تکلمه‌ی ناتمام

نویسنده
کسری رحیمی

» صفحه ۲۰/ رمان و نقدرمان

اشاره:

صفحه ۲۰ محملی است تا در آن، اهالی کتاب، خاطره های خود را از کتاب هایی که خوانده اند به همراه حواشی آن مرور کنند. این بحث در سینما بسیار متداول است و مخاطبان حرفه ای سینما، اغلب صحنه های مورد علاقه شان را از فیلم هایی که دیده اند برای هم نقل می کنند. کاری که به عنوان نمونه، کاراکترهای جوان و عشق سینمایِ فیلم “خیالباف ها” ساخته برتولوچی می کنند. عنوان صفحه ۲۰ و این که چرا صفحه بیستم هر کتاب را این جا می آوریم، به خاطر بار معنایی عدد بیست، به معنای عالی و برترین است، و این که مشتی نمونه خروار باشد که در انتها بتوان صفحات بیست کتاب های مختلف را کنار هم گرد آورد که هرکدام تلاشی از حسرت است و تابلویی از ادبیات و فرهنگ و هنر.

”… خواهر چورو هم بود، با سرِ باز کف می زد و هی با پشتِ دست آب دهانش را پاک می کرد و کف می زد یا مثل زن‌ های عرب کل می کشید. آقا محسن چوب به دست آمد، گفت: بروید عقب ببینم.

و با چوب مُحکم زد وسط سگ ها، روی آن جای آن یکی که نر بود، دوبار. از هم جدا شدند و دویدند. یکی شان به پل که رسید، نشست و خودش را لیسید. آقا محسن گفت: خجالت بکشید. شب است، مردم خوابیده اند.

داداش می گفت: مَردَک دیوانه است.

می گفت: وِلش کُن، کار دست خودت می دهی.

می دید که دنبال هم می کنیم، یا می فهمید که داریم یه قل دو قل بازی می کنیم. نمازش را می خواند. می گفت: “من می خواهم با خدا به زبان خودم حرف بزنم.” سید عربی می گفت: “همه باید به زبان مشترک نماز بخوانند، به زبان کتاب خدا.” داداش حسن به خرجش نمی رفت، اما مثل سید عربی اگر چشمش به صورت نامحرم می افتاد، حتماً پولی به فقیر می داد، یک ریال. سید عربی بیشتر می داد، نمی گفت چقدر.

چورو آن روز یا می زد به تور، یا توپ را می فرستاد خارج. تقصیر من هم بود. هیچ وقت نمی گذاشت جا عوض کنیم. خوب می زد، محکم و دقیق. حالا نمی زد. وقتی نوبت جا به جا شدن رسید، از داداش حسن پرسید: بابات بازنشسته شده؟

گفت: نمی دانم.

ـ شده، بابام گفت.

همه نگاه مان می کردند. فقط چورو سرش زیر بود و داشت به دو انگشت پاش یک ریگ کوچک را می گرفت. بازی گرم نمی شد. بالاخره هم چورو کرکاب هاش را برداشت، زمین انداخت، پا به بندهاشان کرد و رفت، هرچه هم ما، همه، صداش زدیم، برنگشت. پدرش رانندۀ شرکت بود. میانه بالا بود. مادرش بلند قد بود و چاق. همین چورو را داشتند و خواهر بزرگترش را. نمی گذاشتند از خانه بیاید بیرون. می گفتند، یک روز لُختِ مادرزاد از خانه آمده بیرون، و همه اش کل زده، وقتی که ما نبودیم. اغلب توی خانه، ساکت، یک گوشه می نشست و انگشت کوچکش را می مکید، یا لبۀ دامنش را به دهان می گرفت و می مکید. شب ها، مادر می گفت، تا چادر یا چارقد یا چیزی از مادر چورو را روش نمی انداختند، خوابش نمی برد. چشم هاش ریز بود و دور تا دورش سرخ سرخ، با مژه های قی بسته.اما بینی اش قلمی بود. لب هاش، به آدم که نگاه می کرد، مدام می لرزید، مثل قُدسی جون که می دانست چطور می شود پره های بینی را لرزاند…”

