کلمه همبستگی در فرهنگ معنایی ما همیشه معنایی مثبت داشته است. همبستگی همواره به عنوان یوتوپیای حرکتها و جنبشهای اجتماعی مطرح بوده و هست. انگار در خیالات خود روز همبسته شدن حرکتهای اجتماعی را –علی رغم امکان پذیری و یا منطقی بودن – روزی تاریخی می دانیم و چه بسا روز رسیدن به همه آرزوها و آرمانهایمان می پنداریم.
مواردی از این دست در تاریخ حرکتها و مبارزات اجتماعی ایران کم نبوده است، که وجود همبستگی به فال نیک گرفته شده و برای عدم وجود آن مرثیه ها سروده شده و بسیاری نکبتها به آن نسبت داده شده است.
برای جنبش زنان در ایران به فرض آنکه همه تاریخچه پیش از آن را نادیده بگیریم، پس از جریان هم اندیشی، 22 خرداد 84 روز همبستگی و محل جمع شدن نیروها و طیف های مختلف جنبش حول یک خواسته کلی بود. روزی که همه شرکت کنندگان در تجمع و تایید کنندگان آن، به ظاهر راضی از عمل مشترک خود به خانه ها باز گشتند ولی یک سال بعد سرنوشت 22 خرداد 85 در شرایطی بسیار متفاوت رقم خورد. همبستگی حداکثری از هم گسست و گروههای مختلفی که در یک سال پیش با یکدیگر اعلام همبستگی کرده بودند هر کدام به راهی رفتند وتنها تعدادی از این گروهها راه میدان هفت تیر را در پیش گرفتند - هرچند نیروهای همبسته دیگری یافتند - و باقی، ماجرایی که کم و بیش شرح آن بسیار گفته و شنیده شده است.
بحث من در این نوشتار بر این موضوع است که آیا الزاما همبستگی میان نیروهای مختلف جنبش زنان و یا فعالین این حوزه مثبت است؟ و پیش از آن آیا این امر اصلا امکان پذیر است یا نه؟ در آستانه 22 خرداد به نظر می رسید مشخص ترین سوالی که ذهن کنشگران عرصه حقوق زن را به خود می تواند مشغول کند این سوال است که آیا روزی دوباره 22 خرداد 84 تکرار خواهد شد یا نه؟ و اگر جواب این سوال آری است حول چه محوری؟
همبستگی و هم پیمانی
همبستگی در فرهنگ حرکت های اجتماعی مفهومی کلی و بدون مرز است، یا حداقل مرزهایی ناشناخته و غیر شفاف دارد. به طور مثال مشخص نیست، همبستگی تنها شامل جهت حرکت است، مثلا فعالیت در حوزه زنان؟ یا همبستگی حتما باید ناظر بر نوع حرکت، بینش و یا روش در پیش گرفته شده شامل کنشگران این عرصه باشد؟ مفهوم همبستگی مانند مفاهیم انتزاعی دیگر تا زمانی که واقعیتی خارجی و مشخص به عنوان پیامد و یا پیش فرض به آن نسبت داده نشود دچار ابهام است، چنانچه قرار باشد همبستگی میان طیف های مختلف جنبش زنان صورت بگیرد باید از ابتدا مشخص باشد که این همبستگی تا چه اندازه و تا کجاست و شامل چه حوزه هایی می شود و پس از آن حتی می توان در این مورد بحث کرد که همبستگی میان حرکتهای زن مدار با حرکتهای دیگر مانند دانشجویی و کارگری و معلمی و غیره و غیره چطور می تواند اتفاق بیفتد یا اصلا لازم است یا خیر؟
چنانچه حرکتی اجتماعی را موجود و زنده در نظر بگیریم، این حرکت مطمئنا دارای اهداف، روش و کنشگرانی مشخص است [مشخص لزوما به معنای بسته نیست]، چنین حرکتی اگر در کشوری مانند ایران باشد مطمئنا با محدودیت ها و یا هزینه هایی روبروست که سقف و نوع هزینه های ممکن برای پرداخت را همان اهداف، روشها و کنشگران، مشخص می کنند. به طور مثال حرکتی که در روش، مسالمت آمیز و در خواسته، حداقلی و در جذب کنشگران، حداکثری یا با حداقل موانع است، نمی تواند هزینه هایی حداکثری را در درون خود تحمل کند. مطابق بحث ما اگر چنین حرکتهایی در چارچوب مسائل مربوط به زنان و موقعیت فرودست آنان باشند پس نمی توانند در افق اهداف، به لحاظ معنایی چندان با یکدیگر اختلاف داشته باشند، به طور مثال یکی قوانین چند گانه را هدف گرفته است، یکی سنگسار را دیگری رفتن به ورزشگاه و دیگرانی در نقاط دیگر کشور به قتلهای ناموسی و ختنه زنان و… پرداخته اند، محوریت اهداف حول زنان، آن هم زن ایرانی در ابتدای قرن بیست و یکم است.
