باد هر جا که بخواهد می وزد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

من که مانده ام چه چیزی صدایش بزنم؟ چهار سال قبل وقتی احمدی نژاد رئیس جمهور شد، بطور خلاصه نام ا.ن. را انتخاب کردم. اینطوری هم مردم می فهمیدند منظور من کیست، هم کسانی که بدون خواندن متن موضوع را بو می کشیدند و دست شان می آمد که قضیه چیست و طرف کیست. اما یکی دو نفر از دوستان گفتند ننویس، گناه دارد. حالا اکثر آن دوستان یا به وسیله ا.ن. زندانی شده اند یا خودشان همان “ ان” را در نوشته های شان بکار می برند. بعدا فکر کردم بنویسم الف نون که هم مخفف بود، هم تکرار نامش شامه مردم را آزار نمی داد، با این همه گفتم بگذار الفنون بنویسم که مودبانه تر باشد. حالا دیگر من می نویسم احمدی نژاد یا الفنون ولی همه می نویسند ان. چکارش کنیم؟ وقتی یک کسی واقعیت خودش را نشان داد که نمی شود به مردم گفت، باد آمد و بوی عنبر آورد، بالاخره مردم می فهمند، بخصوص وقتی که آدم وسط جلسه مجلس ول می کند می رود بیرون و تجدید وضو می کند. حالا می ترسیدی نمازت دیر بشود، همان صاحب نماز بزند به کمرت!

 

حالا هم که هلک و تلک، با دویست نفر تاجر و صد نفر مشاور تبلیغاتی، رفته برزیل. آدم مخش سوت می کشد. اصلا 300 نفر ایرانی در تاریخ برزیل وارد این کشور شده بودند؟ برزیل تولید کننده اقتصادی است؟ همسایه ماست؟ سابقه همکاری سیاسی با ما دارد؟ همفکر و هم کیش و هم زبان ماست؟ شده مثل بچه میلیاردرهای نفتی عربستان سعودی که با دویست تا عضو حرمسرا و صد تا داداش و نود تا مامان می روند هتل هفت ستاره جزایر قناری را دربست اجاره می کنند، که فروشنده های آنجا قورباغه رنگ کنند جای سانتریفیوژ بیندازند به طرف. این خط این هم نشان، اگر رفاقت ایران و برزیل به سه ماه کشید، من دیگر دست به قلم نمی برم. هنوز از تهران راه نیافتاده، هزاران نفر در برزیل علیه احمدی نژاد تظاهرات کردند. البته من آمارش را ندارم، عکس هم ندیدم، ولی وقتی کیهان می نویسد دهها نفر تظاهرات کردند، یعنی حداقل بین پنج تا ده هزار نفر بودند.

 

روش محاسبه جمعیت: یک میلیون نفر در تهران روز 25 خرداد تظاهرات کردند، بی بی سی گفت چند صد هزار نفر، کیهان نوشت چهار پنج هزار نفر. به همین دلیل برای محاسبه جمعیت مخالفان دولت کنونی از یکی از سه فرمول زیر می شود استفاده کرد:

روش اول: جمعیت واقعی= تعداد جمعیت اعلام شده توسط کیهان ضربدر 300

روش دوم: جمعیت واقعی= تعداد جمعیت اعلام شده توسط تلویزیون بی بی سی ضربدر 10

روش سوم: جمعیت واقعی= تعداد جمعیت اعلام شده توسط مجاهدین خلق تقسیم بر 10

 

آقای الفنون قرار است در 24 ساعتی که در برزیل خواهد بود، قرار است این برنامه ها را انجام دهد: مذاکرات دو جانبه هیات 200 نفره با طرف برزیلی، امضای اسناد توافقات تجاری( این اسناد به گفته یکی از سخنگویان دولت یک و نیم برابر کل اسنادی است که در پنجاه سال گذشته میان ایران و برزیل امضا شده است)، ملاقات با روسای مجلسین سنا و نمایندگان، سخنرانی در دانشگاه برازیلیا( احتمالا شبیه کربلای کلمبیا خواهد شد)، مصاحبه مطبوعاتی با شبکه تلویزیونی برزیل، دیدار با ایرانیان مقیم برزیل. آگاهان نکات مهم این دیدار را بشرح زیر اعلام کردند:

