گواه همت بلندت‎ ‎

نویسنده

nasrinsotode.jpg

خانم نسرین ستوده ی عزیز به شما آفرین می گویم که درراه حق گام می گذارید وبریاوری‎ ‎ی ستمدیدگان پای می ‏فشارید. کودکان بی گناهند. گناه از ماست. هیچ کودک به هنگام‎ ‎تولد تباهکار و خطاپیشه نبوده است فرزندان ما تامقطعی ‏که قوانین جهان متمدن امروز‎ ‎تعیین می کند مسئول خطای خود نیستند‎.‎

گناه از ماست که پیش از آن که واژه “مهر” رابه کودک بیاموزیم اندیشه‎ ‎ی “قهر” رادرمغز او بیدار کرده ایم. پدر ‏برفرق مادرمی کوبد، برادرخواهررامی آزارد، همسایه دیوار همسایه را خراب می کند، اهریمن درخانه ی خلق خدا ‏باروت می گذارد و‏‎ ‎گروهی را دردم خاکسترمیکند. کودک می آموزد و پیش از آن که عقل براوحاکم شود دست به‎ ‎جرم ‏و جنایت می آلاید‎.‎

‎ ‎آن گاه، باردیگرنوبت ماست‎ ‎

در‎ ‎زندان، چندان نگاه می داریمش تا به سن آگاهی برسدو معنای جنایت را‎ ‎دریابد؛ سپس به دارش می کشیم و زارش می ‏کشیم ؛ حال آن که عاقلان از هلاکش اندیشه می‎ ‎کنند، به درمانش می کوشند و برجانش می بخشایند وچون به صلاح آمد ‏به جامعه تقدیمش‎ ‎می کنند‏‎.‎

اگرنه چنین باشد چه تفاوت میان ما و آن قصاب که بره ی لاغر را فربه‏‎ ‎می کند و چون گوسفندی کارد برگلویش می ‏گذارد؟

نسرین خانم عزیز، به پاس و سپاس کوشش های شما برای دیگرگون کردن‎ ‎هنجار جوان کشی شما را به واقع ستوده می ‏شمارم که خستگان را دوای دل و مرهم جان می‎ ‎فرستید و شعری را که در همین حال و هواها سروده ام تقدیم شما ‏میکنم. جایزه نیست، کم از آن هم نیست که گواه همت بلند شماست؛ باشد که برورقی ثبت شود.‏

‎”‎خجسته باد” می گویم که برنده جایزه ی بزرگی هستید ویادآور می شوم که‏‎ ‎تلاش و کوشش و لیاقت برندگان است که ‏جوایز را ارزنده و ارجمند می کند و شما این‎ ‎منظور را بر آورده اید.‏

برای شما و همه ی زنان بلند همت ایران آرزوی کامیابی می کنم و افتخار‏‎ ‎من آن است که یکی از هزاران شما باشم‏‎.‎

‎ ‎بازی چرخ‏‎ ‎

چه شد که خورشید‎ ‎تیره شد‎

زتیرگی های آه تان‏‎

ستاره راچشم خیره‎ ‎شد‎ –

چه بوده آیا گناه‎ ‎تان ؟

چه دست بردارتان‎ ‎کشید‎

شکسته گردن چه‎ ‎گونه اید‎

چرا تبرا نمی کنید‎

زحکم بیدادگاه تان‎ ‎؟

چنین که این حلقه‎ ‎ی تناب‏‎

فکندتان درچم عذاب‎

برون شد از کاسه‎ ‎چشم تان‎

کبود شد روی ماه‏‎ ‎تان

قلم زدستم برون‎ ‎کنید‎-

زبس که نقش ستم‎ ‎کشید‎

سیاه شد کاغذ سپید‎

چو روزگارسیاه‎ ‎تان‎!‎

به خاک خفتید گم‎ ‎تبار‎

نشان تان نیست‎ ‎برمزار‎

کسی ندانست سمت‏‎ ‎وسو‎

چه بوده در رای و‏‎ ‎راه تان‎.‎

کنون خطابی دگر‏‎ ‎کنم‎

نفوس را باخبرکنم‎

ازین حکایت که دست‎ ‎جور‎

فکنده درقعر چاه‎ ‎تان

چوموج، مشتاق‎ ‎وتوسنید‎

که چنگ برساحل‎ ‎افکنید‎

حذر! که خرسنگ‎ ‎ساحلی‎

کند به زخمی تباه‏‎ ‎تان

زمانه بس بیضه‎ ‎بشکند‎

میان دستارکیدتان‎

دگرچه باید زمانه‎ ‎را‎

اگرنباید کلاه تان؟

‎12‎مرداد 1387‏

منبع:‏‎ ‎ویژه نامه مدرسه فمینیستی به مناسبت اهدای جایزه بین المللی حقوق بشر به نسرین ستوده