبش دانشجویی رسالتها و آرمانهایی دارد، یکی از آنها در کنار آزادی و حقوق بشر، دموکراسی است. جنبش دانشجویی وظیفه دارد به استقرار و بسط دموکراسی در کشور خدمت کند. چون انتخابات هم از ارکان مهم دموکراسی است، جنبش دانشجویی مجبور است به آن نگاه داشتهباشد. ولی رفتارش باید در جهت استقرار دموکراسی و خدمت به آن باشد. چند چیز از هماکنون قابل پیش بینی است، انتخابات در جمهوری اسلامی آزاد نیست. خدمت به این وضع و دفاع از این نوع برگزاری انتخابات جز خیانت به دموکراسی چیزی نیست.