 

اول، اصولا ایران و برزیل پیوندهای مشترک زیادی با هم دارند، به همین دلیل در صد سال گذشته فقط یک بار 43 سال قبل شاه ایران لنگه کفش اش از هواپیما پرت شده بود توی سائوپولو، رفت آن را برداشت و سریعا برگشت.

دوم، برزیل یک کشور انقلابی است، ایران هم انقلابی است، به همین دلیل در سی سال گذشته ایران انقلابی با برزیل انقلابی هیچ ارتباطی نداشته است.

سوم، این ملاقات با برنامه ریزی دقیق صورت گرفته است. در پانزدهم فروردین متکی یک بار در حین تماشای مسابقه فوتبال برزیل، یاد این کشور افتاده و از آن زمان تصمیم گرفته شده است که رابطه ایران و برزیل در مورد غنی سازی اورانیوم جدی گرفته شود، به همین دلیل هم ایران اول با روسیه مذاکره کرد، بعد با ترکیه مذاکره کرد، بعد با هند مذاکره کرد، بعد، دقیقا چهار روز قبل دولت تصمیم گرفت برای انجام یک معامله دویست هزار دلاری اورانیوم، چهار میلیارد دلار معاملات دیگر با برزیل انجام دهد.

چهارم، یکی از مهم ترین دلایل برقراری ارتباط میان ایران و برزیل این است که در برزیل هیچ ایرانی غیر از کارکنان سفارت ایران زندگی نمی کنند، و به همین دلیل از نظر سیاسی اهمیت ویژه ای برای دولت دهم دارد.

پنجم، قرار است دولت از این به بعد کلیه داداش بازی و پوتین بازی هایش با روسیه و ونزوئلا را به برزیل منتقل کند.

ششم، یکی از مهم ترین روش های مدیریت جهان این است که آدم هی بگردد کشور جدیدی پیدا کند که در کلیه زمینه ها( بدون یک درجه تخفیف) با آن رابطه برقرار کند.

نتیجه گیری اخلاقی: آدم دستپاچه یک کار را ده بار انجام می دهد، می گوئید نه، صبر کنید ببینید تا سه ماه بعد اصلا ایران و برزیل برای همدیگر تره خورد می کنند؟

 

آرامش در طوفان

 

آقا کلی از اینکه ابطحی آزاد شده خوشحالم. در زندگی هرگز این قدر بخاطر آزادی یک انسان از زندان احساس خوبی نداشتم. اصلا این آدم، آدم حسابی است. خدا کند که زودتر بقیه هم آزاد شوند. کلی کار داریم که تا شانزده آذر باید انجام بدهیم. خوشبختی که یکی دو تا نیست!

 

اعلام شده که قرار است جلسه سران سه قوه با شرکت سران قبلی سه قوه، از جمله خاتمی و شاهرودی و هاشمی و لاریجانی و حداد عادل و ناطق نوری برگزار شود. البته که جلسه خوبی است. ظاهرا احمدی نژاد از رفتن به این جلسه خودداری کرده و به نظر می رسد بخاطر همین هم رفته به برزیل که خبرش را هم نشنود. نه که حالا خیلی خوشحال باشم و فکر کنم همه چیز حل شد. ولی همین که قرار باشد به قول علی لاریجانی “ حقیقت در فضای مشت زنی سیاسی کشف نشود” و لاریجانی هم از هاشمی دفاع کند و بقیه هم بپذیرند که کشور در شرایط متعادل قرار بگیرد خوب است.

