ایستادن در باران؛ هنرمندان ِعصر ما و انواع سانسور
داریوش معمار
سانسور جهالتی را آشکار میکند
که تلاش دارد
آنچه قابل پنهانکردن نیست، پنهان شود
سانسور از کجا آمده؟
پرداختن به نتایج سانسور و تاثیر و تاثرات ناشی از آن موضوعی چند وجهی و پیچیده است، که هربار بررسی آن میتواند نتایجی غیرهمنتظره و جدیدی بار بیاورد. در تقسیمبندی انواع سانسور، آنچه اهمیت فراوان دارد، توجه به این نکته است که تنها دولتها به دنبال سانسور عقاید هنرمندان -بنا به منافع و مصلحت- خود نمیروند؛ پیش از دولتها این جامعه است که تلاش دارد به هر ترتیب، مجموعه سنتهای عرفی خود را از هر عامل تغییری دور نگاه دارد و هرچه به نظرش خطری در این موضوع باشد را کنترل، پنهان یا انکار کند و این نقطه آغازی برای سانسور است که بعضن منجر به بروز رفتارهای خشونتبار از سوی بخشهای رادیکالتر و سنتیتر جامعه میشود.
انواع سانسور؟
سانسور را میتوان با در نظر گرفتن منشاء اعمال، به دو نوع کلی تقسیم کرد، سانسور برنامهریزی شده از سوی دولت و سانسور اجتماعی. در این میان هرچند امکان دارد انواع سانسور بنا به ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی درکشورهای مختلف شدت و ضعف داشته باشد، اما در تمام دنیا در حق هنرمندان، روشنفکران و نویسندگان، به خصوص آنها که خواهان هر نوع تغییری هستند، به انواع مختلف اعمال میشود.
در کشور ما سانسور دولتی چندین دهه (از دورهی پهلوی اول) سابقه دارد و درخصوص انواع هنری وظیفهی کنترل و هدایت هنرمندان و نویسندگان را به ضرب زور، تهدید، ایجاد محدودیت و سلب اجازهی نشر و توزیع برعهده گرفته است.
نتایج سانسور
با این توضیح مختصر در خصوص ریشهها، انواع و سابقهی سانسور قصد دارم به بررسی نتایج سانسور در جامعه بپردازم. مهمترین نتیجهی سانسور پنهانکاری و فریب، غلوکردن و انکار است. این نتیجه برای هنرمند زمینهی تولید آثاری میشود که از مایههای خلاقه بهرهای ندارند و دچار مشکل میانمایگی و همسانی هستند و برای جامعه نتایجی مانند: دروغگویی، ابتذال و کهولت ذهن به بار میآورد.
جامعهی سانسور زده، قابل اطمینان نیست و نویسندهای که مدام در معرض ممیزی و سانسور باشد، اثرش از خلاقیتی که ایجاد تغییر و تحول کند، بهرهی کمی میبرد. آثار ادبی در این زمان، پاورقیهایی سرگرمکننده هستند و شعرها، زمزمههایی بیهویت که نمیتوان به آنها اعتنایی جدی داشت.
انواع دیگر هنری نیز به خصوص آنها که وابستگی بیشتری به منابع جامعه و دولت دارند، کموبیش دچار همین عوارض و نتایج هستند، زیرا آنها که اختیار اموال عمومی را دارند، هنرمند را ابزار دست خود تصور میکنند و هنر را وسیلهای که اگر برایش هزینه میشود، باید سفارش متولیان هنرشناس را بپذیرد؛ در این حال طی دورههایی که سانسور شدت پیدا میکند، آثاری که چنین تحمیلی را پذیرا میشوند، با عناوین مبتذل، سطحی و غیره شهرت پیدا میکنند.
از نتایج دیگر اعمال محدودیت و سانسور بر تولید اثر هنری، پدید آمدن شیوههایی غیر معمول برای تولید و عرضهی هنر است که عملن در بهترین حالت، کار هنرمند را از چرخهی حرفهای خارج کرده و طبیعتن به لحاظ کیفی به سبب قرار گرفتن در کنار مشاغل دیگر ِهنرمند به عنوان فعالیتی جانبی، نازل میشود. هنر نازل، مخاطبان نازل و شعور عمومی ِنازل را رغم میزند. در چنین شرایطی میتوان ادعا کرد، جامعه نتایجی مانند خرافهگرایی، پذیرندگی فریبکارانه، پیری زودرس ذهنی و بسیاری آسیبهای دیگر را به صورت مستقیم و غیر مستقیم تجربه میکند.