در قالب روشهای مسالمت آمیز، هر گروهی بسته به ابتکار و خلاقیت و توان خود روشی را انتخاب کرده است: یکی امضا جمع می کند، یکی به رسانه اهمیت بیشتری می دهد، یکی ان جی او تاسیس می کند و در راستای اهدافش فعالیت می کند و دیگری راه دیگر در پیش می گیرد، پس در روش-ارتباط با توده زنان و مردان-، هم به ظاهر اختلاف چندانی وجود ندارد، تنها اختلاف، در تشخیص اولویت و نوع پرداختن به آن است، پس همبستگی در اهداف و یا روش دستکم به شکلی نمادین، و در عین حال حفظ استقلال هر گروه نباید چیز دور از ذهن و سختی باشد. در واقع با این بیان همبستگی در میان این گروهها به معنی حمایت از یکدیگر –حداقلی یا حداکثری – هم فکری در دورانهای سخت و فشار، اتخاذ رویه یکسان و یا اعلام نظر هماهنگ در موارد مختلف مربوط به زنان در جامعه مانند لایحه حمایت از خانواده و طرح امنیت اجتماعی و روی هم گذاشتن نیروی فیزیکی و فکری در مقاطع مهم مانند مراسم 8 مارس و یا حمایت همه جانبه از کنشگران حوزه های مختلف زنان رویه ای همیشگی می شود.
به نظر می رسد در همبستگی به این معنا، نیازی به برگزاری همایش و نشست و صدور بیانیه های خاص در روزی خاص برای همبسته شدن وجود ندارد زیرا که این همبستگی برای بر طرف کردن تبعیض و نابرابری از زندگی زن ایرانی در حرکت های مداوم و اعلام موضع های هر گروه و یا دسته و یا فرد متبلور است. ممکن است روز 22 خرداد به عنوان سمبل و نماد چنین همبستگی گرامی داشته شود و گروههای مختلف با یکدیگر هم پیمان شوند، اما این بدان معنا نیست که همبستگی در آن مقطع خاص اتفاق افتاده است.
اما آنچه در این حرکتها و فعالین موثر آن به چشم می آید علی رغم ظاهر این جریان در باطن با این معانی فاصله بسیار دارد. ایران و به تبع آن فعالین اجتماعی- فرهنگی آن اولین گامها را در راه شناخت و تجربه دموکراسی، احترام به نظرات مخالف، به رسمیت شناختن هویتهای متکثر بر می دارد، و مانند کودک نوزادی مرتب به زمین می خورد، زخمی می شود اما مهم آن است که به حرکت خود ادامه بدهد. جنبش زنان مانند همه نیروهای فعال در جامعه از این قاعده مستثنی نیست، این جنبش شامل نیروهایی است که برخوردهای اولیه ی خود را با این مسائل تجربه می کنند، ناگفته پیداست که در این مسیر تجربه های پیشین، هویت های مستبد شکل گرفته، قدرت طلبی های مرسوم در سلسله مراتب مردانه و سهم خواهی از چیزهایی که شاید حتی وجود واقعی نداشته باشند نیز سایه خود را بر همه فعالیتهای زنانه می گستراند. در واقع برای داشتن تحلیل درستی از همه اتفاقات پیش رو و دسته بندیها و مرزکشیها باید همه این نکات را نیز مد نظر داشته باشیم.
