کتابفروش کابل و روایت زنان افغان…
اکرم خاتم
ویرانی برج های دوقلو و مرکز تجارت جهانی امریکا و ورود نیروهای ائتلاف به افغانستان موجب شد تا جهانیان به کشوری توجه کنند که تمامی تاریخ 40 ساله اخیرش را در گیر جنگ و اشغال نیروهای خارجی بوده است . جابجایی اخیر قدرت موجب ورود بسیاری از خبر نگاران به این کشور شد که بهمراه بسیاری از نخبگان و روشنفکران مهاجر افغان تصاویری از زندگی مردم افغان و تاریخ آن کشور به جهانیان ارائه دهند. بتدریج وقایع مختلف تاریخی این کشور از آغاز مدرنیسم و برداشتن اجباری حجاب از سر زنان با روی کار آمدن امان الله خان، حکومت های چپگرا که در کودتا های پی در پی و اعمال برنامه های سریع الوصول سوسیالیستی اقتصاد از هم پیشی می گرفتند، یا حکومت طالبان که نه تنها زنان بلکه هر آنچه که به فرهنگ و اداب ورسوم ملی افغانها مرتبط می شد را از عرصه جامعه حذف کردند و در انتها وضعیت این جامعه بعد از روی کار آمدن دولت مستقل فعلی به کتاب ها و روزنامه های جهان راه پیدا کرد. بسیاری از متون فوق در ایران نیز که دارای سابقه طولانی حضور مهاجران افغان و اشتراکات فرهنگی و مذهبی با آن کشور است به چاپ رسیده و برخی از آنها با استقبال گسترده ای روبرو شد که از جمله آن می توان به دو کتاب “بادبادک باز” و “هزاران خورشید تابان ” از خالد حسینی افغانی ساکن در امریکا اشاره کرد. کتاب “بادبادک باز ” توسط کارگردان مرک فاسترMerk Foster به صورت فیلم نیز در آمد.
در سال 1384 نشر قطره کتاب داستانی به نام “کتابفروش کابل ” نوشته “اسن سی شتاد ” با ترجمه “زهره خلیلی” را به مجموعه کتاب های فوق افزود. این کتاب به زندگی مردم افغان بعد از سقوط طالبان می پردازد و در طی سال های اخیر پرفروش ترین کتاب نروژ بوده است. خانم “اسن سی شتاد ” خبرنگاری نروژی است که رویدادهای بحرانی بسیاری از جمله جنگ کوزو ، جنگ عراق و درگیری های روسیه در چچن را به اطلاع جهانیان رسانده است. او در سال 2001 وارد افغانستان شد و 6 ماه در مناطق مختلف این کشور که درگیر جنگ نیروهای ائتلاف و طالبان بود گذراند و بطور اتفاقی در شهر کابل با کتابفروش میهن پرستی آشنا شد که در طی زندگی خود کتاب های با ارزشش به بهانه های متفاوت توسط حکومت های چپگرا و طالبان سوزانده شده بود ولی او با امید به اینده ای آزاد برای کشورش بخشی از کتاب هایش را مخفی کرد و کتاب های کتابفروشی اش حاصل این آینده نگری است. آشنایی با این خانواده ثروتمند که تعدادی از اعضا خانواده انگلیسی می دانستند در کشوری با سه چهارم جمعیت بی سواد موهبتی شد تا او با اقامت 6 ماهه در خانه این مرد با سخاوت بتواند این کتاب را بنویسد.
این کتاب برای خواننده غربی که آشنایی محدودی از افغانستان دارد و برای من به عنوان محقق امور مهاجران افغان در ایران حاوی نکات با ارزشی است. نویسنده بر خلاف دو کتاب فوق الذکر زن است و از کشوری بسیار متفاوت به روایت آنچه در خانه این کتابفروش و جامعه افغانستان دیده است می پردازد.
نویسنده در پیشگفتار کتاب می گوید که خانواده کتابفروش نمونه یک خانواده افغان نیست و برای روایت زندگی یک خانواده نمونه افغان باید به روستاها می رفت که تمامی زندگی مردم محروم و بی سواد آن نبردی بود برای زنده بودن. او با مشارکت در وقایع جاری در خانه کتابفروش و همراهی او در سفرهایش سعی نموده است آنچه را که می بیند به رشته نگارش در آورد و با صبوری جواب پرسش هایش را بیابد. در این مسیر او بسیاری از مواقع از تعارضات فرهنگی آنچه که شاهدش بود با آنچه که در کشورش آموخته بود به ستوه می آمد ولی هیچ چیز به اندازه نادیده انگاشته شدن حقوق زنان برای او آزاردهنده نبود.
زنان افغان در اولین بهار آزادی
اگرچه واژه”بهار آزادی” بیان کننده نگرش غربی نویسنده درباره ورود نیروهای ائتلاف به افغانستان است، مبین حقیقتی انکار ناپذیر از آزادی زنان در این کشور نیز هست. برقع به عنوان سمبل محدودیت و نادیده گرفته شدن زن افغان بسیار مورد توجه نویسنده است. .او با ظرافت به زن برقع پوش و حضورش در شهر توجه کرده است :“وقتی که برقع به سر داری حاشیه شلوار و کفشی که به پا می کنی نقش مهمی پیدا می کند و توسط همین تمایزات است که زنان در بازار شهر همدیگر را گم نمی کنند (ص 129) .تصاویر جاندار نویسنده از حمام عمومی زنان ،و پوشیدن برقع بعد از ان و جدال بوی خوش شامپو و بوی برقع کثیف از عرق بدن از تجربه ای ملموس برمی خیزد .او به تلخی شاهد است که ارزش یک عروس به باکرگی اش و ارزش یک همسر به تعداد پسرانی است که بدنیا اورده است .ارتباط کودک با مادر برقع پوشش نیز از جمله نکات ظریف نویسنده است :“کودک با مادرش در حال گفتگوست ولی انگار با مجسمه ای آبی پوش حرف می زند.” (ص194).