 

جن نامه

صفحه بیست این شماره را از “جن نامه” نوشته هوشنگ گلشیری آورده ایم. جن نامه را نشر باران در سوئد منتشر کرد. شاید همین مسئله هم باعث شد که این اثر، چون دیگر آثار گلشیری در ایران خوانده و نقد نشود. با این وجود، دنبال کنندگان ادبیات داستانی معاصر ایران و خاصه دوستداران آثار گلشیری، از اهمیت و ارزش این اثر در مجموعه آثار گلشیری باخبرند. اما با این وجود، جن نامه در ایران چندان مورد نقد قرار نگرفت. در صفحه بیست این هفته تصمیم گرفتیم برخلاف روال معمول صفحه، یکی از معدود نقدهایی که درباره این کتاب نوشته شده است را بیاوریم. این نقد را آقای محمدرضا قنون پرور، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تکزاس نوشته و برای نخستین بار، وب سایت ادبی “مدّ و مه” آن را منتشر کرده است:

 

نگاهی به رمان “جن نامه” اثر هوشنگ گلشیری

محمدرضا قانون پرور

 

هوشنگ گلشیری با نشر اولین رمانش، شازده احتجاب، در سال ۱۳۴۸، به عنوان یک نویسنده و داستان سرای تراز اول در ادبیات نوین فارسی شناخته شد؛ رمانی که هنوز به اعتقاد بسیاری از منتقدان در فهرست شاهکارهای ادبیات معاصر ایران قرار دارد. وی با انتشار رمان ها و مجموعه داستان هائی همچون کریستین وکید، نماز خانه کوچک من، برّه گمشده راعی، حدیث مرده بردار کردن آن سوار که خواهد آمد، جبّه خانه، حدیث ماهیگیر و دیو، آینه های دردار، و جن نامه جای خویش را در پهنه ادبیات نوین ایران تثبیت کرد. گلشیری در این آثار با تمرکز بر برخی فنون داستان نویسی، از جمله زوایای دید راویان، ساختار داستان، خلق شخصیت ها و کاربرد زبان، به تجربیات و ابداعاتی دست زد که بی تردید در کار نویسندگان نسل های بعد از او بی اثر نبود.(۱) شاید موفقیت و شهرت شازده احتجاب -هرچند بحق ـ تاحدودی سبب بی عنایتی خوانندگان به آثار دیگر گلشیری شده باشد. حتّا در نظر برخی منتقدان داستان بلند مهمی چون کریستین وکید، که شاید از نظر ساخت و پرداخت، و مهمتر از آن کاربرد زبان در ادبیات معاصر فارسی، منحصر به فرد است، در مقایسه با اولین رمان گلشیری شکستی برای این نویسنده تلقی شده است. (۲) امّا، به نظر من این داستان نه تنها نشان هیچ سُستی در کار نویسندگی گلشیری نیست بلکه گامی است به پیش در داستان سرائی فارسی، همانگونه که آثار بعدی او یکی پس از دیگری نیز هریک نشانی است از رشد دید و قدرت بیان نگاری این نویسنده زبردست- و شاید زبردست ترین نویسنده زمان ما. (۳) در این نوشته کوتاه به مروری بر آخرین و، به نظر من مهمترین داستان بلند او، جن نامه، پرداخته ام که در آن مهارت و پختگی و خلاقیت ساختاری و داستانی این نویسنده در آفرینش و پردازش تمامی اجزا و عناصر هنر داستان نویسی عیان شده است.

