مانلی

نویسنده

بگو چگونه بنویسم که دار از درخت آمد…

سیمین بهبهانی

بگو چگونه بنویسم یکی نه پنج تن بودند

نه پنج، بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند

 بگو چگونه بنویسم که دار از درخت آمد

درخت آن درختانی که خود تبر شکن بودند

 بگو چگونه بنویسم که چوب دارها روزی

فشرده پای آزادی به فرق هر چمن بودند

 نسیم در درختستان به شاخه ها چو می پیوست

پیام هاش دست افشان به سوی مرد و زن بودند

 کنون سری به هر داری شکسته گردنی دارد

که روز و روزگارانی یلان تهمتن بودند

 چه پای در هوا مانده چه لال و بی صدا مانده

معطل اند این سرها که دفتری سخن بودند

 مگر ببارد از ابری بر این جنازه ها اشکی

که مادران جدا مانده ز پاره های تن بودند

 ز داوران بی ایمان چه جای شکوه ام کاینان

نه خصم ظلم و ظلمت ها که خصم ذوالمنن بودند

  

قل هوالله جسد…  

 هادی خرسندی


خلیل بهرامیان وکیل فرزاد کمانگر میگوید:

“قاضی دادگاه بدون شنیدن دفاع من دادگاه را ترک کرد و گفت: ” من می روم نماز بخوانم  ” 

 وایِ ما! قاضی نمازش دیر شد
در عبادت‏های او تأخیر شد

 آفرین بر این جناب متقی
حرف با او دارم و با مابقی

 های رفسنجانی پیغمرسان!
گفته‏ی ما بازگو با ناکسان

 طبق معمول تمام سالیان
واسطه باش و میانجی این میان

 پس بگو از قول ما حرف و پیام
بر تمام صدر و ذیل این نظام

 گو ز ما بر آن جناب رهبری
آنکه نامش را به عزت میبری

 گو ز ما بر قاضی شرع نبی
رهبر آدمکشان مذهبی

 همچنین پیغام ما بر پارلمان
گو ز ما بر مبصر کلاش آن

 بر رئیس جمهورشان هم گو ز ما
این پیام ریش و ریشه سوز ما :

 کای نمازتان به درگاه خدا
از عبادت‏های مؤمن‏ها جدا

 خود مبادا هیچ تأخیری در آن
سّد راهی، ترمزی، گیری در آن

 جملگی تقلید از آن قاضی کنید
تا خدای خویش را راضی کنید

 در برو از محکمه با حب جیم
رو به بسم‏الله رحمن الرحیم !

 مالک دین و ایاک نعبدو
دیر دارد میشود قاضی بدو !

 هرچه میگوید وکیل دخترک
تو نفرما اعتنا بر آن، درک !

 بر علی، فرهاد، مهدی پیله کن
حکمشان امضا به مکر و حیله کن

 

چون رسد بر گوش تو بانگ اذان
ای مسلمان استفاده کن از آن

 حکم قتل امضا کن و پا روی گاز
گر نجنبی دیر خواهد شد نماز

 رو به قبله پهن کن سجاده را
شکر کن این پُست رهبر داده را

 قل هوالله الجسد ! قل قل بجوش
در عبادت، قاضی مؤمن بکوش

 قتل فرزاد کمانگر، لم یلد
بهر ارضای خدای مستبد

 از سخن‏های وکیلش احتراز
جمله را موکول کن بعد از نماز !

 قتل شیرین را ولم یولد بگو
با وکیلش از موکل بد بگو

 کشتن مهدی و فرهاد و علی
لم یکن!، دیگر ندارد معطلی

گو ز ما آقای رفسنجانیا
گو ز ما بر هرکه لازم دانیا

 کاین ایاک نعبدو یا نستعین
خود نمی‏پاید دو روزی بیش از این

 این نماز و آن خداوند دروغ
نیست غیر از بخیه ای بر آبدوغ

 سیل سبز خلقِ بر جان آمده؛
چون شود جاری درین محنتکده؛

 

برکند از جا شما را پرخروش
ای شما آدمکشان دین فروش

 ای وضو کرده به خون بچه ها
ای همه ایران عزادار از شما

 گر شما را پشتبان در این خصوص
انگلیسی هست و آمریکا و روس

 خلق ما افتد به آنان در ستیز
میدهد درسی به اسرائیل نیز!

 نه فقط بر دولت پفیوز ما
بر پوتین و بر اوباما گوز ما

 

عزای ملی

نعمت آزرم

برای فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان

همین نه مردم شهر تو داغدارانند
که خانه خانۀ هر شهر، سوگوارانند
تمام مدرسه‌‌ها بی معلم‌اند امروز
مداد و دفتر و شاگرد اشکبارانند
نه پنج کُرد جوان را خلیفه اکنون کُشت
که کشتگان ستمکاری اش هزارانند
همیشه پیشمرگ وطن بوده‌اند این کُردان
که پیش صاعقه چون صخره استوارانند
که قوم کُرد، نژاد اصیل ایرانی ست
عزیز مردم ایران و هم‌تبارانند
عزای کُرد همانا عزای ملی ماست
به سوگشان همۀ خلق داغدارانند
بدا به دولت دین پیشگانِ کُرد ستیز
که پیش صبح حقیقت سیاهکارانند
مقدّر است که توفان درو کنند اینان:
گُراز۫ اهرمنانی که باد کارانند
برای رُفتن این تازیان چنگیزی،
دو نسل، بابک و یعقوب، سربدارانند
مبین که رُویۀ دریا به چشم خاموش است
به عمق، یکسره امواج، بی قرارانند
سپاه دانش و نیروی کار، هم پیمان
به رزمگاه هماندیش و هوشیارانند
یقین که دیر نپاید بساط جهل و جنون
چنین که دختر و مادر به کارزارانند
به نامنامۀ کوشندگان آزادی
هرآنچه مهدی و فرزاد ماندگارانند
به صبح روشن فردای داد و بهروزی
ستارگان شب تیره یادگارانند