چند فصل از کتاب به زنان و محدودیت آنان در زندگی و تردد در جامعه مربوط است .لیلا دختر جوان خانواده که بواسطه زندگی در پاکستان به زبان انگلیسی مسلط است و رابط نویسنده با خانواده و وقایع است ، یکی از شخصیت های محوری کتاب است .او آرزو دارد که معلم انگلیسی شود ولی موانع او برای رسیدن به آن بسیار است .او مسئول تمامی امور خانواده 13 نفره اش است .از دید اعضا خانواده و بویژه مردان لیلا برای همه کمبود ها از جمله نبود ابگرم ،اتو نشدن لباسها و غیره مقصر و قابل سرزنش و حتی دشنام است.او مثل مستخدمی در خدمت همه اعضا خانه است و از اینکه خود و ارزوهایش را فراموش کرده است در خشم است ،خشمی فرو خورده .او از بطالت زنان خانه نیز در رنج است .“پوست صورت لیلا رنگ پریده و بی لک است مثل پوست بچه . هرگز آفتاب ندیده است.دستهای او مثل دستهای یک پیرزن خشن و کار کرده است .او مدتهاست که احساس بی حالی و سر گیجه می کند تا اینکه پزشک به او می گوید که به نور آفتاب و ویتامین دی نیاز دارد .حتی یک اشعه خورشید نیز از شبکه برقع به بدن او نمی رسد .”(ص199)
مردان افغان
جامعه مرد سالار افغان مرد را دارای حقوقی ویژه و خاص می داند .او مسئول تأمین خانواده است و عموما چند سال بعد از ازدواج با زنی بسیار جوان تجدید ازدواج می کند و این فرد جدید نیز در کنار زن سابق زندگی خواهد کرد.نویسنده رنج زنان اول و ناگزیری در پذیرش شرایط جدید و سرخوشی زنان جدید را بخوبی تصویرکرده است .ازدواج مجدد مردان از نظر نویسنده بسیار اهمیت است و کتاب با ازدواج دوم کتابفروش اغاز میشود .سلطان (کتابفروش) محور اصلی کتاب است.او در دوره کودکی نیز محور توجه خانواده بوده است .برای مدرسه رفتن اوست که خانواده” فیروزه” فرزند اول را در سن کودکی به مردی 40 ساله شوهر می دهند تا با 20 هزار افغانی ناشی از این معامله سلطان بتواند به مدرسه برود . . سلطان با وجودی که ارزوهای بزرگی برای کشورش دارد در مناسبات خود در خانواده کاملا مرد سالار و در مناسبات کاری بسیار خشن و بی رحم است .
خشونتهای پنهان و اشکار در آموزش وتفریح
از نظر نویسنده خشونت امری رایج در این جامعه است و دولتها در طول تاریخ این کشور با توجه به آرمان های خود کتابهای درسی را نیز از آن بی نصیب نگذاشته اند . “موضوع مسائل ریاضی کودکان دبستانی در دوره اشغال کشور توسط شوروی مربوط به اشتراکی کردن زمین های کشاورزی و نظریات مساوات طلبانه است، در حالیکه موضوع محوری مسائل ریاضی دوره طالبان جنگ است :“عمر کوچولو یک کلاشینکف دارد و سه تا خشاب . در هر خشاب بیست گلوله است .عمر دو سوم گلوله هایش را مصرف کرده و شصت کافر را کشته است .حساب کنید با هر گلوله چند کافر را کشته است .”(ص83) از دیگر مظاهر خشونت می توان به تفریحات این جامعه اشاره کرد :“بزکشی یکی از وحشیانه ترین بازی های جهان است .دو حریف سوار بر اسبهای تربیت شده به قصد از پا در اوردن و له کردن بزها شرط بندی می کنند و هر چه مبلغ شرط بندی بالاتر باشد ابعاد خشونت بیشتر است .این بازی همیشه مورد استقبال شدید مردم بوده است و محدودیت های دولتها تاثیری در محبوبیت ان نداشته است ” . ص190
و در پایان
. بنظر میرسد که در نگارش کتاب حرفه خبر نگاری نویسنده بی تاثیر نبوده است و نویسنده وظیفه خود را پرداختن به سوالاتی می داند که قبلا در ذهن داشته مسائلی چون خشونت ،محدودیت علیه زنان و غیره تا روایت از مردمی که سالهاست دارای بالاترین نرخ مهاجر در دنیاست.غربی بودن و حرفه خبرنگاری نویسنده هردو موجب شکل گیری نگاهی از بیرون به وقایع افغانستان است .در حالی که در روایت های نویسندگان افغان از کشورشان نگاه از درون موجب انسجام در وقایع است .بهر حال با توجه به تعداد محدود منابع در این زمینه در کشورمان مطالعه انچه در این کتاب می گذرد می تواند دریچه دیگری از زندگی مردم این کشور بر روی ما می گشاید .
نقل از مدرسه فمینیستی