چنانچه فرصتی دست دهد و محلی برای ابراز نظرات و حرفها باز بماند، ما پیش از آنکه شاهد اختلاف نظری از جنس بینش و روش باشیم- البته نه بدان معنا که هیچ اختلاف نظری در بینش و روش وجود نداردـ، شاهد اشکالات بیشماری در روند برقراری ارتباط یا انگیزه های شخصی و فردی فعالان این عرصه هستیم. خوشبینانه آن است که بگوییم زایش حرکتی به نام جنبش زنان یا هرگونه حرکتی با محوریت زنانه، با ساختاری افقی، دموکراتیک و خواسته محور به معنای واقعی، اتفاقی یک روزه نیست و در بهترین حالت روندی رو به جلوست. افراد با همه انگیزه ها و ترییت رفتاری خود از دل یک جامعه استبداد زده با تجربیات گروهها و سازمانهای ناموفق و یا حتی کم و بیش موفق اما مردانه و قدرت مدار پای به این عرصه می گذارند و تنها می توان از آنان انتظار داشت که خود را لحظه به لحظه تصحیح کنند و مسئولیت فردی خود را در قبال آنچه پیش از این در جامعه ای با مناسبات مردسالار به آنها آموخته شده بپذیرند. این روند اما با خود بزرگ پنداریها و نقد ناپذیریها و بازتولید آنچه در جامعه در طی سالها آموخته شده است خدشه دار می شود، در بدترین حالت افرادی که روزی در این پروسه شاخص شده اند از ساختن آدمهایی که نسبت به آنها گامی به پیش داشته باشند ناتوان مانده و یا حداکثر کسانی مشابه خود را باز تولید می کنند. امکان بزرگ فعالیتهای زن مدار در این زمان را شایدتنها بتوان جذب نیروهای تازه نفس و نه لزوما جوان تر به این حرکت و فراگیر شدن آن دانست، حرکتی که شاید به اجبار باورهای پیشین را به سبب گستردگی و تاثیر گذاری خود به چالش می کشد و از دل این راههای به ظاهر بن بست کوره راههایی برای خود می گشاید.
22 خرداد 87، آزمون همبستگی در شرایط متزلزل
فعالان حوزه زنان، در حالی به استقبال 22 خرداد 87 رفتند که شرایط مبهم رابطه ای، آنها را در بر گرفته بود.اینکه آیا صحبت کردن از همبستگی و مزمزه کردن خاطرات سال 84 -به عنوان بزرگترین دستاورد تلاش برای همبستگی-می تواند کام زنان را دوباره با بازآفرینی آن شیرین کند یا خیر؟ دعوت محدود یکی از فعالان این حوزه از چهره های بیشتر شناخته شده ی فعال، برای شرکت در جلسه ای مشترک با هدف دست یافتن به دستورالعملی برای اعلام همبستگی، سرآغاز پروسه ای شد که اتفاقات 22 خرداد 87 را رقم زد. طرح این بحث در میان جمع هایی گسترده تر از دعوت شدگان به جلسه، و فشار نیروهای تازه نفس اضافه شده به فعالان جنبش زنان که غالبا در تصمیم گیری های مهم نادیده می مانند، باعث شد این دعوت گسترده شود، هرچند که هنوز شناخته نشدن پروسه ای مشارکتی و دموکراتیک تر باعث بروز ابهامات و مشکلاتی در این راه شد، ولی حضور چهره های جدیدتر در جلسه و سپس حضور فعالانه تر آنها در تصمیم سازی ها نشان از اتمام دوره ای داشت که فعالیت در این عرصه محدود به چند نفر خاص می شد، هرچند ورود به این عرصه و گذر از اقتدار پیشینیان به راحتی ممکن نیست.
