گپ

نویسنده
یوسف محمدی

وفاداری به متن، به  سود بیننده

روال عادی”عنوان تجربه اخیر مشترک محمد خاکی ومسعود دلخواه درتالار چهارسوی تئاتر شهر است که یکی درمقام کارگردان ودیگری در نقش بازیگر، به سوالات خبرنگارروز در نشست خبری نمایش پاسخ گفته اند… این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید…

 

آقای خاکی، معمولا درانتخاب آثاری که به صحنه می آورید عملکرد متنوعی دارید. یعنی به هیچ عنوان نمی شود حدس زد که درآینده چه اجرایی خواهید داشت مگر آنکه خودتان به ما اعلام کنید. حال چه شد که این نمایش را برای اجرا انتخاب کردید؟

خاکی: دراین چند سال متون نمایشی زیادی  را مطالعه کردم تا درمورد یکی از آن ها به نتیجه اجرایی برسم. اغلب کارها درزمینه ادبیاتی قدرتمند بودند اما به لحاظ تکنیکی نمی توانستیم روی اجرا درتهران به آن فکر کنیم. برخی از متون هم که اصلا پرداخت مناسبی درنوشتار نداشتند. سپس درخلال کارهای دیگرم، نماشنامه ابلوموف و12 تئاتر کوتاه طنز از یک نویسنده کانادایی و “مفیستو برای همیشه” را ترجمه کردم. با برنامه ریزی های انجام شده قرار شدت تانمایش  16 پرسوناژی “مفیستو برای همیشه” را کارگردانی کنم.به هرحال به دلیل تعدد بازیگران نشد که آن را کارکنم وبه پیشنهاد یکی از شاگردانم “روال عادی” را مطالعه کردم وحقیقتا از نوع نگارش وترجمه آن خوشم آمد. نتیجه این بود که امروز این نمایش بر صحنه تئاتر شهر است.

 

به نظر می آید سادگی وروانی اثر با مخاطب ارتباط لازم را برقرار کرده است، این طور نیست؟
خاکی: بله. یکی از امتیازات این متن این است که فنی به نگارش درآمده است ونقاط ضعف خود را با بازی های کلامی و اضافی پوشش نمی دهد وبا همین روش ساده است که مخاطب را با خود همراه می کند. تماشاگر از همان ابتدا درگیر شخصیت ها و داستان پلیسی وار نمایشنامه می شود و تا پایان با اجرا همسو می شود.



سادگی این متن دربسیاری از لحظات وارد مرحله ی خطرناکی می شود تا آن جا که اگر تیم جرایی ازآن غافل شوند قطعا به مسیری غیر از آنچه اثر ارائه می دهد خواهند غلتید. برای رهایی از برش ظریف نویسنده میان مرزهای ترسیم شده چه تدبیری برای بازیگران داشتید؟

خاکی: مرحله تحلیل و خوانش های اولیه دورمیز مهم است. درآن مرحله است که باید روش کار و کانال درست خوانش مورد ارزیابی و کنترل بازیگران و کارگردان قرار گیرد تا بعد ها که تماشاگر بر روی شخصیت و آنچه که متن بر آن تأکید می‌کند متمرکز شود. در واقع با خوانش متن باید ببینیم چه کارهایی را نباید انجام دهیم.

 

این سوال من البته اندکی طولانی است… اما در این اثر چند مناسبت اصلی  رخ می‌دهد؛ قدرت و اطلاعات، قدرت و برنامه‌ریزی و قدرت و ضعف از آن جمله است. نمایشنامه اما بر قدرت و ضعف و پیچیده بودن آن تأکید می‌کند. شخصیت خبرچین نسبت قدرت و روال‌های معمولی را روایت می‌کند. او در واقع یک داستان‌گو، راوی یا یک شهرزاد است. در این اثر مخاطب شیوه اندیشیدن درباره قصه‌گویی و داستان‌گویی را در می‌یابد. تا چه اندازه با این گفته ها موافق هستید؟
خاکی: به نظرم قدرت تولید روایت یکی از مشخصه های اصلی حیاط بشری است، مثل همه آن چه به عنوان داستان ها و افسانه های اسطوره ای ایرانی یاد می شود.نویسنده دراین اثر وضعیتی را فراهم آورده است تا امنیت آدم ها به تماشاگر آرامش خاطر دهد وآن گاه است که داستان واجرا را تعقیب کند. درواقع کاریر درنگارش خود همه جوانب یک شکل نمایشنامه نویسی را رعایت می کند.


