ایران، ستاره‌ای در حال طلوع

نویسنده

‏‏irsetarhon.jpg

هنری ای.کیسینجر، که در دهۀ 1970 میلادی به عنوان وزیر امور خارجۀ آمریکا به مسلح کردن رژیم ‏سلطنتی ایران کمک کرد، در اوایل این ماه گفت “امروز دیگر نیازی نیست که آمریکا با ایران قدرتمند ‏مخالفت کند.” وی افزود باید هدف ما بازگرداندن تعادل منطقه‌ای قدیمی بر اساس اتحاد با دو کشور دوست ‏یعنی ایران و اسرائیل باشد.‏

رابرت بائر، یکی ازکارشناسان پیشین سی.آی.ای، در کتاب جدید خود به نام “شیطانی که می‌شناسیمش” از ‏این هم فراتر رفته است. وی ایران را به عنوان یک “کشور پلیسی” منظم، استراتژیک و یکپارچه که قدرت ‏نظامیش برگرفته از جاه‌طلبی‌های سلطنتی است، به تصویر کشیده است. وی اظهار کرده است: “در اعماق ‏روح ایران، تمایل نوظهوری برای سلطنت وجود دارد.“‏

بائر که عربی را سلیس صحبت می‌کند و می‌گوید که فارسی را تا حدی فراموش کرده، سالهای زیادی را در ‏خاور میانه گذرانده است. وی مناطقی مانند لبنان، عراق و عربستان سعودی را به خوبی می‌شناسد. اما ‏سرزمین پارس با کشورهای عربی متفاوت است، و مشاهدۀ ایران با عینک کشورهای عربی، به جای اینکه ‏ایران را به صورت شفاف نشان داد، می‌تواند آن را از شکل بیندازد. ‏

ایرانی که وی توصیف کرده اهمیتی به مرزهای بین‌المللی نمی‌دهد و تعاریف غرب از چگونگی سازماندهی ‏جهان را نمی‌پذیرد. ایران وی “به طور موثر، به سرتاسر جنوب عراق پیوند خورده است.” و می‌تواند کنترل ‏نفت عراق را در اختیار گیرد. ایران وی خواستار کنترل مدینه و مکه، مقدس‌ترین شهرهای اسلام است.‏

وی می‌نویسد: “من به طور مستقیم شاهد حرکت پر سر و صدای ایران، و برخاستن آن از هرج و مرج و ‏تبدیل شدن به یک قدرت سیاس بودم.” اما بیشتر مشاهدات عینی او از راه دور صورت گرفته است. بائر ‏می‌گوید در اواخر سال 1978، درست پیش از پیروزی انقلاب به مدت یک هفته در ایران بوده است. وی بار ‏دیگر در سال 2005، از ایران دیدن کرد ه است، که به مدت آن اشاره نمی‌کند.‏

در مورد آن بازدید وی با تاسف می‌گوید که “نتوانست حتی یک رستوران خوب در تهران پیدا کند.” وی به ‏مجالس و مهمانی‌هایی دعوت شد که شنیده بود به شیکی و شلوغی محافل غربی است، اما از اینکه به آن ‏ضیافت نرفت و به بخت خود پشت کرد، ابراز ناراحتی کرد.‏

احتمالاً آقای بائر نمی‌داند که ایرانی‌ها در دو دنیای متفاوت فعالیت می‌کنند: دنیای عمومی و دنیای خصوصی. ‏و نیز اطلاع ندارد که تقریباً هر چیز معناداری در زندگی اجتماعی و سیاسی، پشت درهای بسته اتفاق می‌افتد. ‏برخی از بهترین گفتگوها – و نیز بهترین غذاها – در خانه‌های خصوصی یافت می‌شوند.‏

وی می‌نویسد: “ایران فرهنگی است که کاملاً برای ما بیگانه است.” اما پشت آن دیوارها، مردم عادی زیادی ‏با پیشینه‌های متفاوت وجود دارند که خواستار موارد مشابهی مانند آنچه آمریکایی‌ها می‌خواهند هستند: یک ‏سطح استاندارد و متعارف از زندگی، و آینده‌ای امن برای فرزندانشان.‏

رابرت بائر بارها ایران را با معیارهای مطلق و فراگیر توصیف کرده است. وی می‌نویسد: “در 15 سال ‏اخیر، ایران یک استراتژی سازگار و منسجم را به نمایش گذاشته است: استراتژی خود را آزمایش می‌کند، از ‏نمایندگان خود مراقبت می‌نماید، در مورد اینکه چه کسی خطرناک است و چه کسی نیست قضاوت کرده، و بر ‏اساس آنها برنامه‌ریزی می‌کند.” گفته‌های وی این واقعیت را که گاهی اوقات رهبری ایران به صورت ‏غیرقابل پیشبینی رفتار می‌کند، نادیده می‌گیرد. ایران کشور سیاست‌های ناپخته و اغلب خشن است که در آن ‏نظرات مختلفی درون هیئت حاکم بیان می‌شود، مورد بحث قرار می‌گیرد، پذیرفته شده یا رد می‌شود. سپس ‏وی داستان را پیش می‌برد و می‌گوید مراکزقدرت در ایران “تقریباً غیرقابل دنبال کردن هستند.“‏