جن نامه، رمانی در بیش از پانصد صفحه، معرّف خلاقیت کم نظیر و کمال جهان بینی، بینش، و برداشت گلشیری از جهان هنر است. این رمان سحرآمیز با شرح دوران کودکی حسین، راوی و شخصیت اول داستان، در شهر پالایشگاهی آبادان آغاز می شود، در محله ای کارگری با خانه های محقر سیمانی که یادآور بسیاری از این نوع محله های کارگران صنعتی است که در کشورهای گوناگون در نیمه اول قرن بیستم میلادی ساخته می شدند. فصل آغازین یا “مجلس اوّل” کتاب داستان روایتی است که به دوران کودکی راوی اختصاص دارد. این فصل از نظر نوع شخصیت ها و فضای داستانی بی شباهت به رمان های احمد محمود نیست وتاحدودی بازندگی دوران کودکی خود نویسنده همخوان است.(4) نویسنده آنگاه به ترسیم فضای شهردیگری می پردازد. اصفهان، باخانه های خشتی و گلی اش، کوچه پس کوچه های تو در تو با طاقی هائی که زیر آنها روز هنگام هم بسان شب تاریک است، با مردم سنتی و قدیمی اش، و حضور سحرآمیز هزاران سال تاریخ و انگاره های خرافی که بر دوش مردم اش سنگینی می کند، شهری است که درآن دیگر ماجراهای داستان روی می دهد- یا دقیق نر در تخیل راوی و ذهن خواننده جریان می یابد. این شهر است که حسین را، پس از گذراندن کودکی و نوجوانی در جنگل سیمانی و صنعتی آبادان و در سایه برج های مشتعل و پر دود پالایشگاه نفت، مجذوب و مسحور می کند.

این رمان داستانی جادوئی است که به شیوه ای واقع گرایانه- گرچه نه به معنی قراردادی آن- نوشته شده، ولی به مفهوم متداول رمانی در قالب رئالیسم جادوئی نیست. شخصیت هایش برای خواننده ملموس و آشنا بنظر می رسند، آدم هائی که به اعضای خانواده های خودمان شباهتی شگفت انگیز دارند، ولی در عین حال از ما دور اند و نمی شود به آسانی به ژرفای ذهن آنها دست یافت. جن نامه از یک نظر رمانی است در باره بلوغ؛ داستان پسر بچه ای که در دو شهر متفاوت و حتی متناقض بزرگ می شود و داستان خانواده اش؛ داستان یک شهر، داستان یک فرهنگ، داستان مردمی در گیرو دار گذر از زندگی سنتی به روزگار و زندگی نوینی که براثر طغیان های سیاسی، انقلاب ها، و بی ثباتی های اجتماعی و فرهنگی برآنان تحمیل شده است. در واقع، راوی داستان از این همه تغییر و تحوّل واهمه و هراس دارد. با همه توش و توانش می کوشد تا دست کم در زندگی خودش، و یا در زندگی درونی و ذهنی اش، زمینی را که رویش ایستاده است استوار و با ثبات نگهدارد. درست برخلاف برادرش، حسن، که معلم است و فعّال سیاسی و درپی عوض کردن دنیا و مدام، هم به خاطر شغلش و هم فعالیت های سیاسی مخفیانه اش، از دهی به دهی و از شهری به شهر دیگری درکوچ است. حسین، برعکس، می خواهد دنیا را همان طور که هست نگهدارد و تنها در جستجوی گوشه کوچکی از این دنیا یعنی دنیای خودش است که بتواند آن را از گردش و تغییر باز دارد و برای خود ایمن سازد. درجواب حسن که از او بخاطر “در گذشته زندگی کردن” انتقاد می کند و پندش می دهد که باید “ آینده را پی ریخت،” حسین می گوید: “من از این آینده تو می ترسم. آن گذشته، حداقل، همه چیز جائی داشت. آدم معلوم بود چه قدری دارد.”(۵) در پاسخ، حسن به تمسخر می گوید: “یعنی که اشرف مخلوقات بود؟” و حسین پاسخ می دهد: “همان بهتر بود، یا حالا که نتیجه نبیره میمون شده؟”