 

از نظر من جنبش سبز در شرایط آرامش و تعادل سیاسی تازه جای خودش را پیدا می کند. البته مطمئنم که آن طرف قضیه، یعنی رادیکال های کودتاچی، اصلا دوست ندارند که شرایط آرام بشود. بالاخره مردم که حق شان را می خواهند و تظاهرات شان را می کنند و رای شان را هم پس می گیرند، هر چه شرایط متعادل تر باشد، تعداد مردمی که به خیابان می روند بیشتر خواهد بود، و هر چه تعداد مردمی که به خیابان می روند بیشتر باشد، حجم خشونت کمتر خواهد بود و هر چه خشونت کمتر باشد، جنبش سبز رشد بیشتری می کند. علی لاریجانی دیروز گفت: “ فضای سیاسی ایران نیازمند آرامش است.”

 

راه رسیدن به آرامش چنین است

 

احمدی نژاد شش ماه حرف نزند، در نتیجه خامنه ای هم مجبور نیست از احمدی نژاد دفاع کند و به جلسات شعرخوانی اش می رسد، در نتیجه چون خامنه ای حرف نمی زند، مردم کشته نمی شوند و زندانی ها هم آزاد می شوند، در نتیجه چون مردم کشته نمی شوند تظاهرات آرام برای اعتراض به دولت کودتا با حضور گسترده مردم و بدون شعار تند برگزار می شود، در نتیجه مجلس می تواند براساس خواسته مردم دولت را استیضاح و برکنار کند. در نتیجه رهبری هم می تواند برود چالوس، یوسفعلی میرشکاک را هم با خودش ببرد که برایش شعر بخواند، در نتیجه مردم زندگی شان را می کنند. حرف عجیبی زدم؟ دولت هیچ وقت چنین عقب نشینی نمی کند؟ آقا حاضر نیست جا بزند؟ اشتباه می کنید، حکومت دو راه دارد، یا باید در یک زمان سه ساله تغییر کند، یا در یک زمان شش ماهه.

 

جنبش سبز پیروز شد

 

اشکال ما این است که فکر می کنیم که جنبش سبز یک انقلاب است که انتظار داریم اتفاقی بیافتد تا معلوم شود پیروز شده است. جنبش هیچ وقت پیروز نمی شود، هیچ وقت هم تمام نمی شود، البته به شرط اینکه آغاز بشود. ممکن است سالها بگذرد و یک جنبش آغاز نشود، مثلا جنبش حقوق مدنی آمریکا ممکن بود هرگز آغاز نشود، اما وقتی آغاز شد، یکی از مراحل اش مثلا این است که اوباما، به عنوان یک سیاهپوست رئیس جمهور آمریکا شد. در ایران جنبش احقاق حقوق مدنی به نام جنبش سبز تازه شروع شده است، تا به جایی برسیم که مردم احساس کنند همه چیز همان است که می خواهند، سالها وقت لازم است. تغییر حکومت جمهوری اسلامی ممکن است جنبش سبز را تسریع کند. تازه داستان شروع می شود. فکر کردید به همین سادگی است که یک دولت تغییر کند و تمام شد رفت؟ تازه اول دعواست و تازه اول عشق است.

 

پنجاه سال قبل، ماشین جیپ شبیه جعبه بود، دوج شبیه کشتی بود، فولکس شبیه نیم دایره بود، رنج روور شبیه مکعب مستطیل بود، هر ماشینی یک شکلی داشت، امروز بعد از پنجاه سال همه ماشین ها شبیه تخم مرغ هستند. فقط یک قانون است که باعث شباهت همه ماشین ها به هم شده است. و آن قانون “ باد” است، باد قوی ترین قانون برای هر چیزی است که حرکت می کند. همه طراحان و سرمایه داران و مردم و حکومت ها باید این قانون را در نظر بگیرند. جنبش سبز یک محتوا و یک خواسته ندارد، جنبش سبز، یک نوع رسانه و یک شکل و یک شیوه رفتار سیاسی اجتماعی است. این شیوه همه را تغییر می دهد. در مقابل باد می شود مقاومت کرد، ولی این احمقانه ترین کاری است که می شود کرد.