ایران و رؤیای امپراتوری

لیبراسیون
لیبراسیون

» تحلیل لیبراسیون

مدتی است که رسانه های بین المللی از افزایش قدرت و نفوذ ایران می گویند. این اظهارنظرها تنها به رسانه های بین المللی محدود نمی شود، بلکه نظر برخی مسؤولان جمهوری اسلامی نیز همین است.

چطور می توان این وضعیت را توضیح داد؟ حکومت اسلامی چه ابزارهایی دراختیار دارد که می تواند چنین سیاستی را پیش ببرد؟ احتمالات و محدودیت ها در توسعه طلبی ایران کدام اند؟

در منطقه ای که درگیر بی ثباتی‌های موضعی ازجمله “بهار عربی”، جنگ داخلی سوریه، به قدرت رسیدن داعش در بخشی از خاک عراق و سوریه، و تسخیر پایتخت یمن توسط شورشیان حوثی شده، به نظر می رسد که ایران فعلاً از یک ثبات نسبی برخوردار است. این وضعیت نشان از گرایش درونی و خویشتن‌داری مردم ایران ندارد، بلکه تاریخ معاصر ایران عکس این حالت را نشان می دهد و دلیل آن نیز صرفاً توان سرکوب حکومت اسلامی نیست. ثبات ایران به شکلی بنیادین بر یک سنت بسیار قدیمی حکومتی و همچنین وجود یک دولت مدرن و مرکزیت یافته از زمان رضاشاه استوار است که باعث شده تا این کشور بتواند از فراز و نشیب های شدیدی، ازجمله انقلاب اسلامی، گذر کند و انسجام و تداوم خود را حفظ نماید.

به موضوع ثبات که اولین امتیاز ایران است، شیوه های عمل این کشور را نیز باید افزود. جمهوری اسلامی از زمان استقرارش در سال ۱۹۷۹ به شکلی گسترده در یک ارتش ایدئولوژیک بسیار نزدیک به حاکمیت سرمایه گذاری کرده: سپاه پاسداران. هدف این نهاد حفظ حکومت و همچنین صدور انقلاب است. برای رسیدن به این هدف، یگانی حرفه ای تحت عنوان سپاه قدس تأسیس شد که وظیفه اش انجام عملیات برون مرزی است و در این راستا از امکانات بسیاری برخوردار است. سپاه قدس به انسجام حزب الله، آموزش نیروهای طرفدار اسد و همچنین آموزش شبه نظامیان داوطلب شیعه در سوریه و عراق کمک های بسیاری کرد. به علاوه، ایران به بازوهای مسلح خود در خارج از کشور، ازجمله حزب الله و شبه‌نظامیان شیعه در سوریه و عراق، بسیار تکیه کرده؛ در همین راستا، نباید گروه هایی مانند جهاد اسلامی و حماس را که می‌توانند نقش مهمی را برای پیشبرد سیاست ها و اقدامات تهران انجام دهند فراموش کرد.

 سومین امتیاز ایران در سیاست منطقه‌ای‌اش، بکارگیری “قدرت نرم” است. ایران جدا از جاذبه‌ای که در شیوه بیان ایدئولوژیکی خود برای برخی گروه‌های شیعه غیرایرانی ایجاد می کند، ازطریق بنیادهای مذهبی نیز به برخی جمعیت‌های محروم در منطقه کمک‌های مادی می رساند و بدین ترتیب آنها را به حمایت از جنبش‌های سیاسی خود ترغیب می‌کند. همچنین شبکه‌ای از روحانیون شیعه در سراسر جهان وجود دارد که به دلیل ارتباطات خانوادگی یا حوزوی، از دیدگاه‌های مشترکی برخوردارند. سرمایه‌گذاری‌های تبلیغاتی گسترده توسط تهران همراه با تأسیس شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی به زبان‌های خارجی و همچنین بکارگیری یک دیپلماسی فرهنگی از دیگر مواردی هستند که باید به این لیست اضافه شوند.

ولی با نگاهی نزدیک‌تر به این وضعیت درمی‌یابیم که نفوذی که امروز در آنسوی مرزهای جغرافیایی ایران وجود دارد، کمتر برخاسته از خواسته خود ایران است. درحقیقت، جمهوری اسلامی قدرتی به مراتب “واکنش‌گرا”ست تا “کنش‌گرا” و خوب می‌داند که چگونه از شرایط به نفع خود استفاده کند و از آنها سود ببرد.

شکی نیست که این کشور به تأسیس حزب الله در لبنان اقدام کرده، ولی در ضعف دولت لبنان که باعث شده تا یک قدرت شبه‌نظامی شیعه در کشورش بنا شود دستی نداشته. این درحالی است که توان نظامی این قدرت نوظهور از توان نیروهای مسلح ملی لبنان فراتر می‌رود.