جائی دیگر در داستان، هنگامی که برادرش او را اندرز می دهد از “سوراخی” که برای زندگی اش درست کرده بیرون بیاید، حسین هم زبان به انتقاد می گشاید و حسن را متهم می کند دائماً مثل کولی ها در حال تاب خوردن و چرخیدن است و معلق در جائی دیگر. حسن هم به سرزنش می گوید “پوسیدی مرد،” زیرا به گفته حسین:

ده شانزده سالی است فقط این گله جا نشسته ام پشت این میز یا در همین پستو و پشت به دربسته ای که اتاق من است، من، منشی دفتر اسناد رسمی شماره ۱۳۳، واقع در خیابان شیخ بهائی اصفهان و جلوم همین طور کتاب چیده ام. مجلات جلد کرده سردفتر هم هست. (ص ۲۰۷)

تغییر، چرخش، معلق بودن و سر در هوا زندگی کردن که به قول حسین از ره آوردهای زندگی مدرن است به او خوش نمی آید:

نه، این طور نمی شود. اگر همین طور بچرخم، من هم به هیچ جا نمی رسم؛ گرچه همه چیز می چرخد به گرد من که این جا نشسته ام و می نویسم. یادم باشد که بنویسم که روز ۲۴ یا ۲۵ فروردین ۱۳۴۰ وقتی شنیدم یوری گاگارین علیه ما دارد زمین را دور می زند، خواستم خودکشی کنم که نشد. تیرماه ۴۸ بود که رفتم خانه ملیح. ملیح می گفت: “گور پدر آمریکائی ها هم کرده، خوب، رفته باشند به ماه. تو چه کار به آن ها داری؟” (صص ۳۰۸- ۳۰۷ )

حسین از تغییر وحشت دارد و می خواهد از راه نوشتن و ضبط و ثبت کردن آن چه هست جلوی تغییر را بگیرد:

“شانزده سال است که یک جا نشسته ام و از صبح تاظهر و از بعد از ظهر تا شب سند ذمّه می نویسم و یا سندهای صلحنامه و وکالت و نقل و انتقال خانه و ملک و ماشین را توی دفتر دوّم وارد می کنم تا جناب مدنی وقتی آمد ورأی انورش قرار گرفت امضاء بفرمایند. نوشتن دفتر اندیکاتور هم با من است و یا دادن رونوشت از سندی قدیمی. همین هاست دیگر. عرصه و اعیانی ها هی دست به دست می شوند و هی راهن مرتهن ها سندشان را تجدید می کنند؛ یا ماشینی هر به چند ماهی سند نو می کند.” (ص ۳۰۸)

و آنگاه حسین به خود یادآور می شود و هشدار می دهد:

“نمی چرخم، یادم باشد که هی نچرخم. ثابت و پایدار باید بود همان گونه که این خاک یا بهتر آن زمین قدیمی بود، و اگر همت کنم خواهد بود”.. (ص ۳۰۸)

تلاش حسین در این است که با نوشتن در باره مردم زمان های گذشته و حال دنیا را ثابت نگهدارد. او درباره اعضای خانواده اش، آدم هائی که با آن ها سر و کار دارد، و از همه مهمتر انسان هائی که ناپدید شده انِد یا در گذشته زندگی می کردند، می نویسد:

من می خواهم- اگر بشود این همه آدم را سلول به سلول ساخت- با نوشتن احضارشان کنم، مثل همان دفتر معاملات سال های قبل که توی کمد اتاق آقا هست. کنار هم چیده ام شان. کافی است شماره و سال سندی را بدانم تا همه سابقه اش را پیدا کنم، صورت وضعیت همه آن املاک و مستقلات، ماشین های سواری، دوج یا انترناش که دست به دست شده اند، گو که خانه را خراب کنند، یا ماشین ها اسقاط بشوند و دیگر هیچ بنی بشری نخواهد بخردشان. من هم همین طور باید بنویسم، کلمه به کلمه، و هرکلمه یا جمله به ازای یک سلول تا بعد ناگهان این جهان چرخان و سرگردان را… نه، نه، پیشاپیش نباید حرفش را بزنم، منطقی باید باشم. (ص ۲۴)

