از هاله تا هلو

آیدا قجر
آیدا قجر

چندی پیش در خبرها خواندیم که صد و بیست تن از اساتید دانشگاهها خواستار

بررسی سلامت روانی مسئولان کشور شدند.
در ماههای گذشته نیز مقالاتی درباره ی تحلیل سلامت روانی رئیس جمهور منتشر شد.
رئیس جمهور ایران در آغاز کارش مدعی شد هنگام سخنرانی در سازمان ملل
هاله ای از نور او را فرا گرفته و چشمهای همه به او خیره مانده است.
بعدها او این ادعا را تکذیب کرد، درحالیکه فیلم این اظهارات در اینترنت به
راحتی قابل دستیابی و مشاهده بود و هست.

 اما شگفتی سازی رئیس جمهور به اینجا ختم نشد؛ او مدعی شد کودکی در
آشپزخانه ی خانه اش انرژی هسته ای تولید میکند و یا کودک پنج ساله ی
دیگری به او مشورت می دهد و یا دانش آموز نه ساله ای به مدت بیست دقیقه
در مورد طرح ترافیک با او گفتگو کرده است.
احمدی نژاد دو وزیرش را در آخرین ساعت های پایان کار دولت نهم عزل کرد و
وقتی دید کابینه اش از تعداد قانونی لازم تهی می شود یک عزل را پس گرفت و
سرانجام در ادبیاتی منحصر به فرد یکی از وزیرانش را در خوبی و جذابیت به
“هلو” تشبیه کرد.
حسین باستانی روزنامه نگار مقیم پاریس نخستین کسی بود که “فرضیه عدم
تعادل روانی” را در رسانه ها مطرح کرد و پرسید:
“آیا احمدی نژاد نمی توانست قبل از برکناری دو وزیر، تعداد کل وزرای
تعویض شده دولت خود را بشمارد تا متوجه شود با دست خود در حال از رسمیت
انداختن کابینه است؟ لابد می توانست. اما ظاهراً به خاطر عصبانیت از آن
دو، چنان تعادل خود را از دست داد که متوجه این مساله نشد.

 یا در جائی دیگر در دوران مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری 84 ، احمدی نژاد هنگام
تعریف زندگی گذشته خود گفت که پدرش در سال 72 بر اثر حادثه تصادف فوت
کرده است. ده ماه پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری، رییس جمهور دوباره
اعلام کرد که پدرش فوت کرده است. متعاقباً تمام مقام های مملکتی به او
تسلیت گفتند و در مجلس ختم “پدر رییس جمهور” شرکت کردند و خود محمود
احمدی نژاد هم به عنوان صاحب عزا در مجلس حضور یافت. آیا ممکن است پدر او
دوبار فوت کرده یا آنکه وی در قبل و بعد از ریاست جمهوری خود، از فوت دو
نفر به عنوان پدر خود خبر داده باشد؟ قطعاً نه. پس چرا محمود احمدی نژاد
چنین دروغی را گفته است؟ وقتی رییس جمهور در مورد موفقیت های دولت خود
دروغ می گوید، می توان به راحتی دلیل این کار را فهمید. اما برای دروغ
گفتن در مورد مرگ پدر هم منفعت سیاسی مشخصی وجود دارد؟




پس از حسین باستانی، یک مشاور روان شناسی و عضو سابق هیات علمی دانشگاه
شهید بهشتی این هشدار را جدی تر مطرح کرد. “نسترن ادیب راد” گفت:

“توهم، هذیان گویی، پندار بافی و خودبزرگ بینی ارتباط ایشان با امام زمان
که به تازگی به سطح ارتباط با خدا رسیده است. برای مثال در جایی می گوید
در امریکا دانش آموزان امریکایی می گفتند اینجا نمی گذارند ما صدای شما
را بشنویم. این دانش آموزان به من شماره تلفن هایشان را دادند و گفتند
شما زنگ بزنید، ما صدایتان را پشت بلند گوی مدرسه می گذاریم تا همه
بفهمند شما چه می گویید. در ادامه همان سفربه جزیره بالی وارد شدیم.در
این میان تعداد زیادی از دانشجویان هندو به دیدار ما آمدند. آنها فریاد
می زدند احمدی نژاد ما عاشق تو هستیم. این وضعیت را ما یک ماه بعد در
کشور چین هم داشتیم. و… نظر به اینکه تمام نشانه ها و مصادیق اختلال
شخصیت در احمدی نژاد بارز است این پرسش ها مطرح می شود که تنفیذ کننده
چنین فردی آیا سلامت روانی دارد؟ حامیان و طرفداران او در دستگاههای
نظامی و مدیریتی کشور چطور؟”

و سرانجام فاطمه حقیقت جو نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی نیز نسبت به
وجود مشکلات روانی- جنسی در شخصیت احمدی نژاد هشدار داد و با اشاره به
کاربرد لفظ هلو و خوردن آن توسط محمود احمدی نژاد درتوصیف دکترلنکرانی
وزیر بهداشت با توجه به ویژگی هایی که به کاربردن این کلمه در فرهنگ عامه
دارد گفت:  ”من به عنوان یک روانشناس معتقدم که آقای احمدی نژاد از
مشخصات یک بیمار روانی برخورداراست.  اصلا ادم سالمی نیست. کارهای او را
ما طی چهارسال گذشته دیده ایم. ایشان فرافکنی هم می کند. یعنی آنچه
درضمیرش می گذرد را بیان می کند. معلوم است که خود ایشان هم به لحاظ جنسی
دچار مشکلاتی است که از واژه هلو که مفهوم جنسی دارد استفاده می کند. این
نشان می دهد که وی بیمار است.”

این اولین باریست که منتقدان یک رئیس جمهور به جای تحلیل و نقد سیاسی او
به تحلیل و نقد روانی او می پردازند و به دور از شوخی و تمسخر نگران
سلامت روانی و تاثیر آن بر اداره ی کشورند.اگرچه تشکیک بر سالم بودن روان رئیس جمهور یک پدیده ی تاریخی و در نوع خود جالب توجه رسانه هاست اما این پدیده میتواند به یک فاجعه ی تاریخی تبدیل شود.آیا اگر چنین تحلیلی صحیح و چنان نگرانی هایی به جا باشد و تصمیمات رئیس دولت جان و عاطفه و زندگی مردم را به بازی بگیرد بازهم باید به چشم یک پدیده ی تاریخی و یا یک سوژه ی مطبوعاتی به آن نگاه کرد؟
راستی برای جلوگیری از بروز یک فاجعه ی احتمالی غیرقابل جبران چه باید کرد؟