مهندس عزت الله سحابی در بستر بیماری است. بسیاری میآیند. آرام و بیصدا او را مینگرند و جهت مراعات حال مهندس صحبتی نمیکنند. یادداشتی در دفتری که کنار تخت مهندس سحابی است مینویسند و میروند. مهندس سحابی با چشمانی غمگین و با چهرهای خسته و رنگپریده فقط نگاه میکند. چندان سخنی نمیگوید. جای هاله سحابی خالی است. اگر هاله بود، مهندس این گونه نبود. هاله عصای دست پدر بود. هاله عاشق مهندس بود و قدر گوهر گرانقدر را نیک میدانست. اما ماههاست که پدر از دیدار فرزند محروم است. نمیدانم هاله میداند مهندس سحابی چه حالی دارد؟
جای رضا علیجانی و هدی صابر و تقی رحمانی بر گرد تخت مهندس خالی است. مهندس برای این سه مرد میانسال پدر بود. در کنار قامت ایستادهاش، به ادب میایستادند و به هنگام ناراحتی و نگرانی سحابی، گرد او بودند. اما اکنون رضا آن سوی مرزهاست و هدی و تقی در بند و حبساند. علیجانی آن گونه که خود گفت جور صیاد، آشیانهاش را بر باد داد و صبح گاهی غمآلود و در آخرین روزهای زمستان، مشتی خاک از باغچه آشیانه دوستش برگرفت و به یادگار با خود برد و در حالی که چشمانش به چشمان مادر پیر دوست دربندش دوخته شده بود، کوچه شهر را خداحافظی گفت و رفت.
صابر و تقی هم مدتهاست مهندس را نه خود بلکه به جفای ناهلان ترک کردهاند و در بندند.
زمانی که مهندس سحابی در سال 79 بازداشت و 15 ماه را در انفرادی گذراند، روزی در دادگاه انقلاب با جمعی از زنان زندانیان ملی – مذهبی بودیم که مأموران آمدند و همه ما را به اتاقی بردند. من بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون آمدم و به سمت دستشویی ته سالن راه افتادم. منظرهای عجیب دیدم. مهندس سحابی در میان یک توده مأمور آرامآرام گام برمیداشت. لشگری دور او بودند. مهندس از میان مأموران نگاهی به من کرد. با صدایی بلند سلام گفتم و با لبخندی بر لب پاسخم را دادند. روزهای دشوار انفرادی مهندس سحابی و روزهای پر درد و رنج هاله، پدر و همسر مهندس سحابی روزهای تلخ ما بود. پیرمرد هفتاد ساله بعد از تحمل 15 سال زندان در رژیم شاه و جمهوری اسلامی ایران در سلول کوچک انفرادی، بیمار و رنجور شده بود.آثار آن رنجها و بیماریها اکنون بر چهره خسته اسطوره مقاومت و زندان نشسته است و همراه باوفایش خانم عطایی جای خالی فرزند و دوستان را پر کرده، اما رنجهای دوران بر قامت او نیز نقش بسته است.
بیشک این رنجهای نقش بسته بر چهرهها و قامتها روزی به بار خواهد نشست. ای کاش قدر این رنجکشیدگان در راه صلح و آزادی و عدالت را بدانیم. حتی اگر شده با شاخه گلی و لبخندی.