سایمون تیسدال
اگر کسی هنوز نمیداند که چه بر سر انقلاب 2009 ایران آمد جوابش این است: تندروها برنده شدند. هجوم امروز به دفتر نامزد مغلوب ریاست جمهوری، مهدی کروبی، در تهران، تهدیدات ناپخته علیه شخصیتهای پیشرو مخالف، بازداشت پیشگیرانه دانشجویانی که میخواهند به دانشگاه بازگردند، لفاظیهای شدیدتر علیه نقشهچینهای خارجی؛ چیزی جز اقدامات ناخوشایند یک رژیم مستحکم شده نیست که پس از روزهای تبآلود ژوئن تقریبا کنترل را از دست داده بود. تجدید اطمینان محمود احمدینژاد نیز در استهزا کشورهای غربی که برای از سرگیری مذاکرات با ایران بر سر برنامه هستهای مشتاق هستند، آشکار است.
رئیسجمهور این هفته روشن کرد که پرونده هستهای بسته شده است، با این وجود پیشنهاد کرد با باراک اوباما در هر کجا و هر زمان در مورد «مسائل جهانی» گفتگو کند. وی افزود بهترین جا برنامه زنده تلویزیونی خواهد بود. با توجه به اینکه ایران هنوز باید به ابتکار «بازکردن مشت» اوباما پاسخ دهد، ممکن است سئوال دوم نیز با اطمینان پاسخ داده شود. آیا ایران نگرانیهای غرب را جدی میگیرد؟ نه اینطور نیست.
مشکلات ذاتی که دردرک شرایط ایران همیشه قابل توجه است، اکنون پس از انتخابات مناقشهآمیز یک لایه جدید از پیچیدگی را به خود گرفته است. علیرغم گستاخی احمدینژاد و تصویب تضمین شده کابینه راستگرای او از جانب مجلس، ناظران معتقدند جنگ درونی در تشکیلات روحانیون و سیاسی ایران و شکافهایی که اعتراضات خیابانی تابستان را باعث شد، هنوز پایان نیافته است. جنگهای بزرگی بر سر مدیریت اقتصادی در جریان است و کسری بودجه با قیمت پایین نفت شدیدتر شده است. هنوز سربازان انقلاب شکست خورده امید خود را از دست ندادهاند.
یک تحلیلگر آگاه گفت: «یک نوع حس فلجی در تصمیمگیری وجود دارد. مشخص نیست که رژیم حتی اگر بخواهد آیا میتواند وارد مراوده (با غرب) شود یا نه.» ترغیب آرام تا کنون عمل نکرده است. اما اگر واشنگتن و متحدانش تحریمهای بیشتری به خاطر نادیده گرفتن مهلت این ماه علیه تهران اعمال کنند، ممکن است رژیم متحد شود. گروههای تندرو ممکن است حتی از یک مواجهه با غرب به عنوان روشی برای منحرف کردن نارضایتی داخلی استقبال کنند.
با فرض اینکه در دو هفته پیش رو پیشرفت چشمگیری روی نخواهد داد، اقدامی بعدی که آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان – نقشآفرینان اصلی در داستان هستهای ایران – انجام خواهند داد سئوال اصلی است که تاکنون بیجواب مانده است. به احتمال زیاد توسل آنها به تحریمهای شدیدتر خواهد بود، از جمله تلاش برای قطع واردات بنزین و دیگر تولیدات پالایش یافته نفتی. همچنین ممکن است به دنبال ممنوعیت سرمایهگذاری و بازدارندههای شبیه کره شمالی در مورد بانکها و مشاغل ایران باشند.
دو مشکل اصلی در این مورد وجود دارد. یکی این است که چین و روسیه به احتمال زیاد در این بازی شرکت نخواهند کرد. این به معنی است که ممکن است چنین اقداماتی مجبور به دور زدن شورای امنیت سازمان ملل شود، آنچه که یاد آور وضعیت عراق در اوائل سال 2003 است که منجر به تصمیم گیری توسط «ائتلاف داوطلبان»، یعنی اساسا آمریکا، اتحادیه اروپا و ژاپن خواهد شد. مشکل دوم این است که طبق اعتقاد برخی شکاکهای آمریکایی، تحریمها عمل نخواهند کرد.
جان بولتون نماینده سابق آمریکا گفت: «اگر (تحریمها) اعمال شوند ممکن است باعث کمبودهایی شود که احتمالا نارضایتی داخلی را از رژیم افزایش دهد، برای همین به مرگ آن کمک میکند. اما هیچکس نباید فکر کند تحریمهای سختتر در آینده قابل پیشبینی تاثیری بر برنامه هستهای ایران داشته باشد.» دلایل آن متعدد است. شرکت های غربی و نیز چین و روسیه، بصورت مخفیانه محدودیتهای جدید را دور میزنند؛ ایران میخواهد ظرفیت پالایش نفت را تا سال 2012 دوبرابر کند؛ و از همه مهمتراین کشور دارای دومین ذخایر بزرگ گاز طبیعی است.
جری گوو تحلیلگر بینالمللی هرالد تریبون گفت: «انزوای بیشتر اقتصادی ایران ممکن است باعث تقویت سپاه پاسداران شود. تحریمهای سنگینتر تندروها را علیه یک دشمن مشترک میشوراند و به شرکتها و تجارت های متعدد سپاه کمک میکند.»
مسیر جایگزین شاید صبر کردن برای انفجار اجتنابناپذیر از درون رژیم و در عین حال تشویق آن است. حامیان میگویند این مورد میتواند از طریق تبلیغ عدم سرمایهگذاری، مشابه اقداماتی که در مورد رژیم دوران آپارتاید آفریقای جنوبی اعمال شد و از طریق حمایت از ایرانیان «معمولی»، گروههای زنان، دانشجویان و اتحادیههای و از طریق ایجاد فشار توسط موسسات و مشاغل بینالمللی انجام پذیرد.
چنین رفتاری ممکن است از طریق نوعی بیثبات سازی سری و اعمال خرابکارانه که بوسیله دولت بوش پیگیری می شد، پیش برود یا نرود. این ممکن است شامل تلاشهایی برای آماده کردن همسایگان عرب بیمناک از ایران شود. اما در عمل این تاکتیکهای «قدرت نرم» اصولا وابسته به شرکت گسترده شهروندان است نه اقدامات دولت در برابر دولت.
حمایت از این رفتار اخیر توسط ستوننویس نیویورک تایمز راجر کوهن که اخیرا استدلال کرده است تناقضات داخلی رژیم آنقدر گسترده و ناسازگار است که نمیتواند در درازمدت کنترل را نگه دارد. کوهن میگوید: «از زمان انتخابات 22 خرداد جمهوری اسلامی برای خود تهدید بسیار بزرگتری نسبت به دیگران شده است. از درون در حال تحلیل رفتن است. برای آمریکا و متحدانش تهدید – از طریق تحریم یا چیزهای دیگر – خیلی احمقانه است. بیدلیل است.»
اگر این گزینههای سیاسی را کنار بگذارید دو انتخاب باقی میماند. یکی اینکه اقرار کنید اسرائیلیها در استدلال اینکه اقدام نظامی تنها راه مطمئن برای متوقف کردن یا به تاخیر انداختن پیشرفتهای هستهای ایران است حق دارند. دیگر اینکه هیچکاری نکنید و امیدوار باشید که تضمینهای مکرر ایران مبنی بر اینکه به دنبال ساخت بمب اتمی نیست درست باشد.
مشکل این است هر دو اینها فاجعه را به دنبال دارد.
منبع: گاردین، 8 سپتامبر