در حالی که دنیا و تمامی آنچه اتفاق می افتد و آن را دگرگون می کند به نظر حسین غیر منطقی است، نوشتن و ضبط وقایع گذشته و حال دری از منطق را برایش می گشاید. از راه نوشتن است که راوی جن نامه می خواهد همه چیز را ثابت و با ثبات نگهدارد. می گوید: “من این جا هستم، باید همین جا باشم و هم اکنون را همیشگی کنم.” (ص ۲۶۸)

جن نامه را از همین رو باید کتابی سحرآمیز شمرد شاید از این رو که رمانی است در باره قدرت سحرآمیز نوشتن و نوشتار، درباره قدرت سحرآمیز داستان به عنوان سند ضبط شده انسان ها و تلاش هایشان، درباره داستان آدم های جن زده و افسون شده. حسین بسیاری از آدم هائی را که درباره شان می نویسد جن زده می خواند.(صص ۷۴،۱۹۳) عموی حسین که هم نام اوست و سال‌ها پیش ناپدید شده و شاید مرده است مثل آدم های جن زده، افسون شده اندیشه احضار ارواح بوده است. خود حسین هم افسون شده کتب و اسناد قدیمی و همانند عمویش فریفته دنیا و اعتقاداتی است مکتوم، مرموز و اسرار آمیز. حسین از کودکی از نوعی بیماری جسمی و روانی، به خصوص صرع، رنج برده است. نه تنها هنگامی که در اثر این بیماری دچار حمله می شود و غش می کند، بلکه با جستجوی کتب قدیمی درباره احضار ارواج و دیگر پدیده های غیر طبیعی و پیروی از دستورات و نسخه های آن ها قدرتی ماوراء طبیعی بدست می آورد، و یا دست کم تصور می کند که به دست آورده است، و می تواند افکار ناگفته دیگران را بخواند. حسین چنان فریفته گذشته و کتب قدیمی شده که با اعتقاد و تعصب به همه اندرزها و دستورالعمل های آن ها عمل می کند و مراسمی را که درآن ها آمده است به دقّت انجام می دهد تا بتواند با احاطه بردانشی که درآنهاست گذشته و گذشتگان را احیا کند و با نوشتن گذشته و حال را همیشگی کند وثباتی به دنیا و زندگی انسان ها باز گرداند.

هوشنگ گلشیری همانند هر داستان پرداز متخیل خلّاق، حسین ایمان دارد که می تواند افکار دیگران را بخواند و بداند و این در حقیقت اشارتی است به قدرت هر رمان نویس که افکار آدم های قصه اش را می داند و به ذهن آنها رخنه می کند. گویا گلشیری به این شکل به خواننده اش می خواهد القا کند که با نوشتن و ضبط افکار و حوادث زندگی انسان ها به صورت آدم های داستانی، داستان سرا در واقع نه تنها در کار حفظ و حراست و ثبت تاریخ انسان ها، در مقطع یا مقطع های ویژه ای است، بلکه به راستی کارش کم از تلاش برای تضمین بقای نوع بشر نیست. همین تلاش نوع ادبی داستان را به هنری والا و داستان نویس را به سطح هنرمندی والا مقام برمی کشد. همان گونه که درمورد همه رمان نویسان بزرگ جهان صدق می کند مشغولیت اصلی ذهنی گلشیری بخصوص در جن نامه پرداختن به پدیده نوشتن و یا به عبارت دیگر قدرت سحرآمیز نوشتن و جوهر افسونگر زبان است. آثار مهم داستان سرایان ادبیات فارسی معاصر همچون بوف کور صادق هدایت و سنگ صبور صادق چوبک و نیز نوشته های قبلی خود گلشیری همگی معرّف همین دلمشغولی نویسنده با بحث نوشتن و زبان اند.