با این توضیح، دیگر درک شرایط فعلی فرهنگی ما شاید چندان سخت نباشد؛ اگر موضوع انتقامگیری شخصی و مبدل شدن مسالهی انتشار آثار هنرمندان به وسیلهای برای اعمال محدودیت و تسویهحسابهای ایدئولوژیک را در کنار موارد فوق قرار دهیم، آنوقت میشود پیشبینی کرد، آنچه بر سر هنر ایرانی در سالهای گذشته آمده و تاثیری که این موضوع بر جریان فرهنگی در جامعه گذاشته دارای چه ابعادی است.
انواع هنرمندان ِعصر سانسور
در این شرایط میتوان چهار گروه از هنرمندان را به صورت مشخص محل اشاره قرار داد: گروه اول شامل هنرمندانی میشود که جزء دستگاه سانسور هستند، این گروه حدود سانسور، اخلاق سانسور و روش سانسور را تعریف و تبلیغ و نقش بازوی اجرایی حاکمیت و جامعه را برای هدایت و ممیزی خلاقیتهای هنری بازی میکنند. گروه دوم شامل هنرمندانی میشود که به صورت غیرمستقیم همکار سانسور هستند، این عده پیش از رسیدن به مرحلهی ممیزی، آثار خود را طبق تعریفهای ارایه شده برای ماندن و معرفی شدن، سانسور میکنند، در این شرایط آثار و رفتار ایشان بخشی از زدوبند و پنهانکاری نظام سانسورچی و سانسور زده است. گروه سوم از هنرمندان، آنهایی هستند که تحت هیچ شرایطی تن به سانسور نمیدهند، ایشان آثارشان را در روند طبیعی خود تولید کرده و ارایه میدهند، تعریفها و پنهانکاریهای جامعه در قبال سانسور را آشکار میکنند و بنیادهای تعریف کنندهی سانسور را برملا میسازند. در واقع این گروه نقش خط مقدم مبارزه با رکود فرهنگی و فکری در جامعه را بازی میکنند و آثارشان مبنای ایجاد تغییر در شرایط روحی و عاطفی، همچنین سطح خلاقیت جامعه است. این گروه از یک سو به دلیل قرار گرفتن در برابر شرایط عرفی و تن ندادن به پنهانکاریِ مرسوم در سطح ِعموم تحت فشار جامعه قرار میگیرند و در سطح دیگر از طرف حاکمیت تهدید میشوند، اما نهایتن عامل حرکت به سوی افقهای پیش رو هستند. گروه چهارم از هنرمندان را میتوان خردههنرمند یا هنرمند جعلی دانست، که جایگاه هنری مستقلی ندارند، اما با جا زدن خود به عنوان نویسندهی سانسور شده یا تحدید شده سعی در معرفی اثر خود یا گرفتن امتیاز از جامعهی پیرامونشان دارند؛ این عده به نظر نگارنده تاثیری به مراتب مخربتر از گروه اول بر ذهن و روان جامعه میگذارند، زیرا اعتماد مردم را نسبت به نویسندگان مستقل و آنها که تلاش در آشکارسازی ابعاد سانسور دارند، سلب میکنند.
پایانبندی
امروزه فرهنگ ما تحت تاثیر برنامهها و سیاستهایی که به آنها اشاره شد و با حمایت از بنیادهای پنهانکار ِاجتماعی و دو گروه ِاول ِهنرمندان به خصوص گروه اول، از نبود هنرمندانی با منش گروه سوم رنج میبرد و شاید از اینجا بتوان معنای تمامشدن عصر هنرمند بزرگ را که در دورهای به عنوان وضعی زیباییشناسانه در جامعه تبلیغ میشد، دریافت. شاید بتوان ادعا کرد، آنچه در عصر ما دورهی آن تمام شده، هنرمندانی است که به هر بهایی در برابر فشار جامعه و ممیزی تاب آورده و از کمند سطح مبتذل رسانهها و ابزارهای تبلیغی این نهادها خود را بالا بکشند، و البته تحقق این موضوع کار سادهای نیست.
منبع: سایت دوشنبه