وی به درستی به این نکته اشاره می‌کند که ایران کشور بررسی‌ها و معتدل‌سازی‌ها است؛ که در آن آیت‌الله ‏خامه‌ای، رهبر معظم ایران “با موافقت مبهم عموم مردم، حتی برای بیگانگان حکمرانی می‌کند.” اما سپس با ‏قاطعیت می‌گوید که محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور ایران، صرفاً یک دست نشانده است. فراموش می کند ‏که احمدی‌نژاد می گوید ایران هیچ‌گاه در مورد برنامۀ هسته‌ای خود تسلیم ارادۀ دیگران نخواهد شد؛ و این به ‏عنوان یک خط میشی پذیرفته شده است.‏

در طی خواندن این کتاب، ممکن است خوانندگان بارها از خود بپرسند “وی از کجا می‌داند؟”‏

او از کجا می‌داند که در یک نشست محرمانۀ شورای امنیت ملی در اکتبر 2000، آیت‌الله خامنه‌ای دو دست ‏خود را روی میز کنفرانس گذاشته، به اطراف نگاه کرده و اظهار داشته است: “لبنان بزرگ‌ترین موفقیت در ‏سیاست‌های خارجی ایران بوده است؟” و در ادامه گفته است “تا زمانی که تمام اسلام آزاد شود”، چنین ‏موفقیت‌هایی تکرار خواهد شد. آیا سی.آی.ای یک دوربین مخفی در آن اتاق نصب کرده بود؟ یا در آن جلسه ‏یک جاسوس داشته است؟

بائر از کجا می‌داند که ارتش ایران هنوز یک نیروی جنگی سهمگین و تقویت شده است؟ به دلیل تجربه‌هایش ‏در میدان‌های نبرد میان ایران و عراق؟ آن کشمکش 20 سال پیش پایان یافت. تنها این که ایران (با نگاه به ‏وسعت، جمعیت و موقعیت جغرافیایی‌اش) خود را به عنوان قدرت اعظم و یکه تاز خلیج فارس تصور می‌کند، ‏به این معنی نیست که در تلاش برای تاسیس یک امپراتوری از خاورمیانه تا آسیای جنوبی است. تنها اینکه ‏ایران اصول نظامی خود را بر یک استراتژی دفاعی از جنگ‌افزارهای نامتقارن بنا کرده، به این معنی نیست ‏که دارای طرح‌های توسعه‌طلبانه است.‏

وی ایران را به عنوان “تنها کشور باثبات و پابرجای خلیج فارس” و “یک عامل معقول با خواسته‌های منطقی ‏ثابت” می‌شمارد. وی می‌افزاید تنها راه حل واقعی این است که با هم بر سر میز مذاکره بنشینیم، با ایران به ‏عنوان قدرتی که هست رفتار کنیم و ببینیم که چه پیشنهاداتی دارد. همچنین آمریکا باید امنیت بین‌المللی ‏ایرانیان، رهبری گشت‌زنی‌های مشترک در خلیج فارس و برقراری رابطه‌های مستقیم ارتش با ارتش را ‏تضمین کند، و در مورد تحریم‌ها آسانتر بگیرد تا ایران در پی نفت عربستان سعودی نباشد. و نیز به ایران ‏یک نقش امنیتی تعریف شده در عراق و افغانستان بدهد.‏

بیشتر این ایده‌ها منطقی به نظر می‌رسند. در حقیقت ایران نیرومندترین و باثبات‌ترین کشور خلیج فارس است، ‏و آمریکا به مدت بسیار زیادی با این کشور به عنوان یک فرزند یاغی که قرار است ترد شود یا جنایتکاری ‏که باید مجازات گردد رفتار کرده است. اما رابرت بائر هنگامی که فهرستی از پیشنهادات جاه‌طلبانه‌تر را که ‏نیازمند تغییر شکل خاور میانه است مطرح می‌کند، ضعیف بودن قدرت استدلال خود را نشان می‌دهد.‏

آمریکا باید عراق را ترک کند و “آشفتگی‌ها را در دامن ایران بگذارد.” تقسیم‌بندی عراق باید هر چه زودتر ‏صورت پذیرد. اجازۀ همکاری در مدیریت مکه و مدینه، مقدس‌ترین شهرهای ایران، نباید از ایران صلب ‏شود. اردن باید به یک کشور فلسطینی تبدیل شود. چرا در بحرین در مورد پیوستن به یکی ازجزیره‌های ایران ‏یک همه‌پرسی صورت نگیرد؟ چرا مرزهای خاور میانه بر اساس خواسته‌های ایران و اسرائیل، دوباره تعیین ‏نشود؟

این پیشنهادات، می‌توانند موضوع کتاب آیندۀ آقای بائر باشند. ممکن است وی بتواند آن را با تشریح اینکه چرا ‏ایرانیان را با نگاه احترام و اعراب‌ را با نگاه تحقیرنگاه می کند، شروع کند. وی در جایی نوشته است که ‏عرب‌ها “عمق معنوی و فکری ایرانیان” را ندارند. او از کجا می‌داند؟

منبع: نیویورک تایمز، 2 نوامبر 2008 ‏