ازسوی دیگر، این کشور به طور مستقیم در شروع بهار عربی یا وقوع جنگ داخلی سوریه دست نداشته؛ علی رغم آنکه سران ایرانی مدعی هستند که پس‌لرزه‌های انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ باعث برخاستن جنبش‌ها و وقوع بهار عربی شده است.

در مورد سوریه، اگر می بینیم که امروز تهران به شکلی گسترده در نبرد این کشور مداخله می کند، دلیلش دفاع از حکومت اسد، به عنوان تنها متحد عرب تهران، است. درواقع تهران درتلاش است تا نقش خود را به عنوان عامل مهمی در شام حفظ کند.

در مورد عراق نیز باید گفت که بر سر کار آمدن یک قدرت شیعه در بغداد پیامد مداخله نظامی آمریکا در عراق در سال ۲۰۰۳ است. ایران به لطف اقدامات آمریکا به یک عامل مهم در امور عراق تبدیل شد، نه به دلیل اتخاذ یک سیاست خارجی مؤثر. در مورد یمن و بحرین نیز همین استدلالات صدق می کند، چرا که نقش ایرانیان در این کشورها بسیار پیش پا افتاده و در حاشیه‌ بود.

در نهایت می توان گفت که ایران بیشتر به یک “قدرت پیش فرض” شبیه است تا یک “قدرت” واقعی که می تواند خالق تحولات باشد.

پرداختن رسانه های بین المللی به توان ایران و اظهارات برخی سران آن دایر بر اینکه ایران تنها قدرت منطقه ای است که می تواند طوفان‌های خاورمیانه را فرونشاند، به شدت مبالغه آمیز است.

تهران به هیچ وجه به تنهایی قادر به فرونشاندن طوفان‌های خاورمیانه نیست و به علاوه تنها قدرت منطقه‌ای مهم نیز محسوب نمی‌شود.

کشورهای دیگر، مانند ترکیه، اسراییل، و عربستان سعودی به خوبی قادرند با ایران به رقابت بپردازند.

ایران علی‌رغم توانی که از بسط نفوذ خود به خارج از مرزهایش ازطریق جامعه‌های شیعه و بازوهای مسلح‌اش به دست آورده، ولی حکومتی منزوی در بطن منطقه است و به هیچ وجه قادر نیست یک ائتلاف بین المللی را گرد خود جمع کند.

از این منظر، وضعیت عربستان سعودی به مراتب بهتر به نظر می رسد، چرا که در نبرد علیه حوثی‌های یمن توانست ائتلافی متشکل از چند کشور سنی را تشکیل دهد.

مداخله تهران در سیاست منطقه‌ای ازطریق حمایت از جنبش‌های شیعه، صرفاً برای پروژه‌های ابتدایی جمهوری اسلامی نتیجه‌بخش بود. آیت‌الله خمینی که به خوبی از وضعیت اقلیتی تشیع در جهان اسلام آگاهی داشت، همواره خود را به عنوان قهرمان همبستگی اسلامی نشان می داد، نه فقط رهبریت شیعیان. حال آنکه آنچه طی سال‌های اخیر روی داده، باعث شده تا سیاست خارجی حکومت ایران در دام فرقه‌گرایی تشیع گرفتار آید که بی‌شک خروج از این دام نیز بسیار سخت خواهد بود.

درنهایت، تلاش ایران برای نفوذ در کشورهای عرب همسایه مانند سوریه، عراق، یمن یا حتی لبنان، که دارای مشکلات عدیده‌ای هستند، مصداق ماهیگیری در آب گل آلود یا ساختن خانه‌ای روی آب است. “امپراطوری” جدید ایران، البته اگر بتوان آن را امپراطوری نامید، یک امپراطوری کاغذی خواهد بود که در برابر پویایی درونی این کشورها و فراز و نشیب‌هایی که به طور مرتب در این منطقه روی می دهد، یارای مقاومت ندارد.

ایران با توجه به گذشته تاریخی، امکانات بشری، فرهنگی و اقتصادی‌اش باید از درگیری‌های خارجی خود به نفع دفاع از امنیت ملی‌اش بکاهد و امکانات اقتصادی و سیاسی خود را برای بهبود کیفیت زندگی شهروندان خود مصرف کند، نه اینکه روز به روز به ماجراجویی‌های خارجی خود بیفزاید؛ این ماجراجویی‌ها روزی برعکس عمل خواهند کرد.

ایران کشوری است که درحال تجربه یکی از شدیدترین فاجعه‌های زیست محیطی در تاریخ خود است، وضعیت اقتصادی فاجعه‌باری دارد، و امیدوار است که با حل بحران اتمی به انزوای بین‌المللی خود پایان دهد. آیا بهتر نیست حکومت تهران بجای افزایش منطقه تحت نفوذ خود و اندیشیدن به استقرار یک امپراطوری که به گفته بسیاری، آینده اش به شدت مبهم به نظر می‌رسد، واقع‌گرایانه‌تر عمل کند؟

منبع: لیبراسیون، ۳۰ آوریل