 وجه قصه گویی این تئاتر تا چه اندازه برایتان اهمیت داشت؟

خاکی: تئاتر بخش عمده ای از عنصر قصه گویی را درآبستن دارد. در ادبیات نمایشی اولین چیزی که قربانی می‌شود، خود قصه است. به نظرم رعایت کردن متن اصلی شکلی از کارگردانی  است که به نفع مخاطب صورت می‌گیرد.

 

شکل اجرای نمایش شما تا اندازه ای به سمت وسوی اجراهای فاصله گذاری نزدیک است. لطفا کمی درباره شگردهای کارگردانی بفرمائید.

خاکی: بله. تغیراتی را که دراختلاف سطح سالن به وجود آوردیم گواه این مقوله هستند. انتخاب نور پردازی های موجود درنمایش به منظور ایجاد تمرکز بیشتر تماشاگر بر بازیگران است. میزانسن ها و تصاویر را درداخل اتاق بسته ای به اجرا درمی آوریم تا بیننده با حالتی کنجکاوانه اثر را به تماشا بنشیند. یکی از دستورالعمل‌های تئاتر روایتی، یکسان نگه داشتن نور است. به دلیل وضعیت یکسانی که دو شخصیت نمایشنامه دارند، نور هم به صورت یکسان طراحی شد. شرایط اجرای این نمایش مقداری از طراحی صحنه ما حذف شد. روی سکوت‌هایی که در برخی از لحظات اجرا به وجود آمده بود، خیلی تأکید داشتم و قرار بود از صدای  قطره آب در آن لحظات استفاده کنیم؛ اما به دلیل سیستم صوتی سالن از آن صرف نظر کردم.

 

آقا ی دلخواه، برای رسیدن به نقش چه کردید؟

دلخواه: طبیعتاً بازی من با سایر بازیگران در این چند تجربه بازیگری که داشتم متفاوت است، چون آموزش من با آنها متفاوت بوده است. من بر اساس آموزش و مکتب بازیگری متد، به اجرای  نقش می‌پردازم. در این شیوه، بازی در سکوت مسأله خیلی مهمی محسوب می‌شود. برای اجرای این نقش انرژی بسیاری گذاشتم. نشستن در یک جای ثابت و بی‌تحرکی که ناشی از موقعیت نقش است، همواره برای بازیگر جای کار بیشتری می‌طلبد و انرژی بیشتری را از او می‌گیرد و چون نورپردازی صحنه از کف صحنه هم صورت گرفته بنابراین روی بازی بازیگران خیلی فوکوس می‌شود و کوچکترین خطای ما به عنوان بازیگر دیده می‌شود.

 

تقاطع این دو شخصیت در روایاتی که از یکدیگر دارند درنوع بازی شما هم تاثیرگذار بود؟

دلخواه: بله. در این اثر با دو نوع شخصیت روبرو می‌شویم، بنابراین نیاز به دو نوع بازی است. این دو آدم عملاً به یک نقطه می‌رسند که “روال عادی” را ادامه دهند و هرگونه حرکت من براساس نیازی که در آن لحظه بازی پیدا می‌کنم، صورت می‌گیرد. کوشش کردم نقش را براساس آموزش‌ها و شخصیت و بر اساس آن درکی که به کمک کارگردان و بازیگر مقابلم به آن می‌رسیم، ایفا کنم.