پیش از این نیز شاهد اعمال چنین فشارهایی از جانب بدنه فعال در کمپین یک میلیون امضا بودیم، که بدون نگاه سلسله مراتبی به شخصیت های قبلی سهم خود را از داشتن نقش فعال در تصمیم سازیها طلب می کرد. نیروهایی که در طی یک پروسه توان خود را بالا برده و امروز به عنوان نیروهایی کیفی، در برابر اعمال قدرت غیر افقی مقاومت می کند. تداوم در چنین مقاومتهایی است که راههایی را که در ابتدا از آن گفتم می گشاید و فضای بسته را تبدیل به فضایی پر نشاط تر می کند، ناگفته پیداست که چنین مقاومتهایی ناچار به تولید تنشها و بحرانهایی نیز خواهد انجامید ولی به نظر من در کل فرآیند تاثیر مثبتی خواهد داشت. مهمترین تاثیر آن را شاید بتوان باز شدن راه تنفس برای نیروهای بدون نام زیر سایه نامهای مطرح دانست.
شرکت در این جلسه به من نشان داد که در این شرایط اعلام همبستگی و یا رفتن به سمت آن در یک مقطع زمانی کوتاه بیش از آنکه نوید بخش ثمرات مثبت باشد، به دلیل گذر نکردن فعالان این عرصه از مسائلی که یاد آوری خاطرات و یا حرفهای نگفته ی آن هنوز بر آنها سنگینی می کند و به دلیل آنکه زمان کافی و یا سعه صدر لازم برای فراموش کردن آنچه درگذشته بوده (و شاید تا اکنون هم ادامه داشته باشد) وجود ندارد، باری می شود بر بارهای پیشین، حرفهای ناگفته دیگری به بار حرفهای قبلی اضافه می شود، دسته بندیها و یارکشیها و حتی توهمات در این رابطه تشدید می شود بدون آنکه همبستگی اعلام شده معنای خاصی بیش از گذشته داشته باشد.
بحرانها و سوالات متعددی که در این زمان باید به آنها پاسخ داده می شد، بسیار بیش از وسع بازیگران این صحنه و نیازمند کند وکاو و زمانی طولانی تر بود. بحران هایی نظیر جدا شدن یکی از طیف های شرکت کننده در آغاز راه و ارجاع به مسائل گذشته و شاید بی آنکه کم قابل درک از سوی نیروهای جدیدتر باشد، یا موضوع هایی چون بی طرفی و میانداری، یا بی اعتمادی و اعتماد سازی، سوتفاهم سازی و حسن تفاهم داری، یا برخورداری از رفتار اخلاقی و غیراخلاقی و…از مواردی بود که امکان ارتباط مستقیم و رودرروی برخی افراد با یکدیگر را مشکل می کرد و بر سو تفاهمات می افزود.
و سوالاتی از قبیل اینکه آیا من نماینده یک جمع هستم؟ چرا دعوت شد گان به این ترتیب انتخاب شده اند؟ آیا جنبش زنان از سال 84 تا به حال هیچ تغییری در بدنه یا راهکارهای خود نداشته است؟ آیا پاسخ دادن به انتقادها و سوالات وظیفه عده ای خاص و یا شخصی خاص است؟ یا در این جلسات همه از وزن و توانی یکسان برخوردارند؟ جنبش زنان در ساخت و ایجاد تصمیمات مشارکتی و دموکراتیک تا چه اندازه پیشرفت کرده است؟ چطور می توان جنبش زنان را که به زعم من پویایی قابل تحسینی را در برخی حوزه های خود داشته است، در اعلام همبستگی محدود به چند نفر کرد؟ چطور می توان اعلام همبستگی را از یک برنامه ریزی کوتاه مدت و عجله ای تبدیل به یک پروسه عمیق و خالی از ابهام کرد؟ و سوالات دیگری که در یک فرایند سریع و چند روزه همراه با درگیریها و دل مشغولیهای دیگر قطعا نمی شد به آن پاسخ گفت. خطری که نوعا این حرکتها را با مشکل روبرو می کند، پذیرفتن این نظر است که هر نیروی جدید، منتسب به یکی از چهره های قبلی دانسته شود که ادامه مکالمه ی غیر مستقیم آنها را دنبال می کند.
