نگاه ما

حامد احمدی
حامد احمدی

نگاهی به نقش‌آفرینی بهروز وثوقی در دو فیلم قیصر و فصل کرگدن

چاقویی در قلب یک شاعر منفعل

شاید در نگاه اول کاراکتر قیصر و ساحل فرزان فیلم فصل کرگدن تنها ربط‌شان این باشد که بهروز وثوقی اجرای‌شان کرده است. اما نگاهی به این گذر چهار دهه‌ای و تفاوت شخصیت مرد چاقو به دست سال چهل و هشت و شاعر ساکت این دوره، روشن‌کننده خیلی چیزها می‌تواند باشد. چیزهایی فراتر از ماندگاری یک بازیگر بی‌نظیر و قدرت بی‌زوالش در بازیگری.

قیصر فارغ از تحلیل‌های سیاسی اجتماعی‌ای که در آن روزگار درباره‌اش ارائه شد، در یک کلمه خلاصه می‌شود؛ کنش‌گر. شخصیتی که برخلاف کاراکترهایی که تا پیش از آن سینمای فارسی نمایش داده بود، منفعل نبود. در مقابل ظلمی که بهش میشد، واکنش نشان می‌داد. حتی اگر این واکنش، با اصول اخلاقی جامعه‌اش همخوانی نداشت و حتی اگر از طرف هواداران قانون‌گرایی تقیبح میشد که چرا به حافظان نظم و قانون در جامعه مراجعه نمی‌کند و خود تبدیل به منش و روشی برای اجرای عدالت می‌شود. قیصر هر چه که بود، چه لومپن و لاتی بیرون آمده از مناسبات جنوب شهر و چه مجری عدالت در جنگل ظلم، فسخ شخصیت‌های سینمایی پیش از خودش بود. فسخ علی‌ بی‌غمی که بی‌عدالتی را می‌دید اما زیر آواز می‌زد و بی‌خیالی را تبلیغ می‌کرد. وجه تمایز قیصر در همین بود. ظالمان را نه واگذار به قدرت مستقر در جامعه- حکومت- می‌کرد و نه حواله‌شان می‌داد به قاهر نادیدنی- خدا- و آینده‌ نامعلوم. قیصر در زمان حال، با جسمیت چاقو و انتقام خونینش اتفاق می‌افتاد. حالا در این گذر سال‌ها چه بر ما گذشته است که باز به علی بی‌غمی می‌رسیم که روکش روشنفکری و هنرمندی به تن دارد اما به همان اندازه منفعل و ناظر است.

بهروز وثوقی در قیصر نقش مردی را بازی می‌کند که کنش و حرکت دارد. اهل مونولوگ‌های احساساتی است. دایی پیرش را به بی‌غیرتی محکوم می‌کند. نمی‌خواهد پیر بشود اگر معنی پیری بی‌خیالی و سکوت باشد. در فصل کرگدن وثوقی اما تقریبا همان شمایل مورد نفرت قیصر را بازی می‌کند. مردی با گرد پیری بر سر و صورت که در سکوت فقط رخ دادن حوادث را نظاره می‌کند و در مقابل‌شان کمترین مقاومتی ندارد. شاید راز تفاوت این دو نقش، در دو دنیای متفاوتی باشد که داستان داخل‌شان اتفاق می‌افتد. دنیای قبل از انقلاب و دنیای بعد از انقلاب. دنیای قیصر که سه برادر آب‌منگل داشت که متجاوز بودند و او می‌توانست هر کدام را جایی در تله بیندازد و به قتل برساند و به قول خودش کارهای نیمه‌تمامش را تمام بکند و دنیای ساحل فرزان که برادران آب‌منگل تکثیر شده‌اند، حکومت را در اختیار گرفته‌اند و با استفاده از چرخ‌دنده‌های هولناک و قدرتمند یک حکومت ظاهرا برحق باز دست به تجاوز می‌زنند. اگر آب‌منگل‌های قیصر در روز روشن تجاوز می‌کردند و جزایش را هم می‌گرفتند، حکومت بعد از سال پنجاه و هفت، همان‌طور که در فصل کرگدن نشان داده می‌شود و همان‌طور که در حقیقت اتفاق افتاده، بساط تجاوز را در پستوی تاریک اوین و کهریزک چیده است و با تزویر و نمایش زیر عبای حکومتی الهی پنهانش کرده است.

با همه این تفاوت‌ها اما چیزی از انفعال ساحل فرزان و قباحت سکوتش کم نمی‌شود. قبادی که ادعا دارد این فیلم براساس زندگی یک شخصیت حقیقی ساخته شده است، لابد از سرنوشت شاعران و هنرمندان دیگر بعد از انقلاب خبر دارد. لابد سرگذشت سعید سلطانپور را شنیده که چون تن به سکوتی از جنس ساحل فرزان تن نداد، در شب عروسی‌اش دستگیر و بعد از مدتی تیرباران شد. ساحل فرزان اما تاکید فراوان دارد که شاعر سیاسی نیست و اسیر یک دسیسه شخصی شده، تجاوز به زن زیبایش را می‌بیند و سکوت می‌کند. شکنجه می‌شود و سکوت می‌کند و بعد از سال‌ها، بعد از آزادی، وقتی پا به دنیای آزاد می‌گذارد، باز همه‌چیز را در سکوت نظاره می‌کند. بهروز وثوقی که با ایفای نقش قیصر تبدیل به یک قهرمان عامه شده بود و حتی مدل مو و لباسش توسط مردم تقلید میشد، حالا در شمایل ساحل فرزان، احتمالا با سکوت مخاطب مواجه می‌شود. وثوقی هر دو نقش را به بهترین و باورپذیرین شکل اجرا کرده است و برای همین هم با هر دو نقش روی مخاطب خود تاثیر می‌گذارد. مخاطبی که چهل و چند سال پیش لباس قیصر را به تن می‌کرد، پاشنه کفش می‌خواباند و سعی داشت سلوک او را تکرار کند، حالا با سکوتی شاعرانه به فجایع پیرامونش نگاه می‌کند و تجاوز کهریزک و ترور فعالان کرد و مانور قدرت سرداران سپاه را به نظاره مینشیند.

بهروز وثوقی با گذشت همه سال‌ها هنوز همان بازیگر قدرتمند قبلی است. سال‌هایی که به اجبار از جلو دوربین و دنیای سینما دور بوده، کمترین تاثیری در طراوت و قدرت بازیگری او نداشته است. او هنوز همان بازیگر مولفی‌ست که نقش را از چیزی که هست چند طبقه بالاتر می‌برد و چیزی از وجود و نگاه خود در آن می‌دمد. وثوقی در گذر سال‌ها مثل همه پیر شده اما توان بازیگری‌اش رو به اضمحلال و پیری نرفته است. شاید مخاطب با دیدن فصل کرگدن‌ آرزو بکند کاش نقشی که وثوقی بازی می‌کند هم مثل خود بازیگر تازه و جوان بود و همان قدرت تاثیرگذاری بر افکار عمومی را داشت. اما ساحل فرزان فیلم بهمن قبادی همان خان دایی پیر قیصر است که ساکت مانده و این سکوت را ترویج و تبلیغ می‌کند و مخاطب هم حق دارد همچون قیصر یقه‌اش را بگیرد و درباره ظلمی که تجربه می‌کند حرف بزند و مصالحه و سکوتش را به محکمه ببرد.