شاید اثری را که بیش از همه با خواندن جن نامه باید به یاد آورد اولیس، رمان پرآوازه نویسنده ایرلندی، جیمز جویس، است که از لحاظ خلق شخصیت های داستان، کاربرد زبان. قدرت تخیل و نیز از آن رو که درآن یک شهر و فرهنگ مردم آن به صورت شخصیتی داستانی ارائه می شود با جن نامه گلشیری بی شباهت نیست. اصفهان گلشیری در جن نامه یادآور شهر دوبلن همین رمان جیمز جویس است. در هردو سنّت و بخصوص اعتقادات مذهبی آمیخته با خرافات بومی برفضای داستان حاکم است. در رمان نویسنده ایرلندی مذهب و کلیسای کاتولیک در رگ و پوست جامعه نفوذ کرده و در رمان نویسنده ایرانی مذهب شیعه بر همه جوانب زندگی مردمان سایه ای سنگین افکنده است. به گمان من جن نامه اثری است در سطح بهترین رمان های جهان و همان گونه که اولیس جیمز جویس شاهکاری در ادبیات ایرلندی و بلکه در ادبیات انگلیسی به شمار می آید، جن نامه هوشنگ گلشیری را نیز باید به حق شاهکاری در ادبیات معاصر فارسی و گامی بس ارزنده در پیشبرد هنر داستان نویسی در ایران شمرد.

درواقع، شاید بتوان گفت آن چه نویسنده انگلیسی زبان با رمانش برای ایرلند و ادبیاتش به ارمغان آورد، گلشیری با رمانش به عرصه داستان نویسی فارسی هدیه کرده است. و شاید همان گونه که زمانی دراز گذشت تا اهمیت اولیس شناخته شود، چند صباحی نیز باید بگذرد تا خوانندگان فارسی زبان بیشتری رمان جن نامه را کشف کنند و به ارج و اهمیتش پی برند. البته این نکته را نیز ناگفته نباید گذاشت که این رمان هم مانند اولیس برای همگان نوشته نشده است. گلشیری خود حدود سی سال پیش گفته بود که او هرگز داستان هایش را نه برای همه می نویسد و نه انتظار دارد هرکس آنها را بخواند زیرا مشتریان متاع داستانی او معدودی خواننده اند در میان خواص (6)

در پایان جن نامه برگی اضافه شده که روی آن عبارت “تکمله دوم” دیده می شود، که ظاهرا قولی است برای نوشتن و انتشار ادامه رمان. مرگ زودهنگام گلشیری، امّا، اجازه وفای عهد را به او نداد.

 

پانوشت‌ها:

  1. از میان آثار یادشده گلشیری، آینه های دردار و جن نامه در خارج از ایران نیز چاپ شده اند.

  2. برای نقدی از این داستان ن. ک. به:

M.R. Ghanoonparvar, in a Persian Mirror: Images of the West and Westerners in Iranian Fiction, Austin, The University of Texas, 1993) PP. 102-104.

  1. مندنی پور نیز براین عقیده است که کریستین وکید “ارج و قرب در خورش را نایافته” است. ن. ک. به: شهریار مندنی پور، “آفرینگان زمان آوری های هوشنگ گلشیری،” ادب نامه شرق، شماره ۱، مرداد ۱۳۸۴، ص ۸.

  2. ن. ک. به عنوان هوشنگ گلشیری در Encyclopedia Iranica

  3. هوشنگ گلشیری، جن نامه، سوئد، نشر باران، چاپ اول، ۱۹۹۸، ص ۳۰۶. نقل قول‌هائی که از این کتاب در این نوشته آمده اند برگرفته از این متن‌اند.

  4. ن. ک. به: “گفتگو با هوشنگ گلشیری،” آیندگان، ۱۵ مرداد ۱۳۵۸، صص ۶ و ۱۰ و نیز عباس میلانی، “جوانمرگی پیرما،” ادب نامه شرق، شماره ۱، مرداد ۱۳۸۴”