و به نظرم در نهایت همین ابهامها و مسائل بود که در یک مقطع بحرانی، به اعلام نظرات ضد و نقیض انجامید. صرفنظر از بعد بیرونی و رسانه ای کار در 22 خرداد، اتفاقاتی که در این چند روز افتاد نشان دهنده ی آن بود که اگرچه ممکن است همه از همبستگی سخن بگویند، اما هرکس تنها حرف خود را می زند و حتی در حرف خود نیز می تواند در نوسان باشد. با درنظر گرفتن این شرایط می توان رفتن به سوی همبستگی را به عنوان یک فرآیند دید و نه لزوما یک نتیجه. راهی که در دل آن و با تکیه به خرد جمعی و باز کردن فضا برای برون رفت از بن بست های ارتباطی پیش آمده، بسیاری مسائل و ابهامات برای کنشگران و مخاطبان روشن خواهد شد، و شاید برنامه های پیشرو تری از آنچه در خرداد 84 اتفاق افتاد با خود به همراه داشته باشد.
مشکل دیگر ورای مسائل طرح شده آن است که طیف بندیهای مشخص شده در فعالیتهای حوزه زنان، هنوز دارای هویت های پرداخته شده و شفاف نیست، به این معنا که گروههای مختلف بیش از آنکه در هویت بینشی و روشی در حوزه تئوریک از هم جدا باشند، به لحاظ شخصی جدا شده اند. نکته ای که شاید از بازخوردهای بیرونی نسبت به این گروهها از میان کسانی که یک گام دورتر از مسائل درونی گروهها هستند به راحتی قابل درک باشد، شاید زمان بیشتری لازم باشد تا در شرایط سخت کنونی جامعه ایران برای فعالیت اجتماعی، این گروهها، هویت خود را تبیین کنند و سپس بر اساس مواضع مشخص و بر سر محور های مشخص با یکدیگر اعلام همبستگی کنند. همبستگی یی که برای مخاطبین حکومتی و مردمی آنها معنایی قابل درک داشته باشد و از همه مهمتر آنکه شرایط به نحوی پیش نرود که تازه نفسان جنبش زنان که فعالیت در این عرصه را برای بهبود وضعیت خود و زنان کشورشان برگزیده اند، درگیر مسائل پیشینیان خود شوند و نمایندگی آنان را خواسته و یا ناخواسته در دعواهای شخصی بر عهده بگیرند مسئله ای که می تواند بیشترین آسیبها را به بدنه برساند.
در آخر و با توجه به آنچه گفته شد، به نظر می رسد همبستگی دورادور و حمایت های غیر شخصی از فعالیتهای حوزه های مختلف و کنشگران آن در طی زمان، شاید راه حل موثر تری برای اعلام همبستگی واقعی، پیش روی زنان بگذارد، تا با دستانی پر و احساس نیاز به این همبستگی بر سر میز مذاکره با یکدیگر بنشینند و از دل همبستگی اعلام شده، حرکتی پرتوان برای رفع تبعیضات قانونی و عرفی و اعلام موضع در قبال مسائل پیش روی زنان در جامعه سامان دهند.
هرچند همبستگی، روابط خواهرانه و گذر کردن از مرزبندیهای مرسوم و غیر مرسوم، شخصی یا غیر شخصی برای هم پیمان شدن در برابر مناسبات عرفی و قانونی مردسالارانه، آرمانی فمینستی و رویایی است، اما همیشه کوتاهترین راه، بهترین راه نیست.
منبع: تغییر برای برابری